Psyche با تلفظ پِسیُکه به زبان آلمانی در اصل و ریشه یونانی نبوده بلکه فارسی و به شکل " پَسی که " تلفظ و بیان میشده به معنای " در پشت پرده " .
rav An با تلفظ رَو آن به معنای: آن رونده.
بهر حال دو گانه های باستانی از قبیل بدن - روان ؛ تن - جان ؛ طبیعت - روح و سه گانه امروزی به شکل بدن - روان - روح، حقیقت ندارند بلکه ماده - روان - روح. زیرا خود جسم، کالبد، تن و یا بدن از خمیر مایه تثلیثی مادی روانی روحی آفریده شده و میشود. این مفاهیم یا پدیده ها آئینی، دینی، فلسفی ، عرفانی و روانکاوی بوده و میباشند. از دیدگاه علوم طبیعی و تجربی خمیرمایه ساختاری واقعیت و طبیعت عبارت است از جرم و انرژی آمیخته به خلاء یعنی اتم ها.
... [مشاهده متن کامل]
کالبد های موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی، مادی و سرای روح و روان و جان نیستند بلکه تثلیثی یعنی مادی - روانی - روحی و سرای نفس مجرد اند یعنی من های نباتی و حیوانی و انسانی. ریشه و منشاء حیات یا زندگی روح یا روان خدا نیستند بلکه جان خدای حقیقی و واقعی.
نفوس مجرد یا من های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) نقاط بی بُعد هندسی اند در نفس مجرد یا منِ بیکران خدای حقیقی و واقعی و جملگی بطور مطلق مستقل از هم و بطور همزمان و همسن ( چهل سالگی ) و بصورت زوجی ( مردانه و زنانه ) و هرکدام در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و از جاودانگی بر خوردار گردیده اند.
نفس مجرد یا منِ هر فرد انسانی به هنگام بسته شدن نطفه تثلیثی در رحم مادر برای اولین بار در این دنیا از ترکیب نیمی از منِ پدر و نیمی از منِ مادر آفریده نمی شود، زیرا اگر چنین باشد، آنگاه در تولید فرزندان بعدی من های والدین نیم تر و نیم تر خواهند شد و پس از تولید آخرین فرزند به نهایت کمی یا قلت خواهند رسید. اما در این زمینه حقیقت ژرف این است که منِ یک نوزاد و من های والدین آن نوزاد از لحاظ سنی هم سن و در طول زندگی دنیوی و پس از آن در طول زندگی برزخی تا تولد دوباره ی کالبد ها در همین دنیا در مداری بر تر از قبل همیشه چهل ساله می باشند و خواهند بود. والدین و فرزندان فقط از لحاظ جسمانی و قوای ادراکی فهم و عقل از لحاظ سنی با هم فرق میکنند.
انسان با روح یا روان یا جان خود فکر و خیال و تصور نمیکند و روئیا نمی بیند بلکه به کمک کارکرد قوای ادراکی فهم و عقل بر روی دریافت های حواس پنجگانه و محتوای خاطرات و تاثیرات امیال غریزی و آرزوها. پدیده هائی از قبیل اگوئیسم یا خود خواهی ؛ نارزیسم یا خود شیفتگی؛ خود پرستی ؛ عقده حقارت یا خود کوچک بینی و بر برعکس آن یعنی عقده خود برتر بینی ؛ غرور کور؛ نام آوری و شهرت طلبی؛ آگاهی و خودآگاهی، تولیدات نفس مجرد یا من نیستند بلکه محصولات قوای ادراکی فهم و عقل ناقص و محدود انسانی. نفس مجرد یا من در طول زندگی دنیوی در این کلبه تثلیثی فقط نقش شاهد بی طرف را بازی میکند و لذا هیچ گونه نیازی به تزکیه و تهذیب ندارد. در همین زمینه باید توجه داشته باشیم که تقسیم نفس مجرد یا من که از جنسیت مردانه و زنانه برخوردار است به چهار نوع اماره و لوامه و ملهمه و مطمئنه و اعلام جهاد اکبر یا مبارزه بزرگ با آن، یکی از بنیادی ترین گمراهه روی های حکمت قرآنی ( منجمله تورائی و ایوانگلیئی ) بوده و میباشد.
خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما، چهره، جلوه یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست و لذا هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از این نوع خدا نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. در عوض خدای آئینی، دینی، الهیاتی، کلامی، فلسفی و عرفانی ( منجمله بیخدائی آتئیستی ) فقط لفظ، کلمه و یا واژه، مفهوم محض و ایده انتزاعی با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری بیش نبوده و نمی باشد و تنها در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین دلیل کلیه سعی و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود.
خدای حقیقی و واقعی یا خدای علمی و یا خدا از دیدگاه علمی، در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود، عرب، عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیانت، ناجی، شفابخش، نبی، پسر، رسول، ولی، والی و هیچ عنوان دیگری برای تربیت و هدایت بشر بسوی معنویت های حقیقی و نور و روشنائی انتخاب، اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر و دل هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه یا غیر مستقیم یا باواسطه.
وعده ها و وعید های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی در حالت کلی و بیکرانی به انسان ( خود وی در قالب های جزئی ) داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان در عمل، با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ.
موسا ( موسی ) ؛ ایسا ( عیسی ) و محمّد هرکدام درست مانند تک تک افراد انسانی ذره ناچیزی از هستی یا وجود و ماهیت و ذات مطلق و بیکران و بی نهایت پروردگار یا آفریدگار کائنات بوده و هستند و خواهند بود، نه اندکی برتر و یا اندکی پست تر از دیگران.
هر فرد انسانی فقط پس از مرگ در طی حالت برزخ به کمال نهائی خواهد رسید و آنهم نه تا وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت بر اساس تصویر آسمانی - وحیانی - قرآنی در قالب سه کلمه به شکل 《دنیا - برزخ - آخرت 》 بلکه همیشه تا بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل و آنهم در قالب رویاهای حقیقی و روشن ( به کمک حواس و غرایز و فهم و عقل بیکران خدای حقیقی و واقعی بموازات خواب سنگین، ژرف و شیرین نفس مجرد یا من انفرادی در نفس مجرد یا من واحد و بیکران وی ) بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها و گفتار ها و رفتار ها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی.
خدای حقیقی و واقعی در اعصار گذشته و حال و آینده دنیوی هرگز هیچ نوع امداد مجانی یا رایگان غیبی را به داد هیچ فرد و خانواده و جامعه انسانی نفرستاده، نمی فرستد و نخواهد فرستاد.
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
روان =اگر ما �واو�تلفظ کنیم :
درزبان های ایرانی به معنای //روح ، روان ، نهاد درونی انسان //معنامی شود
و به معنای دیگری هم یعنی //ساری و جاری و رونده ودرجریان ودرحال رفتن //وجود دارد .
اما درزبان لکی این کلمه حرف و ب صورت //او//ومصوت بلند تلفظ می شود .
... [مشاهده متن کامل]
رو. آن =//روفتند ، جارو کردند و به معنای کنایی دزدیدند//است .
روآم =جارو کردم . //دزدیدم //
رو آین=دزدیدی .
رو آ=دزدید
رو آیمن/رو آمان=دزدیدیم.
رو آینان /روآتان =دزدیدید.
رو آن ، =دزدیدند . بردند .
از " روان باوری" تا" روان بینی"
روان باوری:باور به روان در هر جایگاه
روان بینی: دیدن روان خود در آزمایشگاه "روان نمایی" و روان بینی.
رِوُ:روان به لری.
رُ: لکی.
راو وُ:روان کردن. لری و لکی.
روان وروان باوری وروان آوری برپایهء دانست ها در آزمایشگاه تا آنجا که روان را درآزمایشگاه دید وباورنمود وروان باور شد. تا روند دانستِ پیرامون روان ، شک زدایی گردد وبه باورمندی گراید . چنانکه کیهان شناسی
... [مشاهده متن کامل] و پزشکی با آزمایش وآزمایشگاه از گمانه زنی به باورمندی رسیدند ویا اتم شناسی ودانستِ آن از گمانه به امروزه روز رسید و اتم در دست فیزیکدان جا گرفت. ونیز دانستِ شیمی وداروسازی و رایانه و آنچه ناشدنی وآرمانی نمود شدنی و کاربردی شد و خورشید امیدواری به روند پیش می رود وبر تاریکی میتازد تا مردم به جایگاه دانستها دست یابند واین خود روند روا می باشد.
روان دو معنی دارد یکی به معنای جاری مثلا قلبم روانه دلت شد
ان روان از روح و روان می اید
روان: خاستگاه خرد، هوش، احساس و اراده که دارای دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه است و هستی اش وابسته به جان می باشد. این واژه در اوستایی اوروَن urvan، در سغدی اِروان ervAn و رووان ruvān، در پارتی اَروان arvān و رووان ruvān و در مانوی و پهلوی رووان ruvān بوده است.
روان در علوم معنوی
ذهن از جهان غیرمادی است و دارای ۵۲ عامل روان و ۱۶ بعد حافظه هست . ( به قسمت پیشنهادها در آبادیس و کلمه ذهن مراجعه شود ) . زمانی که موضوعی چه مادی و چه غیرمادی در دل متجلی میشود ، همراه با ۷ عامل روان همگانی است که متعاقبا پس از پدیدار شدن یک آگاهی ، سایر عاملهای روان بر روی آن آگاهی پدیدار شده ، ارزش گذاری مجدد کرده و آگاهیهای بعدی تولید میشوند .
... [مشاهده متن کامل]
پس عاملهای روان ، موجب تولید آگاهی یا دانستگی در دل هستند . حال چرا به آن " روان " گفته شده ؟ چون این عاملها با سرعت بسیار بالا ( میلیون در ثانیه ) ، دائما وارد دل شده تا بر روی موضوع ارزش گذاری کنند و آگاهی را در دل نگه دارند . همچون یک جریان آب می باشد . هیچ لحظه متوقف نمیشوند و بعد از مرگ کالبد فیزیکی نیز ادامه دارند . اگر دل هم نباشد ، در خودِ ذهن نیز در حال چرخشند. ( در ۱۶ بعد حافظه ذهن ) .
پس دائما در حال جاری بودن هستند . پس روان هستند .
روان : آنچه که دائما در حال حرکت و جاری است و متوقف نمی شود . پس روان آدمی ، یک چرخه توقف ناپذیر ، نا ایستا، در دل آدمی و ذهن هست . و ما در هستی ، تنها یک ذهن داریم .
این تصور که هر شخص ، یک ذهن جدا دارد ، نادرست است .
اما هر شخص ، یک دل جداگانه دارد .
دل ، قابلیت دریافت روان را از ذهن دارد . پس هر آدمی نسبت به دل خودش ، قابلیت دریافت عاملهای روان از یک ذهن جهان شمول را دارد .
ریشه یِ واژه یِ " رَوان" به چمِ "جان، روح":
در زبانِ اوستاییِ کهن و جوان واژگانِ " - urun" و " - urvan" به چمِ "رَوان، جان، روح" بوده است. " urvan" در زبانِ اوستایی " نَرینه نام ( =Maskulinum ) " بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه در پیوند با آدمی با قوه/نیرویِ جاودانه که این قوه/نیرو همه کردارهایِ وی را تعیین می کند و پس از مرگ باید پاسخگوی کردارهایِ وی باشد، بکار رفته است؛ و همچنین در کاربردهایِ دیگر.
این واژه در زبان پارسیِ میانه - پهلوی به ریختِ " ruvān " و در پارسیِ کُنونی به ریختِ " رَوان:ravān" آمده است.
پَسگَشت:
ستونهایِ 1537 و 1541 از نبیگِ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
واژه روان
معادل ابجد 257
تعداد حروف 4
تلفظ ravān
نقش دستوری صفت
ترکیب [[پهلوی]] ( صفت )
مختصات ( ~. ) ( ق . )
آواشناسی ravAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید۰
فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
( مهجة ) مهجة. [ م ُ ج َ ] ( ع اِ ) جان و روح. ( غیاث اللغات ) . روح. ( از اقرب الموارد ) . جان. ( السامی ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) . || خون یا خون دل. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . خون میان دل.
... [مشاهده متن کامل] ( غیاث اللغات ) . خون که در درون دل است. سویداء. حبةالقلب. ثمرةالقلب. ( از یادداشتهای مؤلف ) . || خلاصه هرچیز. ( غیاث اللغات ) . خالص از هرچیزی. ازهری گفته است : بذلت له مهجتی ؛ أی بذلت له نفسی و خالص ما اقدر علیه. ج ، مُهَج ، مُهَجات. ( از اقرب الموارد ) .
عقیدت ارباب مودّتبدین حضلت پسندیده صافی تر گردد
● رَوان: 1 - در علم روانشناسی؛ یعنی مجموعِ کارکردهایِ مغزِ انسان.
2 - روان در معنای لغوی به چند معناست؛
یک: جاری؛ حافظ می گوید: سوز ِدل اشکِ روان آهِ سحر ناله ی شب // این همه از نظر لطف شما می بینم
... [مشاهده متن کامل]
دو: رونده یا در حال رفتن
سه: بدون هیچ درنگ و وقفه و فاصله ای در انجام دادن عملی. مثلاً: او در دادگاه بسیار روان صحبت کرد.
چهار: روح انسان. حافظ می گوید: از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز // زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست.
روان :
دکتر کزازی در مورد واژه ی روان می نویسد : ( ( روان در پهلوی رُوان ruwān بوده است . در باور شناسی کهن ایرانی ، روان یکی از پنج گوهر و بنیادی است که در هستی آدمی نهفته است : 1 ) اهو ahw یا اخو axw که نیروی زیستی است ؛ 2 ) بوذ bōz یا بوی bōy که نیروی دریابنده و حسّی است ، 4 ) دن dēn ، در اوستایی دئنا daena ، در پارسی " دین " که بنیادی است مینوی و می توان به گونه ای آن را با وجدان سنجید 5 ) فروهر frawahr که می توان آن را با آنچه تن تابان و همال ِ آذین خوانده می شود ، سنجید . ) )
... [مشاهده متن کامل]
خرد تیره و مردْ روشن روان،
نباشد همی شادمان، یک زمان.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 182 )
روان را گروگان کردن: قول مردانه دادن، کنایه از سوگند خوردن، پیمان کردن
<< که چندین، به سوگند، پیمان کند؛
به خوبی، روان را گروگان کند؛>>
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸۷. 》
اکسیژن
اعصاب. مغز
روح، جان
روان به درستی معنی پارسی واژهٔ عربی روح است . برخی معتقد به بازگشت روح یا وازایش هستند.
محتویات [نمایش]
دین اسلام [ویرایش]
این واژه در قرآن مجید ۲۱ بار تکرار شده است، و معانی متعددی دارد. از جمله:
... [مشاهده متن کامل]
فرشته وحی ( جبرئیل ) ؛ که به صورت «روح القدس» ( نحل، ۱۰۳ ) و «روح الامین» ( شعراء، ۱۹۳ ) به کار رفته است.
فرشته ای که بالاتر از همه ملایک است، یا موجودی برتر از ملایک. ( قدر، ۴ ) ( نبأ، ۳۸ ) ( معارج، ۴ و ۵ ) .
روح مستقل از جسم در انسان ( نفس انسانی ) :
قرآن در آیات ۲۹ حجر، ۷۲ «ص» و ۹ سجده می فرماید: خدا پس از تکمیل خلقت انسان و نظام بخشیدن به آن، از روح خویش در آن دمید، و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند.
در جهان بینی اسلامی، انسان از دو چیز مختلف آفریده شده است، که یکی در حد اعلای عظمت، و دیگری ظاهراً در حد ادنی از نظر ارزش. [نیازمند منبع] جنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ ( لجن ) تشکیل می دهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است.
آئین بهائی [ویرایش]
در آثار دین بهائی از پنج نوع روح صحبت به میان آمده که به شرح زیر است:[۱]
روح نباتی
روح حیوانی
روح انسانی
روح ایمانی
روح القدس
بهائیان معتقدند که انسان به خاطر کامل نبودن عقل انسانی، از شناخت و درک روح عاجز است. [۲]
چون انسان و در واقع عقل او مادی است هرگز نمی تواند درک مسائل غیر مادی، مانند خداوند و روح را بکند و در کتاب های آسمانی اگر مطلبی در مورد روح باشد، در مورد خصائص روح است نه ماهیت آن و در این راستا دین بهائی هم از بقیه ادیان مستثنی نیست.
زمان پیدایش روح [ویرایش]
در مورد زمان پیدایش روح، شوقی افندی، ولی امرالله در دین بهائی، اینچنین می گوید:
« نفس یا روح انسانی هم زمان با انعقاد نطفه جسمانی به وجود می آید. »
[۳]
بقای روح [ویرایش]
در مورد بقای روح عبدالبهاء می نویسد:
« روح انسانی را بدایت است، ولی نهایت نه. الی الابد باقی و برقرار است. »
[۴]
ترقی روح [ویرایش]
بهائیان معقدند روح انسانی به ترقیات خود در عالم الهی در مرتبه مخصوص خود ادامه می دهد و این ترقیات روحانی بسته به فیض الهی است و یکی دیگر از عوامل موثر در ترقی، دعا و مناجاتی است که در حق متوفی خوانده می شود»[۵]
عوالم روحانی و جسمانی از یکدیگر جدا نیستند.
رشد و نمو درخت که ریشه هایش عمیقا در خاک است با وجود اینکه رتبه اش از خاک بالاتر است ولی برای حفظ حیات خود به آن وابسته است و علی رغم وابستگی در خلاف جهت آن رشد می کند و این دقیقا مانند نیاز انسان به این عالم برای رشد روحانیش است.
بعضی از اعضاء در عالم رحم مانند چشم بی فایده اند ولی با ورود به این عالم و به کمک آفتاب ارزنده ترین حس که بینایی است را به انسان عطا می کند و به همین قیاس فضائلی که انسان در این عالم کسب می کند با کیفیاتی که در عالم روحانی بعد موجود و بر ما در این عالم فانی مجهول است سبب ترقیات روح در عالم بعد خواهد شد. [۶]
بهاءالله می نویسد:«فرق این عالم با آن عالم مثل فرق عالم جنین است با این عالم»[۷]
روح از نظر روح شناسی نوین [ویرایش]
حسن رهبر زاده رئیس فعلی انجمن روحی ایران در کتاب خود شناخت ارواح موارد زیر را آورده است:
تشریح عوالم هفت گانه ارواح[۸]
گزارشات یک روح از جهان اول یا جهنم و سپس رشد وی به جهان دوم یا اعراف [۹]
شرحی از چگونگی زیست ارواح در جهان سوم روحی یا بهشت: [۱۰]
پانویس [ویرایش]
↑ مفاوضات، عبدالبهاء، انتشارات مرآت ۱۹۲۰ میلادی، صفحه ۱۴۸ ( [۱] )
↑ منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله شماره۸۳
↑ ترجمه ای Messages to Alaska
↑ مفاوضات صفحه ۱۱۴
↑ مفاوضات صفحه ۱۷۴
↑ روح انسانی/ تالیف: ادیب طاهر زاده
↑ منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله شماره ۸۱
↑ شناخت ارواح، حسن رهبرزاده جلد 1 صفحه 180 تا 182
↑ شناخت ارواح، حسن رهبرزاده جلد 1 صفحه 156 تا 158
↑ شناخت ارواح، حسن رهبرزاده جلد 1 صفحه 249 تا 251
جستارهای وابسته [ویرایش]
برهان های اثبات وجود و تجرد روح
منابع [ویرایش]
تفسیر نمونه، ج ۱۱، صص ۷۸ و ۷۹، ناصر مکارم شیرازی.
قاموس قرآن، ج ۳، صص ۱۳۱ تا ۱۳۹، سید علی اکبر قرشی، دار الکتب الاسلامیه.
دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، صص ۱۱۲۱ تا ۱۱۲۳، بهاءالدین خرمشاهی.
رده های صفحه: متافیزیک تعالیم اجتماعی بهائی اصطلاحات مسیحی عقاید مذهبی نامیرایی یوگا فرافلسفه ارتباط با ارواح معنویت
از ویکی پدیا
قس
الروح عبارة عن مصطلح ذی طابع دینی وفلسفی یختلف تعریفه وتحدید ماهیته فی الأدیان والفلسفات المختلفة، ولکن هناک إجماع على أن الروح عبارة عن ذات قائمة بنفسها، ذات طبیعة معنویة غیر ملموسة. ویعتبرها البعض مادة أثیریة أصلیة من الخصائص الفریدة للکائنات الحیة. استنادا إلى بعض الدیانات والفلسفات فإن الروح مخلوقةً من جنسٍ لا نظیر له فی عالم الموجودات وهو أساس الإدراک والوعی والشعور. وتختلف الروح عن النفس حسب الاعتقادات الدینیة فالبعض یرى النفس هی الروح والجسد مجتمعین ویرى البعض الآخر إن النفس قد تکون أو لا تکون خالدة ولکن الروح خالدة حتى بعد موت الجسد.
هناک جدل فی الدیانات والفلسفات المختلفة حول الروح بدءا من تعریفها ومرورا بمنشأها ووظیفتها إلى دورها أثناء وبعد الموت حیث أن هناک اعتقاد شائع أن للروح استقلالیة تامة عن الجسد ولیس لها ظهور جسدی أو حسی، ولا یمکن مشاهدة رحیلها ویعتقد البعض أن مفارقة الروح للجسد هی تعریف للموت ویذهب البعض الآخر إلى الاعتقاد أن الروح تقبض فی حالتی الموت والنوم، ففی حالة الموت تقبض الروح وتنتهی حیاة الجسد، وفی حالة النوم تقبض الروح ویظل الجسد حیا. المزید عن الروح والنفس والإدراک فی الترجمة العبریة لکلمة الروح هی نفیش Nephesh وهی أقرب لکلمة النفس العربیة، أما کلمة . . .
چشمه ی جوشان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)