پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
پستان مادر خود را گاز گرفتن : [عامیانه، کنایه ] ناسپاس و بی وفا بودن.
پس پناه : [عامیانه، اصطلاح] جای خلوت در خانه یا کوچه، پستو.
پستان به آسمان گرفتن : [عامیانه، کنایه ] نفرین کردن ( مادر ) .
پس بودن هوا : [عامیانه، اصطلاح] خراب بودن اوضاع، نامناسب بودن وضعیت .
پس پس رفتن : [عامیانه، اصطلاح] رو به عقب گام برداشتن.
پس بودن : [عامیانه، اصطلاح] عقب افتادن از دیگران.
پس انداختن : [عامیانه، اصطلاح] جمع کردن پول، بچه به دنیا آوردن، به عقب انداختن ( قرار ) .
پس افتاده : [عامیانه، اصطلاح] بچه ی کسی.
پس افت : [عامیانه، اصطلاح] حقوق هنوز پرداخت نشده.
پُز دادن : [عامیانه، اصطلاح] خودنمایی بی جا کردن، فیس آمدن.
پز عالی جیب خالی : [عامیانه، کنایه ] کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد.
پزا : [عامیانه، اصطلاح] زود پخت شونده.
پریدن : [عامیانه، اصطلاح] لب پَر شدن، شکستگی کوچک در کناره ی چیزی.
پریدن از خواب : [عامیانه، اصطلاح] بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته.
پریدن خواب از سر کسی : [عامیانه، کنایه ] خواب نیامدن، هرچند وقت خواب باشد.
پر و پخش : [عامیانه، اصطلاح] پراکنده.
پرونده سازی : [عامیانه، اصطلاح] گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی .
پر و پا داشتن : [عامیانه، اصطلاح] پایه و اساس داشتن.
- پر و پاچه ٔکسی را گرفتن ؛ بشدت برو متغیر شدن و بدو دشنام گفتن. آزار رسانیدن و بدگوئی کردن.
پر و پا دادن : [عامیانه، اصطلاح] اتفاق خوبی افتادن.
پرنده پر نزدن در جایی : [عامیانه، کنایه ] جایی دور افتاده و خلوت بودن.
پر نفس : [عامیانه، اصطلاح] پر چانه، پر حرف، کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود.
پُرکوب : [عامیانه، اصطلاح] حرکت سریع و پر صدا.
پَرِ گوش : [عامیانه، اصطلاح] پره و لاله ی گوش.
پر کسی به پر کسی گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] برخورد مختصری با کسی داشتن. ( ( درین موقع وای به حال کسی که پرش به پر او می گرفت. اگر در خانه بود قهر می ...
پر کردن کسی : [عامیانه، اصطلاح] کسی را تحریک کردن.
پِرک : [عامیانه، اصطلاح] بوی ترشیدگی، بوی ماندگی.
پُر کار : [عامیانه، اصطلاح] فعال، با پشتکار.
پَرِ قیچی : [عامیانه، اصطلاح] پادو، کارگزار، طرفدار پر و پا قرص.
پَرسه زدن : [عامیانه، اصطلاح] همه جا را گشتن، ولگردی کردن.
پر شر و شور : [عامیانه، اصطلاح] پر غوغا، پر هیاهو.
پُرسه : [عامیانه، اصطلاح] مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او.
پرس و جو کردن : [عامیانه، اصطلاح] پرسیدن، خبر گرفتن.
پر زور بودن سمبه : [عامیانه، اصطلاح] زیاد بودن فشار.
پر زدن : [عامیانه، اصطلاح] به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن.
پُرز دادن روی آتش : [عامیانه، اصطلاح] گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن.
پر در آوردن : [عامیانه، اصطلاح] بسیار خوشحال و سبکبال شدن.
پَر دادن : [عامیانه، اصطلاح] دل و جرات دادن، مفت و مسلم از دست دادن.
پَر جبرئیل : [عامیانه، اصطلاح] چیز کمیاب و نادر، پول.
پرچانگی کردن : [عامیانه، کنایه ] پر گویی کردن، وراجی کردن.
پرت گفتن : [عامیانه، اصطلاح] حرف بی معنی زدن.
پُر توپ : [عامیانه، اصطلاح] خشمگین.
پرت کردن : [عامیانه، اصطلاح] چیزی را با شدت دور انداختن .
پرت کردن حواس : [عامیانه، اصطلاح] حواس را از اصل موضوع منحرف کردن.
پرت شدن حواس : [عامیانه، اصطلاح] از موضوع دور افتادن.
پرت شدن حواس : [عامیانه، اصطلاح] از موضوع دور افتادن.
پرت شدن : [عامیانه، اصطلاح] دور افتادن از مطلب.
پِرت : [عامیانه، اصطلاح] اسباب خرده و متفرقه ( مانند خرت و پرت ) .
پُرتابل : [عامیانه، اصطلاح] قابل حمل.
پرت افتادن : [عامیانه، کنایه ] دور و تنها افتادن.