پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٩٢٤)
فرزانش کار. کار فرزانش:فلسفهء فعل.
فرزانش نوین. فرزانش نو. فرزانش تازه:فلسفهء جدید.
فرزانش اخلاق:فلسفهء اخلاق.
" فرزانش ساز. فرزانش آواز. فرزانش ساز و آواز "فلسفهء موسیقی.
فرزانش دین:فلسفهء دین.
" فرزانگان. فرزانه ها . دانایان. داناها. داناک. داناکان. داناک ها":فلاسفه.
" فرزانش زبانی. فرزانش زبان. ":فلسفهء زبانی.
" فرزانشِ گزارش ها. فرزانش گزارشات. ":فلسفهء اطلاعات.
" فرزانش هستی. هستی فرزانش:فلسفهء هستی ":فلسفهء وجود.
فرزانش برین . برین فرزانش. فرزانش برتر. برتر فرزانش. فرزانش فرازین. فرازین فرزانش. فرزانش والا. والافرزانش. فرزانش بالا. بالافرزانش.
فرزانش دیرین. فرزانش کهن. کهن فرزانش. دیرین فرزانش. فرزانش باستان. باستان فرزانش. فرزانش گذشته. گذشته فرزانش:فلسفهء قدیم.
" همواره و همین . هان وهمی. هانی وهمی. هانش و همینش. هان و همین. همان و همین. همانا و همینا. همانشی و همینشی. همسایی و ناهمواری. همسانش و ناهمسانش. . ...
مفروض: بنا. بنا نهادن. نهادن. گذاشتن. بنانهادن. بناگذاشتن. این. این است که. پس. همچنانکه. بگیر . بگیرم . بگیری. بگیریم. بگیرید. بگیرند. و. . . . . . ...
" پنداشت فرزانش. دریافت فرزانش ": مفهوم فلسفه.
[کانشهای فرزانش:طبیعیات فلسفه]. ( پایه های فرزانش:اصول فلسفه ) . خداشناسی فرزانش:الهیات فلسفه. فرزانش یزدانی. فرزانش ایزدی. فرزانش خدایی. فرزانش ...
" فرزانش. فرزانش الهی. فرزانش ایزدی. فرزانش یزدانی. فرزانش خدایی. فرزانش اهورایی ":فلسفهء الهی. حکمت خدایی.
دروازِه: ( دروازِ ) گلر.
دروازه دار. دروازه پا. دروازه چی. دروازه بان. دروازه یاب. دروازه کار. دروازه ای. سردروازه. بادروازه. دروازه:goaler
" سر پا. سرپاها. سرپایی. سرپایی ها. سرپاییان. سرپاییانها ":سرویس.
همبست. همبستش:مراعات نظیر= همبستگی.
" آماج و آرمان ":هدف و آخر.
آب اکسیژنه:" آب هوایشه "
" میوه کشی ":استثمار. " سازاکشی ":استعمار. " فراکشی ":استکبار " آسیب کشی ":استضعاف. " بار کشی" :استحمار.
" آس، آس شد. آس شدن ":عصیان.
پزشک و آخوند. طبیب و فقیه. متخصص و مجتهد. حوزوی و دانشگاهی. حوزه و دانشگاه.
خودسفره. خودسفره ای:سلف سرویس.
خودسرا. خودسرایی. خودخوان. خودخوانی:سلف سرویس
خودکار. خودگار. خودرس. خودرسی. خودساز. خودسازی. خودخدمتی. خویشیت. خویشیتی. خودش. خودشی. خودبندی. خودخود. خودخودی. خوخدمت. خودخویش. خودخیشی. خویش خود. ...
" کاردرستی ":دیباچه چینی.
پیشا کاردرستی. کاردرستی. پساکاردرستی.
تاریخ. پیشاتاریخ. پسا تاریخ.
پیشا دیباچه چینی . دیباچه چینی. پسادیباچه چینی. پسا دیباچه. دیباچه. پیشادیباچه .
پیشا آغاز، آغاز، پسا آغاز. پیشا انجام، انجام، پساانجام. پیشافرجام، فرجام، پسافرجام. پیشاآماج. آماج، پسا آماج. پیشا داگ. داگ. پسا داگ. داگ ( دالگ ...
ورژن:رستاق. روستا. راسته:ورژن. کمون.
تر وشو. تَرشو:ترشح. [پِراش. پراشه. پِراشگ. پراشگه:ترشح. ]
نیک نیا. نیک نیایی. نیک نیاکان. نیکنیاکانی. نیک نیا باور. نیا. نیایی. نیاییان. نیاییانی.
" خرد خود بنیاد سنجشی ":عقل خود بنیادِانتقادی. ( خرد خود بنیاد کُنشی ) . خردخودبنیادروشی. خرد خودبنیاد کِششی. خرد خود کشمان. خردخودان. خرددیگردا ...
" آکند ":نظم. سرود. چام. چامه. بیتی. شعر. " پراکند":نثر. ساده. روایتی. آکنده:سرود. شعر. پراکنده:ساده. نظم.
زنگ ساعت؛ ۱_برای پیشین. ۲_برای پسین. ۳_برای شامگاه. ۴_برای بامداد.
" باربرد ملتهای آسیب پذیر ":استثمار ملل مستضعف.
باربردکرد":استثمار کرد.
باربردپذیر
بر چینی. بر خواهی. بر یابی. برربایی. بربری. برآزندگی. برازندگی. برنمایی. همهء پیشوندها وپسوندهای در خور با آنها مانند گرا . گرایش. مند و . چینه گر. ...
" باردادخواه ":استثمار طلب. طالب استثمار. باردادخواهنده. باردادخواهی ":استثمارطلبی.
" راستهء بارداد:حق استثمار. راسته های بارداد ":حقوق استثمار راسته های باربار:حقوق استثمار.
" بنای بارداد . نشای بارداد. نشان بارداد. غرس بارداد . غرسِ باردادیگری. وبه هرکدام از این واژگان گر. گرا. گرایش. گروی. گرایی پسوند ویا پیشوند میشود ا ...
" بارچین. بارچینی . بارگَر. بارگَری. بارمَندی. باربُرد. باربُردی. بارخواهی:بارخواه. بارداد. باردادی. باردادیگری ":استثمار.
" سازاگر نو. سازاگر نوین. نوسازاگر. نوین سازا گر ":استعمارنو. نوسازگری. سازاگری نو. نوین سازاگر. سازاگرنوین:استعمار نو.
آسیبندگی.
" آسیبی. آسیباغایی ( آسیب آغایی ) . آسیبش. آسیبشی. آسیبرس. آسیبورز. آسیبورزی. آسیبورزیگری. آسیبورزندگی. آسیبکرزایی. آسیبورز. آسیبا. آسیبایی. آسیباییگ ...