پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٩٢٤)
ورزندش ورزی. ورزورزند. ورزورزندش، ورزندشی:"آکروباتیک ژیمناستیک. " پُرورزندوپُرورزندش. پُرورزندگی. پرورزندشی.
" ورزشِ ورزندش ":آکروباتیک ژیمناستیک. ( مشقِ ورزندش ) .
" اقلیم ". اکلیم ، کلیم، گفته، نامیده، نام نهاده شده به نام خویشی، کسی و یا کسانی که در آن زندگی می دارند.
معطوف:بَست. بسته. وابسته. مشعوف:رَست. رسته. وارسته. رست:خوش. رسته خوشی. وارسته:سرخوش. رستی:خوشی.
مشعوف:" رَست" . معطوف:" بَست ".
هبوط:افت. افتادن. افتش. افتادگی. افتایند. افتایندی. افتمان. افتیدگی. افتایش. افتومندی. افتومان. افتمانی. افتی. افتید. افتاد. افتشی. افتک. افتکی. افتک ...
گشنسب:گیسو ناز:گژ:مو. :نسب:ناز. به روند ساختار گشنسب و گیسوناز است.
باز یانی ( باز یانه ای ( باز یعنی ای ) ، مگر نه این است، این است وجز این نیست :تداعی معانی.
خرد؛ ۱ - فردی ۲ - خانوادگی ۳ - پیرامونی. ۴ - اجتماعی ۵ - تاریخی ۶ - جاودنی ۷ - دانشی ۸ - فرزانشی. ۹_آیینی. ۱۰_رازوری. . . . . . که در هر گزاره ای ...
خویش. خویشان آریایی :قوم آریا. اقوام آریایی. خویش لر : قوم لر. خویشان لر:اقوام لر. خویشاوندان لر:قومیهای لر. خویشم:قومم. خویشاوند:قوماوند. خویش ...
اقتراح ؛قرح وزخم زدن و ناخنک به مانند ناخنک زدن متکلمین.
امید و امیدواری :دادوستدِ میان ۱_خود۲_خلق و۳_خدا در آرمانها و کار بردها در زندگی است. آن هم هر کسی به سبک خود وبه روند روای خود در گزاره های زندگی د ...
" نُ " به لری و لکی:نو . تازه . پدیده ای نو:نان.
رویا رو:متعاکس. رویارویی:تعاکس. رویارویی پذیرفتنی است. رویارویی ناپذیرفتنی است. تعاکس قابل قبول است. تعاکس غیر قابل قبول است.
پرسشان و پاسخان؛ پرسشانی و پاسخانی: دربارهء آرمان و آماج ودریافت وپنداشت هر نوشته و پنداشته و گفته و درونه و برونهء هر پدیداری از پدیدارها را پرسشان ...
درگِرد نمی هَلند:در جمع نمی هلند.
ناگِرا:لااُبال لانبالُ= لاابالی، لانبالی. نا گِرایی.
لااُبالی:نمی گرایم. لا نُبالی:نمی گراییم.
نگاهبانی پُویِ زیست:حفاظت محیط زیست.
نگاهبانی:حفاظت. نگاهبان:حافظ . حافظان. نگاهبانان:حافظان. محافظان. نگاه:حفاظ.
" ار بُ هِری جُ نِمی رَ جا گُ پی نُ ":اگر بخوری جان نمی گیرد جای گُپی ( لقمه ای ) نان. گُ تَ لری.
خرابه ای:فحشاء. خرابه گری:از یک درصد مکروه تا صد درصد حرام را می رساند. و نیز روسپی که با روسپیگری ۱ ت ۱۰۰ گناهان را می رساند. و افراط وتفریط هرگز. ...
" خرابه ای ":فحشا.
" نُمای شخصی ":قرینه شخصی.
" با این نُماها ":به این قرائن. " با این نما": با این قرینه. " نزدیک ":قرین. " نما ": قرینه.
" نُما ":قرینه:می نماید. نمایان است.
گواه و نما؛ گواهی می دهد و می نماید:شواهد و قرائن.
" گواهه های آزمونی ":شواهد تجربی. گواهش های آزمایشی. گواهه ها و گواهش های آزمایشی و آزمونی.
شخص. کس. شاخص. شناس است. مشخص است: آشکار است. تشخیص:شناختن. تشخّص:هم شناس، هم شناسی، هم شناخت. متشاخص:برای هم شناخت. شخصیّت:سر شناس. کسی. کاره ...
شخص : فارسی است . ( شاخِصت، اصفهانیها می گویند . ) شاخه ای است.
آز و گاس:تخمین و حدس. آزش و گاسش. آزیدن و گاسیدن. آزا وگاسا.
" گاس و چینش ":حدس و قیاس. " گاسی و چینشی ":حدسی و قیاسی.
حدس: " گمان . دریافت. شتافت. زود. گاس. گاسی، گاس و گاسی در لری و لکی کاربرد بسیار دارند، گاس یا گاسی آمد، نشست ، رفت، مُرد، ماند، افتاد، در هر نمود ...
آرام. آسوده. خوش. خرسند. استوار. برجا. برپا. پایا. باآرامش و آسوده ام و خوشم و سرخوشم. و خرسندم و استوارنه می گویم. پا برجا می افزایم. و برپایی و ...
" تکیه. گُوِه. پشت. پشتیبان. پشتوانه ": اعتماد.
پرسش بیشنگی و کمینگی. پسینگی و پیشینی. افزونگی و کاهینگی. افزایشی و کاهندگی. اندکی و اندکینگی. اندینگی. کاهشی. کاهشندگی. فراوانی و نا فراوانی. زیا ...
چشم دارم:امید دارم. چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی. چشم دارد:به ناموس مردم چشم دارد. چشم داری: بنگر. ببین. این ها ؛ چند وجهی بودن زبان فارس ...
" بد منش و پلشت ":بد ذات و خبیث. بدکنش.
" نِیکُو و بَدُو . نیک سرشت و بد گُهر" :نجیب و بد جنس. نیک سرشت وبد سرشت. نیک گهر وبدگهر.
" بَد گُهر ": بد جنس.
" بدگمان ": سوء ظن.
ورزندش مشق. مشق ورزندش . ورزندشی مشق. مشقی ورزندش :ژیمناستیک آکروباتیک.
" مَشق. مشقی. مشق باز. مشق بازی. مشق ورز. مشق ورزی. مشقنده. مشقا " :آکروباتیک.
" مشق باز " :آکروبات.
" مَشق ":آکروباتیک.
طاغوت:به زبانش لری به دریافت و پنداشت سرکشی و کَلِّه کش بودن است و کسی یا چیزی را نشمردن وسرتافتن به مانند آب که سد را می شکند که می گویند "سَد تُوقِ ...
بشریت دین را از روی خرد وخردمندی خود به کار می گیرد، واگر خردِ خود را به کار اندازد دین را و دستورات دین را شناسه می نماید ، پس اگر کسی دین را کنار ا ...
اوپا: پای آب. آب پا آنچه آبها را ساختار می دهد تا به درستی پخش گردند به مانند کوه که میخ های زمین به شمار می روند تا زمین استوار گردد. اوپا جزیره.
فیلم هوایی:drama movie. dramatic:هوایشی.
گفتم من گفت تو گفتم تو گفت من، گفتم آری. . . . . . . ، گفت چه، گفتم . . . . . . ، گفت کدام. ، گفتم، من تو او _ما شما ایشان، گفت چام بخوان، گفت ...