در باب

/darbAbe/

مترادف در باب: درباره، درحق، درخصوص، درمورد، راجع به

برابر پارسی: درباره، در این باره

معنی انگلیسی:
on, regarding, conceming, on the subject of

لغت نامه دهخدا

درباب. [ دَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 66هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 14هزارگزی جنوب خاوری راه مالرو بافت به جیرفت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

درباره در موضوع راجع به توضیح لازم الاضافه است .
ده کوچکی است از دهستان بهر آسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت .

مترادف ها

about (حرف اضافه)
در، درباره، در حدود، راجع به، پیرامون، در باب، در شرف، با، قریب، در اطراف، نزدیک، نزد، در صدد، دور تا دور

concerning (حرف اضافه)
درباره، در باب

فارسی به عربی

حول
تعلق

پیشنهاد کاربران

در حقِ ، در خصوصِ ، در سمتِ
in the context of
به راستای کسی ؛ در حق او. درباره ٔ او. درباب او. بجای او. در عوض او : طاهر گفت نیکو گوید اما اگر این همی برای آن کند که من براستای حرم و اسباب وی کردم تا مکافات آن باشد من از آن کردم که جدان من همه جهان
...
[مشاهده متن کامل]
بگرفتند هرجا که بسرای آزاد مردان رسیدند همان کردند. ( تاریخ سیستان ) . و ما تا این غایت دانی که براستای تو چند نیکویی فرموده ایم و پنداشتیم که با ادب برآمده ای ونیستی چنانکه ما پنداشته ایم . ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253 ) . هارون الرشید براستای وی [ فضل بن یحیی بن خالد برمکی ] آن نیکویی کرد کز حد بگذشت . ( تاریخ بیهقی ) . واجب چنان کند که براستای هرکسی که بدو بدی کرده است نیکویی کرده آید. ( تاریخ بیهقی ص 34 ) . اینک با عنان تو نهادم این مکرمت را که براستای من کردی . ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 34 ) .

در احوالِ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در ارتباط با . . . . . . . . . . . . .
در ارتباط با . . . . . . .
در باب وی چه رفتی " چه بلایی به سرش می آمد"
"و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمومنین رسیدی که در باب وی چه رفتی"

بپرس