پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٤٠٤)
شیرآشوب ؛ آشوبنده چون شیر. که چون شیر آشوبگر و غوغافکن است : از صَهیل اسب شیرآشوب او خرگوش وار بس دم الحیضا که شیران ژیان افشانده اند. خاقانی.
شیرآفرین ؛ آفریننده شیر بیشه. که شیر راخلق کند. کنایه از خدا که آفریدگار است : گر سگی کردیم ای شیرآفرین شیر را مگمار بر ما زین کمین. مولوی.
تند شیر؛ شیر تند. شیر که تند و تیز رود. شیر که تند و خشمگین است : که نتوان ستد غارت از تند شیر. نظامی.
جبهه شیر خواب آلوده خاریدن ؛ پیشانی شیر خاریدن. به کاری فوق العاده خطرناک دست زدن : جبهه می خارد بناخن شیر خواب آلوده را آنکه کاوش می کند با سینه افک ...
پیشانی شیر خاریدن ؛ کام شیر خاریدن. کام شیر آژدن. پا روی دم مار نهادن. دنبال ببر خاییدن. ( از امثال و حکم دهخدا ) . به کاری بس خطرناک دست زدن : قوت پ ...
مه عید ؛ ماه شب عید رمضان. هلال را که شب عید بینند تا فردای آن را عید بگیرند : ماه منی و عید من و من مه عیدی زآنروی ندیدم که به روی تو ندیدم. خاقانی.
عید ماه روزه ؛ عید فطر. عید رمضان. عید روزه گشادن. - امثال : همین دو سه روزه تا عید ماه روزه . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
مُحْرِم ِ عید ؛ آنکه برای عید اضحی احرام کرده باشند : گر محرم عیدند همه کعبه ستایان تو محرم می باش و مکن کعبه ستایی. خاقانی.
عید روزه گشادن ؛ عید فطر : نخستین روز از شوال ، عید روزه گشادن است و روزه داشتن بدو حرام است. ( التفهیم ص 252 ) . رجوع به ماده �عید فطر� شود.
عید گوسپندکشان ؛ عید اضحی. عید قربان : دهم روز از ذی الحجه عید گوسپندکشان است که حاجیان به مِنی ̍ قربان کنند. ( التفهیم ص 252 ) . رجوع به عید اضحی و ...
عید رمضان ؛ عید فطر. عید روزه گشادن. رجوع به فطر شود : ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به عید رمضان آمد المنة للِّه. منوچهری. معشوقه به نام من و کام دگ ...
شب عید ؛ شبی که روز بعد از آن عید، و بخصوص عید فطر باشد. شبی که هلال را ببینند تا فردای آن راعید بگیرند : شب عید چون درآمد ز در وثاق گفتی که ز شرم طل ...
جامه عید ( عیدی ) ؛ جامه ای که در روز عید پوشند : بر تن ز سرشک جامه عیدی در ماتم دوستان دلسوزه. خاقانی
دو عید ؛ عیدین. عید اضحی و عید فطر : در روزه بودم از سخن ، او جامه دو عید بر من فکند و عهد مرا عیدوار کرد. خاقانی
مردن، از دنیا رفتن ( ( منوچهر را سال شد بر دو شست ز گیتی همی بار رفتن ببست ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص۱۵۶ )
دکتر کزازی در مورد "چشم بر هم نهادن " می نویسد : ( ( چشم بر هم نهادن کنایه ای است فعلی از گونهٔ ایما از مردن . ) ) کنایه از مردن. از دنیا رفتن. ( ( ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی "درشت " می نویسد : ( ( درشت که در معنی سخت و دشوار به کار رفته است، با همین ریخت، در پهلوی کاربرد داشته است. می تواند بود ک ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی "گرویدن " می نویسد : ( ( گرویدن در پهلوی وروستن wirawistan بوده است. ستاک واژه، در اوستایی، " ور " است به معنی گزیدن که در ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی "ویژه کردن " می نویسد : ( ( در معنی ستردن و پیراستن به کار رفته است . ) ) ( ( جهان ویژه کردم ز پتیاره ها بسی شهر کردم بس ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی " شبدیز " می نویسد : ( شبدیز که ریختی است دیگر از شبدیس نامی است که بر اسپان تیره فام می نهاده اند؛ اسبانی از گونه ی بارگیِ ...
دکتر کزازی در مورد عبارت "به نامْ ایزد گفتن " می نویسد: ( ( در بیت زیر از آیینی دیرینه در فرهنگ ایرانی سخن رفته است که در شاهنامه نیز بارها باز تافته ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی " نژاد " می نویسد : ( ( نژاد در اوستایی نِزاتی بوده است و در ایرانی کهن نزاته ni - zāta. زاته، در آن صفت مفعولی است از زادن ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی " سینه " می نویسد : ( سینه در پهلوی سینگ sēnag بوده است؛ ستاک واژه سن، می تواند بود که ریختی از زن باشد و به معنی آهن و" سی ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گورابه " می نویسد : ( گورابه نام جایی بوده استدر چهاره روز راه از مرو شاهجهان. در شاهنامه، گورابه جایی است که خمه ی دودما ...
: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بیماری " می نویسد : ( بیماری در پهلوی وماریه wēmārīh بوده است. ) ) ( ( . ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال ا ...
نظر شهید مطهری در مورد : جبر ، تفیض ، امر بین الامرین: "ما یشاء " ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم میخورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عا ...
نظر شهید مطهری در مورد : جبر ، تفیض ، امر بین الامرین: ( ( "ما یشاء " ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم میخورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری ...
نظر شهید مطهری در مورد : جبر ، تفیض ، امر بین الامرین: ما یشاء " ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم میخورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عا ...
قلب یم ؛ می را گویند. ( آنندراج ) .
قلب عنقا ؛ اقنع که معنی آن قانعتر است. ( آنندراج ) .
قلب غم ؛ مغ آتش پرست. ( آنندراج از مؤیدالفضلاء ) .
شهید مطهری در مورد واژه عبید در آیه زیر می نویسد : آیه 51 سوره انفال. ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِی ...
شهید مطهری در مورد واژه عبید در آیه زیر می نویسد : آیه 51 سوره انفال. ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِی ...
شهید مطهری در مورد توفی ، وفات و فوت می نویسد : ( ( قرآن " مردن " را " توفی " تعبیر میکند که ما هم الان در اصطلاح خودمان میگوییم فلانی وفات کرد . ...
شهید مطهری در مورد توفی ، وفات و فوت می نویسد : ( ( قرآن " مردن " را " توفی " تعبیر میکند که ما هم الان در اصطلاح خودمان میگوییم فلانی وفات کرد . ...
صبر یعنی جزع و فزع نکردن در مقابل مصائبی که پیش میآید ، ثبات . ( ( و اصبروا ان الله مع الصابرین ) ) .
باد کسی خارج شدن : کنایه از اینکه دیگر قدرتش از بین رفت .
باد به پرچم کسی وزیدن : کنایه از صاحب قدرت و شوکت بودن و کارها در اختیار وی بودن .
تفسیر شهید مطهری از آیه 46 انفال " و لا تنازعوا" با یکدیگر به نزاع و مشاجره بر نخیزید � فتفشلوا که پشت سرش فشل یعنی سستی پیدا میکنید ، مثل یک بدن ک ...
تفسیر شهید مطهری از آیه 46 انفال " و تذهب ریحکم " ریح " در لغت عرب یعنی باد ، ولی این کلمه با کلمه " باد " در فارسی خیلی تفاوت دارد یعنی منشأ خیلی ...
یوم الفرقان به تعبیر قران روز جنگ بدر است . آیه 41 سوره انفال. ۞ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ ...
از نظر اهل تسنن "غنم " که بر آن خمس تعلق می گیرد فقط غنائم جنگی است و اهل تشیع میگویند به مطلق درآمدهای خالص که در مقابل آن ، انسان هیچ عوضی خرج ...
( ( " یغفر " از ماده " غفران " است . غفران را معمولا به کلمه " آمرزش " ترجمه میکنیم و در فارسی ما کلمه دیگری نداریم که ترجمه کلمه " غفران " باشد . ...
اثبات " معنایش حبس است . چون کسی را که حبس میکنند در یک جا ثابت و ساکن نگه میدارند . عرب وقتی میگوید " اثبت " یعنی حبس کن ) آیه 30 سوره انفال. ...
الْحِزْبَیْنِ : دو حزب ، کلمه ( حزب ) به معنای جماعت است اما جماعتی که یک نوع فشردگی داشته باشند. معادل فارسی آن جماعت انبوه می باشد . و نیز حزب به م ...
لِ : از حروف جر که در زبان فارسی همان حروف اضافه هستند . تعدادشان در عربی 17 تا است . به معنی برای ، به خاطرِ ، به جهت اینکه , برای اینکه ، معادل فار ...
ثم : از حروف عطف . ثم ترتیب با فاصله زمانی زیاد یا کم را می رساند مثال : خوابیدند سپس بیدار شدند ( توقف بین خواب و بیدار شدن می تواند کم یا زیاد بوده ...
زینت : کلمه ( زینت ) به معنای هر امر زیبایی است که وقتی منضم به چیزی شود، جمالی به او می بخشد به طوری که رغبت هر کسی را به سوی آن جلب می کند. آیه 7 ...
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیٰ عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا ۜ ( کهف 1 ) عوَجَاۜ: انحراف و کجی را ، کلمه ( عوج ) - ب ...
ٱلَّذِیٓ : که ، همان کسی که