پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٢٣
پیشنهاد
١

تو خط چیزی بودن : [عامیانه، کنایه ] در کاری وارد بودن، در کاری تحقیق کردن.

پیشنهاد
١

تو خشت افتادن: [عامیانه، اصطلاح] به دنیا آمدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تو دار: [عامیانه، اصطلاح] راز نگهدار.

پیشنهاد
١

تو دل شیر رفتن: [عامیانه، کنایه ] جرات فراوان داشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

تو دل برو : [عامیانه، اصطلاح] با نمک و گیرا، کسی که مورد توجه قرار می گیرد.

پیشنهاد
١

تو دست و پا ریختن : [عامیانه، کنایه ] فراوان بودن، همه جا بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو دلی : [عامیانه، اصطلاح] بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند. ( ( بچه ای که پوست تنش مثل مرکب پرطاوسی براق باشد و موهای سرش مثل ...

پیشنهاد
١

تو دل کسی رفتن : [عامیانه، کنایه ] به کسی حمله کردن، با اعتراض به کسی پاسخ دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تو دوزی : [عامیانه، اصطلاح] دوختن از درون.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو دماغی: [عامیانه، اصطلاح] صدایی که بخشی از آن از بینی برآید.

پیشنهاد
١

تو دهن کسی زدن : [عامیانه، کنایه ] با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو دو کشیدن : [عامیانه، اصطلاح] کسی را وارد کاری کردن.

پیشنهاد
١

تو ذوق کسی خوردن: [عامیانه، کنایه ] از سخن یا رفتاری دمغ شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو ذوق زدن: [عامیانه، کنایه ] ناخوشایند بودن، بر خلاف میل کسی سخن گفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تور خوردن: [عامیانه، اصطلاح] برخورد کردن، به پست کسی خوردن.

پیشنهاد
١

تور انداختن کسی : [عامیانه، کنایه ] گیر آوردن کسی علیرغم میل او.

پیشنهاد
١

تو روی کسی ایستادن : [عامیانه، کنایه ] شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تور کردن : [عامیانه، اصطلاح] زن یا دختری را به دام انداختن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو ریختن دل: [عامیانه، اصطلاح] سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار.

پیشنهاد
١

تو روی کسی چیزی گفتن : [عامیانه، کنایه ] رو در روی کسی چیزی گفتن.

پیشنهاد
١

تو زرد از آب درآمدن: [عامیانه، کنایه ] بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تو زدن: [عامیانه، اصطلاح] حرف خود را پس گرفتن، از تصمیمی منصرف شدن.

پیشنهاد
١

تو سر چیزی زدن : [عامیانه، کنایه ] از ارزش واقعی چیزی کاستن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تو سری خور: [عامیانه، اصطلاح] آدم زور شنو، خوار و زبون.

پیشنهاد
١

تو سی خودت، من سی خودم : [عامیانه، ضرب النمثل ] از تو به خیر و از ما به سلامت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو سری زدن : [عامیانه، اصطلاح] تحمیل عقیده با دشنام و اهانت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو سری خورده : [عامیانه، اصطلاح] آدم خوار و حقیر .

پیشنهاد
٢

تو عالم هپروت بودن: [عامیانه، کنایه ] نگا. تو آسمان ها سیر کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از کت افتادن ؛ سخت تنها و مانده شدن از بسیاری کار و سنگینی آن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٢

تو کَت کسی نرفتن: [عامیانه، کنایه ] زیر بار نرفتن، نپذیرفتن.

پیشنهاد
١

تو کله ی کسی کردن: [عامیانه، کنایه ] چیزی را به سختی به کسی آموختن.

پیشنهاد
١

توی کوک کسی یا چیزی رفتن: [عامیانه، کنایه ] کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن، نگا. توی نخ چیزی رفتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو گود : [عامیانه، اصطلاح] ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] چیزی را مسکوت گذاشتن، از درون دوختن.

پیشنهاد
١

توی گوش کسی گذاشتن : [عامیانه، اصطلاح] به کسی سیلی زدن.

پیشنهاد
١

توی گود نبودن : [عامیانه، اصطلاح] در متن موضوع نبودن، اطلاع دقیق نداشتن، در حاشیه بودن.

پیشنهاد
١

توگوشی حرف زدن : [عامیانه، اصطلاح] نجوا کردن، تنگ گوش کسی حرف زدن.

پیشنهاد
٠

تو لاک خود رفتن : [عامیانه، اصطلاح] با کسی کاری نداشتن، توی عالم خود بودن.

پیشنهاد
١

تو مشت کسی بودن : [عامیانه، کنایه ] کاملا در اختیار کسی بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو نگو من بگو : [عامیانه، اصطلاح] مشاجره، بحث.

پیشنهاد
٢

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن: [عامیانه، کنایه ] کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن.

پیشنهاد
١

تو هچل انداختن : [عامیانه، اصطلاح] به دردسر انداختن، دچار مشکل کردن.

پیشنهاد
١

تو هچل افتادن: [عامیانه، کنایه ] به دردسر افتادن، دچار مشکل شدن.

پیشنهاد
٠

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن : [عامیانه، کنایه ] در نهایت فقر و تنگدستی بودن.

پیشنهاد
١

توی آش کسی آب سرد ریختن: [عامیانه، کنایه ] عیش کسی را کور کردن، بساط کسی را به هم زدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو هم رفتن : [عامیانه، اصطلاح] اوقات تلخ شدن، ناراحت شدن.

پیشنهاد
١

توی پیاز خوابانیدن: [عامیانه، کنایه ] برای فرصت لازم نگاه داشتن.

پیشنهاد
١

توی باغ نبودن: [عامیانه، کنایه ] کاملاً از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن.

پیشنهاد
١

توی دل کسی خالی شدن: [عامیانه، کنایه ] ترسیدن، ناامید شدن.

پیشنهاد
١

توی دل قند آب کردن: [عامیانه، کنایه ] لذت بسیار بردن، شادی زیاد حس کردن.