پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٥٦٩)
" بهش نیندیش. از ذهنت بیرونش کن. ولش. ولش کن. بی خیالش. حرفِشَمنَزَن. بابا ول کن. ببریدش. کت چله ای بود به شما نرسید ":never mind.
" نه همه. نه همگی. نه همه ای. نه از بیخ. نه از بیخ و بن. نه کلاّ. نه کلی. نه بی کم و کاست. نه از ته. نه از ته و تُک. نه گِرد. نه گِردشان. نه از خرد و ...
"تئوری:دید. دیدی. دیدگاه. دیدگاهی ".
" پنداشت ارج. پندار ارج. دریافت ارج. ارجش ":مفهوم احترام.
" ارج داشت. ارج داشتن. ارج نهاد. ارج نهادن. ارج وارگی. ارجشیت . ارج وارگیانهگیسانه":احترام قائل شدن.
"رویارو. رودررو. . درپاسخ. پاسخی. پاسخانه. پاسخش. پاسخمندانه. پاسخوارانه. پاسخ پذیر":متقابلا.
" ارج برابر. ارج گذاری برابرانه. ارج منش. ارج منشی. ارج ناک . ارج ناکی. ارجمندانگی. اَرجِش. ارجیت. ارج وری. ارج گری. ارج گروی. ارجایی. ارجینِگی. ارجا ...
" نبودبجاآوری. بجانیاوردن. بجانیاوری":عدم رعایت. ( عدم رعایت:از دم راه آیت/راه آیی/ ) .
" دستی نبود . دستی نبودن":عدم تعمد.
"نبودستان. نبودکده. نبودسرا. نبودجا. نبودگاه. نبودجایگاه. نبودش خانه. نبود آباد. نبودانه. نبودانگی ":عدم آباد.
عدم:"نبود. نبودش. نبودایی. نبودک. نبودمندی. نبودورزی. نبودوری. نبودیایی . نبودانه. نبودگری. نبودگرایی. ".
جهان بینی ها؛ جهان بینی فیزیکی که شناخت جهان بر پایهء دانست فیزیک که فیزیک دانها در روند آن را به دست میدهند و به وسیلهء کیهان پردازها آن را به دست م ...
گمراهی :جهل؛ ۲_گمراهی درهم:۲_جهل مرکب. ۳_ گمراهی فرو درهم:۳_ جهل فرو مرکب. ۴_گمراهی فرا در هم:۴_ جهل فرا مرکب.
یادا. یادش. یاد. یادآورد. یادینه. یادور. یادوری. یاد ورز. یادورزی. یادمند. یادمان. یادماند:mention.
صفر. ":سرویس در ورزش والیبال.
" کاوش. کاوید. کاویدن . کاوشگری. ":تفحص.
" پیدایی. پیدا کردن. پیدا نمودن. پیدایش. پیداگری. پیداگر. پیداورز. پیداورزی. پیداور. پیداوری. پژوهیدنی. پژوهش. یافتن. یابش. یافت": تفحص.
" روان آوری ":احضار روح.
" اُفتِش ( نشست ) در کویر ":هبوط در کویر . نشست و بر خاست:هبوط و صعود. " صعود از کویر ":برخاست از کویر. ۱_مژدهء وصل تو کو کز سر جان برخیزم. ۲_از س ...
مردم؛ ۱_" هادی ":بَرا. ج براها. کسی را باخود بردن. ۲_" هابط ":افتا. ج افتاها. کسی که به دستگیری نیازمند است.
هابط:افتا . ج افتاها. ۲_قاعد:ایستا. ج ایستاها.
مردم؛ ۱_افتا ( پسوا ) که گردش میشود افتاها. ۲_ایستا ( پیشوا ) که گردش میشود ایستاها.
" معامله ":کار وبار. " مبادله ":داد و ستد. " مزایده ":افزوده. " مناقصه ":کمترین.
. . . . . که زم و تک را . . . . یکی است ص شهرام.
آیا می توان به تمدنهای کوچ رو در سامانه ها و کهکشانها باور داشت. که از خود یادگارهایی نهاده باشند.
عتیقه:آنتیک به زبانش لری اَنتیک گفته می شود.
" یابِشگر " :سنسور
" بنیاد " :موسسه.
" توان افزایی ":دوپینگ.
" چیده ":کابل.
" سازمان نیرویش هسته ای ( اتمی ) . ":سازمان انرژی اتمی.
نیرویش نوشو. نیرویش نوشونده. نیرویش نوپذیر. نیرویش نونوار. نیرویش دوباره. نیرویش دوباری. نیرویش دوباروی. نیرویش چند بار. نیرویش چندباری. نیر ...
مرادف:در راستای. راستای. راستا. در راست. راست. درست. درستای. درستش. راستش.
" واژهء راستا ":واژهء مترادف.
" فرهنگ راستاها و زدا ها ":فرهنگ مترادفها و متضادها.
" پنداشت راستا و زدا ":معنی مترادف و متضاد.
" کرانها ":آفاق.
" کران رویداد ":افق رویداد.
" گذارده سازی با از کران تاکران ":, جمله سازی با از افق تا افق.
پرسش کران:مسئله افق. هرچند مسئله را فارسی می دانند.
چشم انداز: منظر. واژگان فارسی چند واژه ای و باز و روشن در پنداشت ودریافت می باشند.
" کران مهر " :افق مهر.
" جهانِ کَران ":خط افق.
" کرِ کَران ":خط افق.
" از کَران تا کَران ":از افق تا افق.
" کرانِ گستر . کرانِ ریخت. کرانِ طرخ. ":افقِ طرح.
" کَرانِ و سَمت ":افق و جانب.
" کِرِ کَران ":خط افق. " کِرِ سُتون ":خط عمود.
" افق شرق ": کران خاور. " افق غرب ":کران باختر.
" کران و ستون. کرانی و ستونی ":افق و عمود . افقی و عمودی.