پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٤٤
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیچیدن نسخه : [عامیانه، اصطلاح] آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیداش کردن : [عامیانه، اصطلاح] کسی را یافتن، گیر آوردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیداش شدن : [عامیانه، اصطلاح] نگا. آفتابی شدن، ظاهر شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیر بی خواب : [عامیانه، اصطلاح] کسی که دیر یا کم بخوابد، کودک.

پیشنهاد
١

پیراهن بیش تر پاره کردن : [عامیانه، کنایه ] بیش تر تجربه داشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیر پاتال : [عامیانه، اصطلاح] فرتوت، کهن سال.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیر شَوی : [عامیانه، اصطلاح] عمرت دراز باد.

پیشنهاد
١

پیر کردن کسی را : [عامیانه، کنایه ] بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیر ِ کفتار : [عامیانه، اصطلاح] زن سالخورده ی بد اخلاق.

پیشنهاد
١

پیزر به پالان کسی گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن، هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن.

پیشنهاد
١

پیزر در جوال گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] در فریبکاری مهارت داشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیزه شُل : [عامیانه، اصطلاح] آن که شکمش روان باشد، ضعیف، سست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیزری : [عامیانه، اصطلاح] پوشالی، بی ارزش و بی مصرف.

پیشنهاد
١

پیزی ِ کاری داشتن ( یا نداشتن ) : [عامیانه، اصطلاح] نیروی انجام کاری را داشتن ( یا نداشتن ) .

پیشنهاد
١

پیسی سر کسی در آوردن : [عامیانه، اصطلاح] با کسی نهایت بدرفتاری را کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش پای کسی : [عامیانه، اصطلاح] لحظه ای پیش از آمدن کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش پیشکی : [عامیانه، اصطلاح] از پیش.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش کردن در : [عامیانه، اصطلاح] بستن در.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشکی : [عامیانه، اصطلاح] جلوتر، از پیش، به طور مساعده.

پیشنهاد
١

پیشس گیری کردن : [عامیانه، اصطلاح] جلوگیری کردن، دفع.

پیشنهاد
١

پیش گرفتن کاری: [عامیانه، اصطلاح] کاری را آغاز کردن.

پیشنهاد
١

پیش و پس کار را نگاه کردن : [عامیانه، اصطلاح] جوانب کار را سنجیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیگرد : [عامیانه، اصطلاح] پی گیری، تعقیب.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پی گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] دنبال کردن کار.

پیشنهاد
١

پیل پیلی خوردن : [عامیانه، اصطلاح] در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن.

پیشنهاد
١

پیله کردن دندان : [عامیانه، اصطلاح] ورم کردن لثه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیله مو : [عامیانه، اصطلاح] ( مانند پشم و پیله ) ، نیرنگ و نادرستی ( مانند شیله پیله ) ، اصرار و پافشاری.

پیشنهاد
١

پیله ی کسی به کسی گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] کسی را اذیت کردن.

پیشنهاد
١

پیله کردن به کسی : [عامیانه، کنایه ] با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی، پاپی کسی شدن.

پیشنهاد
١

پی نخود سیاه فرستادن کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را از سر خود باز کردن.

پیشنهاد
١

پیه چیزی را به تن مالیدن : [عامیانه، کنایه ] خود را برای چیزی آماده کردن.

پیشنهاد
١

پیه دل باز کردن : [عامیانه، کنایه ] تحمل کردن.

پیشنهاد
١

پیه گرگ مالیدن بر کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را از چشم دیگران انداختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلمه ( مثوی ) اسم مکان از ماده ثوی یثوی ثوأ و به معنای محل اقامت با استقرار است ،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در مجمع البیان می گوید: کلمه ( بصیرة ) به معنای بینه و دلالتی است که به وسیله آن هر چیز آنطور که هست دیده شود، و کلمه ( بصائر ) جمع آن است . بعضی از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کلمه ( فرادا ) جمع ( فرد ) و به معنای هر چیزی است که از یک جهت منفصل و جدای از غیر خود باشد، و در مقابل آن ( زوج ) قرار دارد که به معنای چیزی است که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی همه کس : [عامیانه، اصطلاح]بی پدر و مادر.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی همه چیز: [عامیانه، اصطلاح] آدم بد جنس، نادرست، کسی که صفت خوبی ندارد.

پیشنهاد
٢

بینی و بین الله : [عامیانه، اصطلاح]میان من و خدا، انصافا، الحق. ( ( بینی و بین الله خود آمیرزا محمود خان هم آدم کاری و سربشوی است. ) ) ( صادق چوبک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بی نماز شدن: [عامیانه، اصطلاح] گرفتار عادت ماهانه شدن، ( برای مسخره یا تحقیر به مردان نیز می گویند )

پیشنهاد
١

بیل را پارو کردن: [عامیانه، کنایه ] در کاری ناشیگری محض کردن.

پیشنهاد
١

بی می خمار بودن : [عامیانه، کنایه ] نخورده مست بودن، برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن.

پیشنهاد
٤

بی گدار به آب زدن : [عامیانه، کنایه ] نسنجیده به کاری اقدام کردن، بی احتیاطی کردن.

پیشنهاد
١

بیلاخ بالا بردن: [عامیانه، اصطلاح] نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست، فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف ...

پیشنهاد
١

بیلاخ نشان دادن : [عامیانه، اصطلاح]حرف طرف را باور نکردن، شیشکی بستن.

پیشنهاد
١

بی کلاه ماندن سر: [عامیانه، کنایه ] بی نصیب ماندن، چیزی بدست نیاوردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی فک و فامیل: [عامیانه، اصطلاح] بی کس و کار.

پیشنهاد
١

بی صاحاب مانده : [عامیانه، اصطلاح]صاحب مرده، وامانده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی شیله پیله: [عامیانه، اصطلاح] بدون حقه بازی، صاف و ساده.

پیشنهاد
٠

بیشتر از کوپن حرف زدن : [عامیانه، کنایه ] سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن، پا را از گلیم خود فراتر نهادن.