پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
ستاره سهیل : ستاره است که چون بر می دمد ، نخست بر یمنیان آشکار می شود ؛ از این روی ، آن را بدین سرزمین باز خوانند و " سهیل یمن" و " سهیل یمانی" می گو ...
آرایه ی ردّالعجز علی الصّدر : آرایه ی بنسری دکتر کزازی آرایه ی " بنسری " را به جای آرایه ی "ردالعجز علی الصدر " در نوشته های خود بکار برده است.
آرایه ی بُنسری: آرایه ی ردّالعجز علی الصّدر دکتر کزازی در نوشته های خود آرایه بنسری را به جای آرایه ی ردالعجز علی الصدر بکار برده است.
جناس یکسویه:جناس مطرّف دکتر کزازی در نوشته های خود جناس یکسویه را به جای جناس مطرف بکار برده است.
جناس مطرف : جناس یکسویه دکتر کزازی در نوشته های خود جناس یکسویه را به جای جناس مطرف بکار برده است.
آراستن دل :به معنی شاد گردانیدن و نواختن دل سیاووش را گفت : با او برو؛ بیارای دلها ، بدیدار ِ نو دکتر کزازی در مورد این ترکیب می نویسد :《از دید زیبا ...
ناساز : مخالف ، وارونه، متضاد دکتر کزازی واژه ی "ناساز " و "وارونه"را به جای متضاد کلمات در نوشته های خود بکار برده است. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستا ...
بوی: به معنی، بوی خوش، خوشبوی ِ سوختنی به سوداوه فرمای تا پیشِ اوی، نثار آورد گوهر و مشک و بوی دکتر کزازی در مورد واژه ی" بوی" می نویسد:《 در دری کهن ...
گذشته ی پایا :ماضی استمراری دکتر کزازی " گذشته ی پایا" را در نوشته های خود به جای ماضی استمراری بکار برده است. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، ...
نامِ ویژه : اسم خاص دکتر کزازی " نام ویژه را به جای واژه ی " اسم خاص " در نوشته های خود بکار می برد.
نامِ گونه: دکتر کزازی "نام گونه "را به جای " اسم عام" بکار برده است. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۱۱.
هَرزبد : نام کلیدار مشکو یا حرمسرای کاوس بوده است که کاوس او را نزد سیاوش می فرستد تا او را به مشکو راه بنماید و ببرد . یکی مرد بُد نام او هَرزبَد ز ...
راه :کیش ، روش، رسم ، قانون چو تو شاه ننهاد برسر کلاه به خوی و به دانش، به آیین و راه دکتر کزازی در مورد راه می نویسد 《شاید بتوان "راه" را در این کار ...
رغبت کام :میل آرزو و هوس ، میل جنسی رغبت کام چون فزون نکند؟ دل تقاضای کام چون نکند؟ هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۶۰.
فحل شموس: نر چموش و سرکش، کنایه از بهرام گور است. مادیانان گُشن و فَحل ِ شَموس شیر مردی جوان و هفت عروس معنی بیت : شیر مردی جوان چون بهرام در میان ه ...
مادیانان گشن: اسبان ماده ی بارگیر و آماده ی بارگیری ( حاملگی ) ، بالکنایه هفت شهزاده ی به سن بلوغ رسیده مادیانان گُشن و فَحل ِ شَموس شیر مردی جوان و ...
در سیم زدن : در نقره استوار داشتن و نصب کردن است و بالکنایه در قاب نقره ای گرفتن تصویر را معنی می دهد. چون سهی سرو برفراخته سر زده در سیم، تاج تا به ...
نو خط بودن : سبزه ی نورسته بر گرد رخسار داشتن
ستی : نظامی گنجه ای 《ستی》را به معنی خاتون درباری و یا نام خاص زنان ایشان می داند. ستی و مهستی را در غزل هایش شبی صد گنج بخشم از مثلهاش درستی هم که ...
بند:به معنی نیرنگ و فریب بدو گفت :《 مردِ شبستان نیم مجویم ؛ که با بند و دستان نیَم》 و یا پس اکنون به دستان و بند و فریب کجا یابم آرام و خواب و شکیب ...
طراز : طراز عربی شده ی تراز فارسی می باشد به معنی تار و رشته ، رشته ی نخ چنان شد که گفتی طراز نخ است؛ و گر پیش آتش نهاده یخ است نامه ی باستان ، ج ۳ ، ...
کُوی ساران : سرزمینی که کاووس منشور آن را به نام سیاوش نوشته است. زمین کوی ساران ورا داد شاه ؛ که بود او سزای بزرگیّ و جاه زمین کوی ساران بد آن پیش ...
عروسی به زبان آذری می شود 《توی Tooy》 تویا دعوت ایلَمیشدی حاج آقا سیفعلی نَن منی گوجه بیلاقا حاج آقا من و سیفعلی را برای عروسی به روستای گوجه بیلاق دع ...
گردن شیر را به کمند آوردن :کنایه ای ایماست از گُردی و دلاوری . در پندارشناسی ِ رزمی، یکی از برترین ویژگی های پهلوانی《شیر شکاری》است. چو یک چند بگذشت ...
به بر آمدن :استعاره ی تمثیلی از بهره بردن و به نتیجه رسیدن. هنر ها بیاموختش ، سر بسر؛ بسی رنج برداشت و آمد به بر نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ...
بازار : به معنی کار و بار و رفتار و شیوه ی زندگانی بدید، از بدو نیک ، بازارِ اوی ؛ به یزدان پناهید در کار ِ اوی. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ...
در زبان آذری به شوهر " اَر " نیز گفته می شود به معنی مرد و جنس نر در مقابل زن . به نظر می رسد که 《 اَر 》آذری و 《شوهر 》 فارسی با واژه ی اَرشن ( جنس نر ...
در زبان آذری به شوهر " اَر " نیز گفته می شود به معنی مرد و جنس نر در مقابل زن . به نظر می رسد که با واژه ی اَرشن ( جنس نر ) ارتباط معنایی داشته باشد.
اَرشن : ارشن که در فارسی آرش گفته می شود در اوستا علاوه براین که اسم خاص است ، مجرد هم استعمال شده به معنی مرد و نر در مقابل زن و از برای جنس ستوران ...
سیاوَخش : شکلی کهنتر از 《سیاوش》. در پهلوی هم به این شکل آمده است در زبان اوستایی 《سیّاوَرشَن》بوده است، به معنی دارنده ی ستور سیاه . این نام از دوپاره ...
آزری :بالکنایه بسیار نغز و زیبا. جدا گشت از او کودکی چون پری به چهره، بسان بت ِ آذری نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۱۸۸. ...
بر نشستن به گاه : کنایه ی ایما از ارجمندی و بلند پایگی بت اندر شبستان فرستاد شاه بفرمود تا برنشیند به گاه نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر ...
مُشکوی یا مَشکو : اندرون و حرمخانه ی شاهی است. این واژه ، در پهلوی مشک mašk بوده است و گاه نیز مشک اپرزن mašk aparzen خوانده شده است ، به معنی شبستان ...
خاتون :دکتر کزازی در خصوص خاتون می نویسد :"مِهسَتی : بانوی نژاده ی بلند پایه . این واژه را ترکی دانسته اند ؛ اما گمان به ایرانی بودن آن نیز برده شده ...
بی آزرم شدن : کنایه از شیفتن و شوریده و ناآرام شدن. دل پهلوانان بدو گرم گشت ؛ سرِ توسِ نوذر بی آزرم گشت نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کز ...
گرم گشتن دل : کنایه ای ایماست از خوش داشتن و گراییدن و به مهر آمدن. در معنی کنایی رحم آوردن و دمساز شدن دل پهلوانان بدو گرم گشت ؛ سرِ توسِ نوذر بی آز ...
پَروَز در شاهنامه به معنی نژاد و تبار می باشد. نه پری چهره بدو گفت : من خویشِ گرسیوزم به شاه آفریدون کشد پَروَزم این واژه تنها دو بار و برپایه ی پاره ...
آفریدون : شکل دیگری از فریدون است این تغییر بدان جهت در زبان پارسی صورت گرفته است که در شکل پهلوی آن ، اول نام فریدون ساکن بوده است به شکل فریتون Frī ...
دشت سور : دشتی که در آن به سور و بزم می پردازند. شب تیره مست آمد از دشت ِ سور "همان" چون مرا دید ، جوشان زدور نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، ...
همان : ( قید زمان ) به معنی بی درنگ شب تیره مست آمد از دشت ِ سور "همان" چون مرا دید ، جوشان زدور یکی خنجر آبگون برکشید همی خواست از تن سرم را برید ن ...
دوش : دیشب ؛ شب پیش . این واژه در پهلوی به همین شکل به کار می رفته است. دوش در برابر ( دی = دیروز ) است که در پهلوی دیگ dīg بوده است . نامه ی باستان ...
دختر فراری : دختری که به دلایل مختلف از خانه فرار کرده باشد. اولین دختر فراری در تاریخ دختر گرسیوز همان دختر پادشاه توران مادر سیاوش است که در شاهن ...
دشت دغوی: دشتی بوده است به مرز ایران و توران که سرداران ایرانی در آن دختری تورانی را که سیاوش از او می زاید ، می یابند ، این دشت در شاهنامه ، آوردگاه ...
دهگان : ایرانی نژاده و به کنایه ی ایما : ایرانی فریهخته و دانشور که پاسدار فرهنگ کهن ایران است. به گفتار دهگان کنون بازگرد ؛ نگر تا چه گوید سراینده ...
نگر : بنگر ، از نگریستن ، به معنی بهوش باش و بدان در معنی مجاز سبب و مسبب : اندیشیدن و بررسیدن و هوش داشتن. نگر تا چکاری همان بِدرَوی سخن هرچه گویی ...
سر و کار : بالکنایه، کار و بار ، پیوند ، معامله . گرایش و وابستگی چو رفتی سر و کار با ایزد است اگر نیک باشدت کار ار بد است نامه ی باستان ، ج ۳ ، داس ...
آمیغ : دکتر کزازی آمیغ را به معنی ترکیب و ترکیب فعل بکار برده است. نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۱۷۸.
پیشرو :پیشوا ، استاد ، رهبر چه گفت اندر این ، موبد پیشرو ؟ که : 《هرگز نگردد کهن گشته نو》 نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۱۷۸. ...
موبد : بالکنایه، فرزانه و دانا چه گفت اندر این ، موبد پیشرو ؟ که : 《هرگز نگردد کهن گشته نو》 نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۱ ...
میوه دار : به شکل "دار ِ میوه " یعنی درخت میوه هم می تواند باشد . یکی میوه داری بماند زمن که نازد همی بار او بر چمن میوه داری : درخت میوه ای ، استع ...