ایراد

/~irAd/

مترادف ایراد: اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانه گیری، خرده گیری، عیب جویی، مواخذه

برابر پارسی: نادرستی، خرده گیری، خراب، خرابی، خرده

معنی انگلیسی:
objection, cavilling, adducement, raising, delivery, inflicting, citing, mentioning, complaint, drawback

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

ایراد. ( ع مص ) درآوردن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24 ). || حاضر آوردن بر مورد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). حاضر کردن. ( مؤید الفضلاء ). || چیزی بر کسی وارد آوردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || فرود آوردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلا ). || ذکر نمودن. بیان کردن : چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده. ( کلیله و دمنه ). || خرده گرفتن. بهانه گرفتن. خرده گیری. بهانه گیری. اعتراض.
- امثال :
ایراد بنی اسرائیلی گرفتن ؛ در موردی گویند که شخص بهانه جویی کند و خواهد کسی را بیازارد یا او را مقصر جلوه دهد.
- ایرادالمعطوفات ؛ نزد بلغاء آن است که چند لفظ در یک مصراع یا یک بیت معطوفات دارند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). آوردن چند لفظ معطوف در یک مصرع :
شکیب و صبر و دل و دین بباد رفت همه
چها نکرد هوایش هنوز تا چه کند.
ظهوری.
آتش و اخگر و دود و شرر و شوق وحید
عشق مشهور جهان کردبه صد نام مرا.
وحید ( از آنندراج ).
جمال و کمال و جلال تو بادا
چو احسان و اکرام و جور تو دائم.
( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ایراد لوازم ؛ بر دو قسم است : اول ، ترکیب عبارت از الفاظی که مشترک باشد و در دو معنی و یا وصف تناسب لفظی هر دو معنی مراد باشد و این را لوازم معنوی گویند:
نکهت نغمه او شام و سحر میخوانند
بعراق و عجم و هند و صفاهان و حجاز.
دوم ، آوردن الفاظ موصوفه و مراد داشتن یک معنی که مفید غرض بود و از معنی ثانی غیر تناسب لفظی مقصود نباشد و این را لوازم ضمنی گویند. مثال :
نامه معرب بکسر دشمن و فتح محب
کسر و فتحش کرد نام دشمنان زیر و زبر.
کمال الدین عبدالرزاق.
دیگری گفته :
ای آنکه ترا رفع تعدی کار است
آزار ز همسایه مرا بسیار است
بر من همه میرسد ز همسایه شکست
آری همه وقت ، کسر فعل جار است.
محمدعلی ماهر گوید:
فتح در کسر نفس از من بود
خود شکستن شکست دشمن بود.
( آنندراج از مطلعالسعدین ).

فرهنگ فارسی

واردساختن، فرود آوردن، حاضر آوردن، بیان کردن، چیزی برکسی واردکردن، به معنی بهانه وخرده گیری
۱ - (مصدر ) وارد کردن فرود آوردن . ۲ - در آوردن داخل کردن . ۳ - خرده گرفتن بهانه گرفتناعتراض کردن. ۴ - ( اسم ) خرده گیری بهانه گیری. جمع : ایرادات . یا ایراد بنی اسرائیلی . ایراد بیجا اعتراض بیهوده .

فرهنگ معین

[ ع . ] ۱ - (مص م . )وارد ساختن ، داخل کردن . ۲ - خرده گرفتن ، اعتراض کردن . ۳ - (اِمص . ) خرده گیری . ج . ایرادات . ،~ بنی اسراییلی خرده گیری به قصد بهانه جویی در مورد کارهای غیرمهم .

فرهنگ عمید

۱. وارد ساختن.
۲. چیزی بر کسی وارد کردن.
۳. بیان کردن.
۴. بهانه، خرده گیری.
۵. عیب، نقص.

واژه نامه بختیاریکا

باک؛ بای؛ اِنگ؛ بک؛ دُرد؛ سِنه؛ کَلی کُلی؛ لُل؛ مَنات

جدول کلمات

بهانه

مترادف ها

induction (اسم)
قیاس، ایراد، استقراء، مقدمه، ذکر، استنتاج، القاء، قیاس کل از جزء، پیش سخن

quotation (اسم)
اقتباس، ایراد، بیان، نقل قول، عبارت، مظنه

adduction (اسم)
نزدیکی، ایراد، اقامه، اظهار، ارایه

objection (اسم)
ایراد، اعتراض، مخالفت، عدم توافق، استدلال مخالف

فارسی به عربی

اقتباس , حث , عضلة مقربة

پیشنهاد کاربران

واژه ایراد
معادل ابجد 216
تعداد حروف 5
تلفظ 'irād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( مص م . )
آواشناسی 'irAd
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
کاستی
خُرده و لغزش
سوا از اینکه اپیراد هم زیباست اما واژه پلیسه به چم زائده و ایراد نیز میتواند بکار رود
مورد صحبت ما این نبود = پلیسه صحبت ما این نبود
ایرادی به ما وارد نیست = پلیسه ای به ما وارد نیست / یا پلاسی ( انچه که به ما میچسبد ) به ما وارد نیست
...
[مشاهده متن کامل]

و چه بسا واژه پلاس به چم اضافه لاتین از همین پلیسه ما باشد یعنی زائده اضافی پس
پلیسه یا پلاسه یعنی زائده که هم به چم مورد و هم به چم موضوع میتواند بکار رود
پلاسات ( موارد / موضوعات ) زیادی را بررسی کردیم
پلاسه = موضوع
پلاسات / باب = موضوعات
پلیسه = مورد / زائده
پلیسات = موارد / زوائد

برا این موارد هم تونستم واژه درخوری پیدا کنم واقعا خوشحالم

1 - وارد ساختن ( صدمه ، زیان )
2 - چیزی برکسی وارد کردن ( خسارت مادی و معنوی وارد کردن )
3 - بیان کردن ( ایراد سخنرانی )
4 - بهانه ( ایرادبنی اسرائیلی گرفتن )
5 - عیب ، نقص ( خودروی من دچار ایراد شده است )
شاید
اپیراد = ناراست و نادرست
بوده و به مرور پ حذف شده
به جایِ واژگانِ "ایراد، اشتباه، خطا" می توان از واژه یِ " لغزه" نیز بهره برد.
برای نمونه:
وی دچار لغزش شد:وی دچار خطا یا اشتباه شد.
"لغزه هایی" از او سر زَد: "اشتباهاتی" از او سر زَد.
اکنون به "لغزه هایِ" هر یک از این دیدگاهها می پردازیم: اکنون به "ایرادات" هر یک از این دیدگاهها می پردازیم.
...
[مشاهده متن کامل]

بهتر بود بجای راد هم از ترکی یه چیزی پیدا میکردی نه فارسی
عیب ، گناه ، اعتراض ، شکایت ، دلگیری ، نارضایتی
شاید اپیراد بوده باشه که پ حذف شده به معنی نادرست و ناراست
اسم پسرم آیراد هست
خیلی شیک و جدید هست. معنی زیبایی هم داره
آیراد به معنی ماه جوانمرد
متناسب با موقعیت، معنی متفاوتی دارد. لکن بیشتر افراد، آن را به عنوان �نقض، عیب و. . . � به کار می برند.
• در مقام مثال: آقای دکتر مصدّق، دفاعیه ای مستدل را ایراد نمودند. ( در معنی خواندن )
• یا: آقای معلّم، این نوشته ی دانش آموز را، ایراد املایی دانست. ( در معنی نقض و اشتباه )
عیب
بهانه
محل ایراد
وارد ساختن . داخل کردن .
در گویش لری جنوب خوزستان این واژه "اِریات" تلفظ می شود.
flaw
بهانه، اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانه گیری، خرده گیری، عیب جویی، مواخذه
عیب، ضعف، نقص، کاستی
ایراد
به گُمان این واژه پارسی است:
ایراد: ای - راد
ای - : پیشوند نَفیَنده ( نَفی کُننده )
راد: راست ، رات= نظم، ترتیب، سامان
ایراد= ناراست، نادرست، بی نظمی، نامنظم ،
نامرتب، بی ترتیب
اشکال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس