پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
تحت اللفظی : [عامیانه، اصطلاح] کلمه به کلمه ( در ترجمه ) . کلمه کلمه ترجمه کردن .
تحت الشعاع بودن: [عامیانه، اصطلاح] زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن.
تت و پت کردن : [عامیانه، اصطلاح] شکسته سخن گفتن، لکنت پیدا کردن.
تته پته : [عامیانه، اصطلاح] لکنت زبان.
تپه ماهور: [عامیانه، اصطلاح] زمین ناهموار.
تپه گذاشتن: [عامیانه، اصطلاح] بول کردن.
تپل مپل : [عامیانه، اصطلاح] چاق و چله.
تب کردن خر : [عامیانه، اصطلاح] پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم.
تبدیل به احسن کردن : [عامیانه، کنایه ] چیزی را با چیز بهتری عوض کردن.
تا کش به کشمش می خوره : [عامیانه، کنایه ] هنوز چیزی نشده، سر کوچک ترین بهانه.
تا گلو زیر بار قرض بودن: [عامیانه، کنایه ] قرض بسیار داشتن.
تاکسی سرویس : [عامیانه، اصطلاح] نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند.
تاکسی تلفنی : [عامیانه، اصطلاح] نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود.
تافته ی جدا بافته : [عامیانه، کنایه ] بر تر و به تر از دیگران.
تا فیها خالدون تا پایان، همه و همه.
تازه کردن گلو : [عامیانه، کنایه ] چیزی نوشیدن و سرحال آمدن.
تازه کردن گلو : [عامیانه، کنایه ] چیزی نوشیدن و سرحال آمدن.
تازه عروس : [عامیانه، اصطلاح] دختری که تازه ازدواج کرده است.
تاخیر بردار: [عامیانه، اصطلاح] قابل عقب انداختن.
تا خرخره زیر قرض بودن : [عامیانه، کنایه ] وام بسیار داشتن.
تا خوردن: [عامیانه، اصطلاح] کج شدن، خم شدن، انحنا برداشتن.
تاتوله هوا کردن : [عامیانه، کنایه ] به حیرت دچار کردن، به سکوت واداشتن.
تاج گل به سر کسی زدن : [عامیانه، کنایه ] کار نیکی در حق کسی کردن.
تاپاله چسباندن : [عامیانه، اصطلاح] بوسدن محکم و پی در پی.
تاپ و توپ : [عامیانه، اصطلاح] سر و صدای ضربه، داد و فریاد.
تا برداشتن : [عامیانه، اصطلاح] تا شدن، خم شدن.
اصل این کلمه در ترکی" گؤدوخ" می باشد. در زبان ترکی ما اصطلاحی داریم با عنوان "گؤدوخ لانماخ" که معادل فارسی آن لوس شدن می باشد. بچه الاغ چون کنار مادر ...
ترش ابرو: [عامیانه، اصطلاح] عبوس. در زبان ترکی ترش ابرو می شود : " قاش قاباقلی ".
ترق و تروق : [عامیانه، اصطلاح] سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز.
ترقه فرنگی: [عامیانه، اصطلاح] بچه ی شرور.
ترک بیلمز : [عامیانه، اصطلاح] آدم نادان.
ترکمون زدن یا کردن : [عامیانه، کنایه ] دست به آب رساندن، ناشیانه کاری را انجام دادن، زاییدن. ترکمون زده : [عامیانه، اصطلاح] نوعی دشنام است. توهینی ب ...
تر کردن لب : [عامیانه، اصطلاح] چیزی آشامیدن، به یک اشاره ترتیب کاری را دادن، حرف زدن.
ترک نشاندن: [عامیانه، اصطلاح] پشت سر نشاندن کسی
ترکمون زده : [عامیانه، اصطلاح] نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری. حامله شدن به بچه حرام زاده. ( ( این جندیه نیم واجبی هزار تا جادو و ...
ترک هوا شکستن: [عامیانه، کنایه ] کاهش یافتن شدت سرما.
ترکیدن دل: [عامیانه، اصطلاح] از چیزی سخت ترسیدن
ترکیدن بغض: [عامیانه، اصطلاح] نگا. بغض کسی ترکیدن.
تِرمال کردن : [عامیانه، اصطلاح] خراب کاری کردن، کثافت کاری کردن، گُه مال کردن.
تره خورد نکردن برای کسی: [عامیانه، کنایه ] کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن.
تریاکی ِ چیزی بودن: [عامیانه، کنایه ] سخت به چیزی معتاد بودن.
تزریقات چی : [عامیانه، اصطلاح] کسی که کارش تزریق آمپول است.
تسبیح انداختن: [عامیانه، اصطلاح] یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن.
تزئیناتی : [عامیانه، اصطلاح] کسی که کارش تزیین است .
تسمه از گرده ی کسی کشیدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن.
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن : [عامیانه، کنایه ] پاپیچ نشدن، دست برداشتن
تسمه پروانه: [عامیانه، اصطلاح] تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد.
تسمه ای : [عامیانه، اصطلاح] آدم لاغر و باریک ولی نیرومند.
تسویه حساب : [عامیانه، اصطلاح] تلافی ، پاک کردن دل خوری.
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن: [عامیانه، کنایه ] نگا. تشت کسی از بام افتادن