پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٥٧
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به چشم : [عامیانه، ضرب المثل] اطاعت می شود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به جهنم : [عامیانه، اصطلاح]به درک، خوب شد که چنین شد، خوب است که چنین بد است.

پیشنهاد
٤

به جان هم افتادن: [عامیانه، کنایه ] با یکدیکر درگیر شدن.

پیشنهاد
١

به جلز و ولز افتادن : [عامیانه، کنایه ]به گریه و التماس افتادن.

پیشنهاد
١

به جوش آوردن خون کسی : [عامیانه، کنایه ]کسی را به اوج عصبانیت رساندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به تور زدن: [عامیانه، کنایه ] نگا. به تور انداختن

پیشنهاد
١

به ته دیگ خوردن کفگیر : [عامیانه، کنایه ]بی چیز شدن، تمام شدن سرمایه.

پیشنهاد
١

به ته دیگ خوردن کفگیر : [عامیانه، کنایه ]بی چیز شدن، تمام شدن سرمایه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به توپ بستن[عامیانه، کنایه ] باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن.

پیشنهاد
١

به تور انداختن: [عامیانه، کنایه ] به چنگ آوردن، تصاحب کردن.

پیشنهاد
١

به تور کسی خوردن : [عامیانه، کنایه ]سر راه کسی ظاهر شدن، گیر کسی آمدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به تنگ آوردن : [عامیانه، کنایه ]به ستوه آوردن، خسته کردن.

پیشنهاد
١

به تِرتِر افتادن : [عامیانه، کنایه ]اسهال گرفتن، دچار شکم روش شدن.

پیشنهاد
١

به تته پته افتادن : [عامیانه، کنایه ]به لکنت زبان افتادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به تخته زدن : [عامیانه، کنایه ]در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند.

پیشنهاد
١

به پیسی افتادن : [عامیانه، اصطلاح]دار و ندار خود را از دست دادن، فقیر و بیچاره شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

به پیش : [عامیانه، اصطلاح]فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو.

پیشنهاد
١

به پول رساندن: [عامیانه، اصطلاح] فروختن.

پیشنهاد
١

به پیر و پیغمبر قسم خوردن : [عامیانه، کنایه ]سوگند بسیار یاد کردن.

پیشنهاد
١

به پای کسی زحمت کشیدن : [عامیانه، کنایه ]برای کسی زحمت کشیدن.

پیشنهاد
٢

به پر و پای کسی پیچیدن: [عامیانه، کنایه ] پیله کردن به کسی، با کسی در افتادن.

پیشنهاد
١

به بخت خود پشت پا زدن: [عامیانه، کنایه ] فرصت مناسبی را از دست دادن، از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن.

پیشنهاد
١

به بیراهه زدن: [عامیانه، کنایه ] از بیراهه رفتن، از جاده ی اصلی منحرف شدن.

پیشنهاد
١

به امان خدا رها کردن : [عامیانه، کنایه ]اصلا به فکر نبودن، فراموش کردن.

پیشنهاد
١

به باد فحش یا کتک گرفتن: [عامیانه، کنایه ] یک ریز فحش دادن یا کتک زدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به باد دادن: [عامیانه، کنایه ] نگا. باد دادن.

پیشنهاد
١

به اسم خود جا زدن : [عامیانه، کنایه ]از آن خود وانمودن.

پیشنهاد
١

به آتش کسی سوختن : [عامیانه، کنایه ]به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن.

پیشنهاد
١

به آخر خط رسیدن : [عامیانه، کنایه ]به پایان کار ( یا عمر ) رسیدن. دیگر امیدی نداشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به آب چسیدن : [عامیانه، کنایه ]از بین رفتن، نابود شدن، نتیجه نگرفتن.

پیشنهاد
١

بوی شیر از دهان کسی آمدن: [عامیانه، کنایه ] نادان و بی تجربه بودن، رشد جسمی و عقلی نداشتن، کودک و خام بودن.

پیشنهاد
١

بوی قرمه سبزی دادن سر: [عامیانه، کنایه ] با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن.

پیشنهاد
٣

بوی الرحمان کسی بلند شدن : [عامیانه، کنایه ]نزدیک به مرگ شدن، مردن.

پیشنهاد
١

بوی حلوای کسی آمدن: [عامیانه، کنایه ] قطعی شدن مرگ کسی.

پیشنهاد
١

بوق کسی را زدن : [عامیانه، کنایه ]از مقام افتادن، از دور خارج شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بوق سگ: [عامیانه، اصطلاح] بسیار دیر وقت ( در شب ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بوق سحر: [عامیانه، اصطلاح] نزدیک صبح، سحرگاهان.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بوق زدن: [عامیانه، اصطلاح] اعلام موافقت کردن ( در زبان داش مشدی ها ) .

پیشنهاد
١

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن : [عامیانه، کنایه ]ترک گفتن، کنار گذاشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بور شدن: [عامیانه، اصطلاح] دماغ سوخته شدن، خجالت زده شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بود و نبود: [عامیانه، اصطلاح] آنچه می تواند وجود داشته باشد، مال و منال، همه ی دارایی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بنگی : [عامیانه، اصطلاح]معتاد به حشیش.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بند و بساط : [عامیانه، کنایه ]اسباب مختصر زندگی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بنده زاده: [عامیانه، کنایه ] پسر من

پیشنهاد
١

بند نشدن سنگ روی سنگ: [عامیانه، کنایه ] نا آرام بودن اوضاع، وجود نداشتن نظم و امنیت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بند و بار: [عامیانه، کنایه ] قید های اجتماعی، آداب زندگی.

پیشنهاد
٤

بند را آب دادن : [عامیانه، کنایه ]فرصتی را از دست دادن، خود را لو دادن، رسوایی به بار آوردن.

پیشنهاد
١

بند شدن در جایی : [عامیانه، کنایه ]قرار یافتن، ساکن شدن، آرام گرفتن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بند زدن : [عامیانه، اصطلاح]به یکدیگر وصل کردن، به هم چسباندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بند تنبانی : [عامیانه، کنایه ]سست و رکیک، مزخرف و بی ارزش.