پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٤٤
پیشنهاد
٠

بی سایه سر شدن : [عامیانه، کنایه ] بی صاحب ماندن، بیوه شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی ریخت کردن: [عامیانه، کنایه ] کتک زدن ( در زبان داش مشدی ها ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بی دماغ : [عامیانه، اصطلاح]افسرده، اوقات تلخ، دمق.

پیشنهاد
١

بیرق کسی نخوابیدن : [عامیانه، کنایه ] همواره کامروا بودن، پایدار بودن دولت و شکوه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بی در و پیکر : [عامیانه، اصطلاح]ولنگ و واز، بی حساب و کتاب، بی نظم و قاعده.

پیشنهاد
٠

بی داریه ( دایره ) رقصیدن: [عامیانه، کنایه ] آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بید خورده: [عامیانه، اصطلاح] کهنه و فرسوده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خیال بودن: [عامیانه، کنایه ] اهمیت ندادن، نگران نبودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بیدار خوابی : [عامیانه، اصطلاح]خواب سبک، بیدار شدن پیاپی.

پیشنهاد
٠

بیخ ریش کسی ماندن: [عامیانه، اصطلاح] روی دست کسی ماندن. بیخ ریش کسی ماندن : خواستار نیافتن و همچنان نزد کسی ( = مردی ) باقی ماندن، سربار کسی بودن . ...

پیشنهاد
١

بیخ گیس ماندن: [عامیانه، کنایه ] نگا. بیخ ریش ماندن. بیخ گیس کسی ماندن : خواستار نیافتن و همچنان نزد کسی ( = زنی ) باقی ماندن ( مترادف :روی دست کسی ...

پیشنهاد
٠

بیخ خِر کسی را چسبیدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را مقصر شناختن.

پیشنهاد
٠

بیخ ریش کسی بستن: [عامیانه، کنایه ] به زور دادن، تحمیل کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی چک و چانه : [عامیانه، اصطلاح]بی گفت و شنود، بی کم و کاست. بی چک و چانه : بدون چانه زدن ، بدون مقاومت ، بدون بحث و جدل .

پیشنهاد
١

بیخ پیدا کردن کار : [عامیانه، کنایه ] گره افتادن در کار، دشوار شدن کار.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی تخم و ترکه: [عامیانه، کنایه ] بی فرزند، بی نسل.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی بی قدومه : [عامیانه، اصطلاح]دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی بخار بودن: [عامیانه، کنایه ] بی عرضه بودن، ناتوان بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

بی برو برگرد: [عامیانه، اصطلاح] بدون تردید، بی چون و چرا.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بی بخار : [عامیانه، اصطلاح] بی خاصیت، بی عرضه، ناتوان.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی بته : [عامیانه، اصطلاح]بی اصل و نصب، بی پدر و مادر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیا و ببین : [عامیانه، اصطلاح]تماشایی، بسیار جالب، قابل توجه.

پیشنهاد
٠

بی باعث و بانی : [عامیانه، اصطلاح]بی کس و کار، بی سرپرست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی امان: [عامیانه، اصطلاح] پیگیر، دائم، پیوسته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی اختیار: [عامیانه، اصطلاح] بدون اراده و تصمیم .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی اُرس و پرس: [عامیانه، اصطلاح] بی مقدمه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی اشتها : [عامیانه، اصطلاح]بی میل به غذا.

پیشنهاد
٠

بیا برو : [عامیانه، اصطلاح]رفت و آمد بسیار، معاشرت فراوان.

پیشنهاد
١

به یک تیر دو نشان زدن: [عامیانه، کنایه ] با یک اقدام دو کار انجام دادن، با یک کار دو نتیجه گرفتن.

پیشنهاد
٠

به یک چوب راندن : [عامیانه، کنایه ] همه را به یک چشم نگاه کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به هوای کسی: [عامیانه، اصطلاح] به آرزوی کسی، به سودای کسی.

پیشنهاد
٠

به هوس چیزی افتادن: [عامیانه، اصطلاح] مایل به چیزی شدن، به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن.

پیشنهاد
٠

به یک پول سیاه نیارزیدن : [عامیانه، اصطلاح]نگا. به لعنت خدا نیارزیدن.

پیشنهاد
١

به هم زدن دم و دستگاه : [عامیانه، کنایه ] سر و سامان دادن، درست کردن، تشکیل دادن.

پیشنهاد
١

به همین نزدیکی: [عامیانه، اصطلاح] به همین زودی، بزودی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به هم زدن: [عامیانه، کنایه ] قطع رابطه کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

به هم زدن حال: [عامیانه، کنایه ] موجب بالا آوردن شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به هزار زحمت: [عامیانه، کنایه ] با رنج بسیار، با سختی فراوان.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به هم بافتن: [عامیانه، کنایه ] سر هم کردن، از خود درآوردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به هر حال : [عامیانه، اصطلاح]در هر حال، در هر صورت. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به هر دری زدن: [عامیانه، کنایه ] جستجوی فراوان کردن، به هر جا و هرکس متوسل شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به هدر دادن: [عامیانه، اصطلاح] تلف کردن، تباه کردن، از دست دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به هدر رفتن: [عامیانه، اصطلاح] تلف شدن، تباه شدن، از دست رفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به هر تقدیر: [عامیانه، اصطلاح] در هر صورت، خلاصه.

پیشنهاد
٠

به نعل و به میخ زدن : [عامیانه، کنایه ] دو جانبه رفتار کردن، نه سیخ بسوزد نه کباب.

پیشنهاد
١

به نفس نفس افتادن: [عامیانه، اصطلاح] نفس نفس زدن.

پیشنهاد
١

به نام نقی، به کام تقی : [عامیانه، ضرب النمثل ] سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود .

پیشنهاد
٠

به مشروطه ی خود رسیدن: [عامیانه، کنایه ] به هدف خود دست یافتن.

پیشنهاد
١

به مفت نیارزیدن: [عامیانه، کنایه ] هیچ ارزشی نداشتن.

پیشنهاد
١

به له له افتادن: [عامیانه، کنایه ] از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن.