پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
جانبدارانه : تعصب آمیز ، یکطرفه، حمایت یکطرفه ، سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان نخستین گزارش تیم تحقیق و شناسایی سازمان منع سلاح های شیمیایی درباره ...
گنج خانه ی شرع : کنایه است از کعبه و خانه ی خدا چاربالش گزین به اصل و به فرع چاردیوار گنج خانه ی شرع هفت پیکر نظامی، تصدکترثروتیان، ۱۳۸۷، ص۳۸۳.
حلقه داران چرخ کُحلی پوش : کنایه است از خورشید ، ماه، ستارگان و افلاک و هرآنچه دایره وار می گردد و کروی شکل است و در جهان هست. حلقه داران چرخ کحلی پ ...
به" دوال پا "در زبان آذری" قئیش پاچا " گفته می شود . "قئیش پاچا ها" یا همان "دوال پا ها " در افسانه ها موجوداتی بودند چون خودشان نمی توانستند راه بر ...
بند سای: ساینده و پاره پاره کننده ی بند مرهمش دل نواز تنگ دلان آهنش بندسای سنگ دلان بیت دوم :آ هن و تیغ او ( محمدص ) بند دل سنگدلان پاره پاره می کر ...
تنگ دلان :غمگینان و فقرا و بیچارگان مرهمش دل نواز تنگ دلان آهنش بندسای سنگ دلان هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۸۴.
قایم انداز: نرد و شطرنج باز کامل ، آنکه در بازی حریف را شکست می دهد و حریف مات شده می گوید : قایم است یعنی باختم. مُلک را قایم الهی بود قایم انداز ...
قایم : ولی امر، والی ، فرمانروا مُلک را قایم الهی بود قایم انداز پادشاهی بود بیت اول : او ولی امر خدا و قائم و والی خدا در مملکت جهان بود. هفت پیکر ...
عرش فرسای : معراج کننده امّی و اُمّهات را مایه عرش فرسای و عرش را سایه ( پیامبر ) معراج کننده و سایه ی عنایت برای عرش است. هفت پیکر نظامی، تص دکتر ...
درَّه التّاج :درخشانترین و گرانبهاترین مروارید تاج و گردنبند. نوبر باغ هفت چرخ کهن دره التاج عقل و تاج سخن هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ...
غرض کسی را بر آوردن : نیاز او را رفع کردن، خواست او را بجای آوردن غرضی کز تو نیست پنهانی تو بر آور که هم تو می دانی یعنی نیاز و خواست مرا تو بجای ...
در پذیر : در پذیرنده ، قبول کننده بالکنایه پناه دهنده در که نالم که دستگیر توئی درپذیرم که درپذیر توئی. هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۸۱. ...
شمارِ هفت از پنج ندانستن: کنایه است از حساب ندانستن و نادان و ناآگاه بودن. تو دهی بی میانجی آنرا گنج که نداند شمار هفت از پنج هفت پیکر نظامی، تص د ...
آتش لعل : آتش سرخ رنگ کنایه است از گل سرخ تو دهی و تو آری از گِل و سنگ آتش لعل و لعل آتش رنگ هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۳۷۷.
دو سراپرده ی سپید و سیاه: کنایه است از شب و روز تو سپردی به آفتاب و به ماه دو سراپرده ی سپید و سیاه هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۳۷۷.
مرغ روز: کنایه است از آفتاب تو دهی صبح را شب افروزی روز را مرغ و مرغ را روزی یعنی برای روز ، مرغ ( آفتاب ) را می دهی و به مرغ روزی را می دهی هفت پیک ...
گرد زوال بر در کسی نشستن : کنایه است از جاودانی و ابدی بودن وی، باقی و دایم بودن او. به وجود تو بسته راه خیال بردرت نانشسته گرد زوال هفت پیکر نظامی ...
آخر انجام :ابدی ، همیشگی نام تو کابتدای هر نامست اوّل آغاز ، و آخر انجامست هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۳۷۶.
اول آغاز :ازلی نام تو کابتدای هر نامست اوّل آغاز ، و آخر انجامست هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۳۷۶.
بل کز : بلکه از به حیات است جمله موجودات زنده، بل کز وجود تست حیات هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۳۷۶.
خواندن : خطاب کردن ، ندا کردن ، دانستن هستی و نیست مثل و مانندت عاقلان جز چنین نخوانند هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۳۷۶. خواندن: در پهلو ...
سازمند: ساخته و پرداخته سازمند از تو گشت کار همه ای همه و آفریدگار همه هفت پیکر نظامی، تص دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص۷۹
بطوع و رغبت : به میل و اراده " و وی اقرار کرد بفروختنِ آ ن بطوع و رغبت ، . . . " تاریخ بیهقی ، دکترفیاض ، ۱۳۸۴، ص ۲۳۰
فرا دشنام خواست شد : قصد ناسزا گفتن کرد " بوسهل را صفرا بجنبد و بانگ برداشت و فرا دشنام خواست شد" تاریخ بیهقی ، دکترفیاض ، ۱۳۸۴، ص ۲۳۰
پتوی مسافرتی ( لوازم منزل ) نوعی پتوی نازک و سبک جهت استفاده در مسافرت که حمل آن آسان و کم حجم
مرآس در ترکی به میراث و اموالی گفته می شود که خیری در دنیا و آخرت برای صاحبش نداشته و نصیب دیگران شده است . به قول معروف سر صاحبش را خورده است. در ض ...
جهان خوردن: از نعمت های جهان برخوردار شدن "جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۰.
کرا کردن "گفت خداوند را کرا کند که با چنین سگ قرمطی که بر دار خواهند کرد بفرمان امیرالمومنین چنین گفتن؟ ( خداوند را کرا کند؟ : آیا در شاءن خواجه بزرگ ...
طاقت برسیدن : تحمل و شکیبایی به پایان رسیدن بوسهل را طاقت برسید گفت خداوند را کرا کند. . . " ( بوسهل را طاقت برسید : تحمل و شکیبایی بوسهل به پایان رس ...
راحت : گشایش "تا جان در تن است امید صد هزار راحت است و فرج است. " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۰.
دل شکسته نباید داشت : ناراحت و نومید نباید بود " خواجه گفت دل شکسته نباید داشت که چنین حال ها مردان را پیش آید. " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳ ...
"بتابیدن" در تاریخ بیهقی به معنی " خشمگین شدن" آمده است. "و بوسهل بر دست چپ خواجه ، از این نیز سخت بتابید. " ( بتابید : خشمگین شد ) تاریخ بیهقی، دک ...
از جای بشد :از کوره در رفت. "خواجه احمد او را گفت 《 در همه کارها ناتمامی. 》وی نیک از جای بشد . " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۹.
بر خشم خود طاقت نداشت : نتوانست خشم خود را فرو خورد . " بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت برخاست نه تمام" تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۹. طا ...
"آب "در تاریخ بیهقی به معنی" آبرو" نیز آمده است . "می گفتند که خواجه بوسهل را بر این که آورد؟ که آب خویش ببرد. " ( آ ب : آبرو ) تاریخ بیهقی، دکتر ف ...
"رفتن" در تاریخ بیهقی به معنی " روی دادن "آمده است. " و نصر خلف دوست من بود ، از وی پرسیدم که چه رفت ؟ ( چه رفت؟ : چه روی داد؟ ) تاریخ بیهقی، دکتر ...
" از هر دستی " در تاریخ بیهقی به معنی " از هر طبقه ای" آمده است . " . . . والی حرس با وی و علی رایض و بسیار پیاده از هر دستی. تاریخ بیهقی، دکتر فیا ...
خلق گونه یعنی تا حدی کهنه "حسنک پیدا آ مد بی بند، جُبَّه یی داشت حبری رنگ با سیاه میزد، خَلَق گونه ، . . . " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۹.
"بود" در تاریخ بیهقی به معنی" گذشت" نیز آمده است. " بیرون طارَم بدکانها بودیم نشسته در انتظار حسنک یک ساعت بود ، حسنک پیدا آمد بی بند، . . . " ( یک ...
باربگسست : زمان ملاقات پادشاه تمام شد ، تشریف یابی به پایان رسید. "چون باربگسست امیر خواجه را گفت بطارم باید نشست. " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ...
"فر و نایستاد" در تاریخ بیهقی به معنی " آرام نگرفت ، دست نکشید" نیز آمده است. "پس از این مجلس نیز بوسهل البته فرو نایستاد از کار . " تاریخ بیهقی، دک ...
وحشت در تاریخ بیهقی به معنی " نگرانی" نیز آمده است. "و با آن همه وحشت و تعصب زیادت می گشت " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۸.
" آن همه " در تاریخ بیهقی به معنی " با آن همه وصف " نیز آمده است. " و با آ ن همه وحشت و تعصُّبِ خلیفه زیادت می گشت اندر نهان نه آشکارا. " تاریخ بیه ...
"نیک درد آمدن" در تاریخ بیهقی کنایه است از " بسیار گران آمدن" " که امیر را نیک درد آمده بود که حسنک را قرمطی خوانده بود. " ( زیرا بر سلطان محمود بسیا ...
"قرار بر آن گرفت "در تاریخ بیهقی به معنی "این طور قرار شد. " و آخر پس از آمد و شدِ بسیار قرار بر آن گرفت که آن خلعت که حسنک استده بود. . . با رسول ب ...
در باب وی چه رفتی " چه بلایی به سرش می آمد" "و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمومنین رسیدی که در باب وی چه رفتی"
انگشت در جهان کردن کنایه از " در همه جهان سخت تجسس کردن" ". . . انگشت در کرده ام در همه جهان و قرمطی می جویم. . . " ( کنایه از اینکه در همه ی جهان سخ ...
"قدر "در تاریخ بیهقی به معنی " شان واعتبار " نیز آمده است. "بدین خلیفه خرف شده نباید نبشت که من از بهر قدر عباسیان انگشت در کرده ام در جهان و قرمطی ...
صورت کردن در تاریخ بیهقی به معنی " گزارش خلافِ واقع دادن و تعبیر کردن " نیز آمده است. " گفتم چنین بود ولکن خلیفه را چند گونه صورت کردند تا نیک آزار ...
باز نشدن در تاریخ بیهقی به معنی " نرفتن " نیز آمده است. " و از موصل راه گردانیدن و ببغداد باز نشدن . . . همه را بتمامی شرح کردم. " تاریخ بیهقی، دکتر ...