پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
دوازده: گزین کرد از آن نامداران سوار، دلیران جنگی ده و دو هزار سِپرور پیاده ده و دوهزار گزین کرد شاه از درِ کارزار دکتر کزازی در مورد عدد دوازده ...
سپندی: تقدس نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۹۳.
اختر: درفش ”سر اندر سپهرْ اخترِ کاویان، چو ماه درخشنده، اندر میان. “ دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد: > نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، ...
سَروج: ”هم از پهلَوِ پارس و کوچ و بلوچ، ز گیلان جنگیّ و دشت سَروج“ دکتر کزازی در مورد این شهر می نویسد:<<نام شهر ی بوده است در میانْ رودان فرازین ( ...
خواب آمدن: کنایه ی فعلی ایما به معنی دلآسوده و آرام بودن ”چو بیدار باشی تو، خواب آیدم؛ چو ارْمَنده باشی، شتاب آیدم. “ نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سی ...
اَرمَنْده: ریختی است از" آرَمنده " به معنی آرام و آسوده ”چو بیدار باشی تو، خواب آیدم؛ چو ارْمَنده باشی، شتاب آیدم. “ دکتر کزازی در مورد این واژه می ن ...
تشبیه نهان:تشبیه مضمر دکتر کزازی واژه ی " تشبیه نهان" را در نوشته های خود به جای " تشبیه مضمر" بکار برده است. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، د ...
تشبه مضمر: تشبیه نهان دکتر کزازی واژه ی " تشبیه نهان" را در نوشته های خود به جای " تشبیه مضمر" بکار برده است. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، د ...
هماننده: دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسند: > نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۹٠.
خامُش: کنایه ی ایما ست از ژرف اندیش و فرزانه ”به گیتی، خردمند و خامُش تویی؛ که پروردگار ِِ سیاوُش تُوِیی” دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسند: > ...
با کَمَر: کنایه ی ایماست از بسیجیده و آماده ی نبرد کمر بستن: بسیجیدن و آماده شدن > نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۹٠.
چربی: کنایه ای ایما از دلاویزی و خوشایندی > نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۹.
رهنمون:آگاه و کاردان > بجای آوردن: کنایه ی ایماست از فراهم آوردن و یافتن یعنی: شما برگردید تا من اکنون دلیری کاردان بیابم دکتر کزازی در مورد واژه ی ...
بجای آوردن: کنایه ی ایماست از فراهم آوردن و یافتن شما بازگردید تا من کنون، دِلیری به جای آورم رهنمون. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزا ...
نگه کردن: کنایه ی ایما از توجّه کردن و برگزیدن > یعنی: پهلوانی گزین را نگه کن. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۶.
سرِ گاه: پیشگاه و برترین جای تخت که پادشاه بر آن می نشسته است. سپردن سر گاه:کنایه ای ایماست از وانهادن پادشاهی به دیگری. > نامه ی باستان ، ج ۳ ، د ...
روان را گروگان کردن: قول مردانه دادن، کنایه از سوگند خوردن، پیمان کردن > نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۷. 》
زبان را گروگان کردن: حالت مبالغه آمیز زبان دادن، در زبان امروزی قول دادن، قول مردانه دادن، کنایه از سوگند، پیمان کردن
آتش کُشته: آتش خاموش شده، بالکنایه ظلم فراموش شده. << به که گرمی در و نیاموزیم آتشِ کُشته برنیفروزیم هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۷ ...
آتش کُشته: آتش خاموش شده، بالکنایه ظلم فراموش شده. << به که گرمی در و نیاموزیم آتشِ کُشته برنیفروزیم هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۷ ...
آفتاب به گل بر اندودن: کاری محال و غیر ممکن کردن > هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۷٠.
زره برکسی راست کردن: زره پوشاندن، زره را بر تن او مرتب کردن. > تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۸.
دل: نیت و اندیشه > تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۸.
مه نا کاسته: ماه تمام، بدر مجلس خلوت نگر آراسته روشن و خوش چون مه ناکاسته شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۴۲۱.
مه نا کاسته: ماه تمام، بدر مجلس خلوت نگر آراسته روشن و خوش چون مه ناکاسته شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۴۲۱.
میزانی: سخته، متعادل زهره ی این منطقه میزانی است لاجرمش منطق روحانیست یعنی ذوق شاعر گنجه متعادل است، و گفتارش هم دینی است. شرح مخزن الاسرار نظامی، ...
لقمه از آهن چشیدن: زخم خوردن آنکه سرش زرکش سلطان کشید باز پسین لقمه ز آهن چشید معنی: کسی که عمامه زرتار از سلطان دریافت می کند در پایان به زخم شمشیر ...
زر کش: زر تار آنکه سرش زرکش سلطان کشید باز پسین لقمه ز آهن چشید معنی: کسی که عمامه زرتار از سلطان دریافت می کند در پایان به زخم شمشیر یا تیر همان سلط ...
سکه بردن: از رونق انداختن سیم کشانی که به زر مرده اند سکه ی این کار بزر برده اند شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۴.
بر سخن زدن: یاد کردن، تعریف کردن هر که نگارنده ی این پیکر است بر سخنش زن که سخن پرور است شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۳.
بیضه ی هفت آسمان: خورشید، معتقد بودند که لعل بر اثر تابش آفتاب در کان پیدا می شود. از پی لعلی که برآید ز کان رخنه کند بیضه ی هفت آسمان شرح مخزن ال ...
گرم شدن مرکب: سرعت رفتن را آماده شدن، کنایه از طبع روان داشتن. چون به سخن گرم شود مرکبش جان به لب آید که ببوسد لبش شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات ...
سر زانو: بالای زانو، وقتی که پای را به شکل ۸ در می آوریم رأس این زاویه را سر زانو می گوییم. چونس سر زانو قدم دل کند با دو جهان دست حمایل کند شرح مخ ...
یک نانی: کنایه از آدم خسیس چشمه ی حکمت که سخن رانی است آب شده زین دو سه یک نانی است شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۲.
آب شدن: خشک شدن، آب رفتن چشمه ی حکمت که سخن رانی است آب شده زین دو سه یک نانی است شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۲.
خلوتی زاده: گوشه نشین، خانه نشین خیال چنین خلوتی زاده ای دهد مژدهٔ شه به شهزاده ای ( اقبالنامه ) شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۱۴.
کوهه ی گاو: ثریا برآمد یکی صدمه از نفخ صور که ماهی شد از کوههٔ گاو دور ( اقبالنامه ) شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۱۲.
کوهه ی گاو: ثریا برآمد یکی صدمه از نفخ صور که ماهی شد از کوههٔ گاو دور ( اقبالنامه ) شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۱۲.
گریبان کسی را گره کردن: او را گرفتار کردن گنجه گره کرده گریبان من بی گرهی گنج عراق آن من ( خسرو و شیرین ص ۳۶۱ )
بی گره: بدون رنج گنجه گره کرده گریبان من بی گرهی گنج عراق آن من ( خسرو و شیرین ص ۳۶۱ )
اوج ساینده: گردنفراز، بلند مرتبه کان تخت نشین که اوج سای است خرد است ولی بزرگ رای است ( لیلی مجنون ص ۳۹ )
گوهر کان گشاده: گوهری که از کان حاصل شده، کنایه از فرزند آن گوهر کان گشاده ی من پشت من و پشت زاده ی من ( لیلی و مجنون ص ۳۹ )
پشت زاده: فرزند آن گوهر کان گشاده ی من پشت من و پشت زاده ی من ( لیلی و مجنون ص ۳۹ )
پیچیدن: توجه کردن، روی آوردن در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او لیلی و مجنون نظامی، ص ۴۶
علوم کونین: دانش های دو جهان ای چارده ساله قرة العین بالغ نظر علوم کونین ( لیلی و مجنون، نظامی، ص ۶۶ )
حرکت عضلات صورت در هنگام لبخند زدن و خندیدن موجب ایجاد چین در پوست شده، و چین وچروک هایی را به وجود می آورد که به خطوط خنده معروف است. هنگامی که پوست ...
بالغ نظر: در یابنده، دارنده ی نظر بالغ ای چارده ساله قرة العین بالغ نظر علوم کونین ( لیلی و مجنون، نظامی، ص ۶۶ )
دورِ هلالی: کنایه از دوره ی کودکی در این دور هلالی شاد می خند که خندیدیم ما هم روزکی چند ( خسرو و شیرین ص ۴۳٠ )
خط بر نیاورده: برگونه ها موی نیاورده خط نیاورده به تو عمر هنوز این قضا بر سرت آخر که نوشت ( لباب الالباب ص ۵۳٠ ) خط: [ اصطلاح در تداول عامه]خط اتوب ...
خوبان بهشت: حوریان ای شده همسر خوبان بهشت آن چنان عارض و آنگه بر خشت ( لباب الاباب ص ۵۳٠ )