پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٣٩
پیشنهاد
١

پای کسی بازشدن : [عامیانه، کنایه ] به جایی رفت و آمد کردن کسی به جایی.

پیشنهاد
١

پا روی خِر کسی گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] تنگ گرفتن بر کسی، عرصه را بر او تنگ کردن ، بر او فشار آوردن .

پیشنهاد
١

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] از کسی تقلید کردن.

پیشنهاد
٠

پای چیزی را خوردن : [عامیانه، کنایه ] تاوان کاری را پس دادن.

پیشنهاد
٠

پای چیزی ایستادن : [عامیانه، کنایه ] از چیزی دفاع کردن.

پیشنهاد
١

پای چیزی را جور کردن : [عامیانه، کنایه ] وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پای پس : [عامیانه، اصطلاح] عوض، تلافی.

پیشنهاد
١

پای چوب ایستادن : [عامیانه، کنایه ] منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پا واکردن : [عامیانه، اصطلاح] به راه افتادن بچه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پا ندادن : [عامیانه، اصطلاح] امکانی پیش نیامدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پا نوشت : [عامیانه، کنایه ] زیر نویس، آن چه که در پایین صفحه می نویسند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پامال شدن : [عامیانه، اصطلاح] از بین رفتن ( حق )

پیشنهاد
١

پا منبری کردن : [عامیانه، اصطلاح] دنبال حرف کسی را گرفتن، درباره ی سخن کسی توضیح دادن.

پیشنهاد
١

پالان گذاشتن بر کسی : [عامیانه، کنایه ] کسی را خر کردن، فریب دادن.

پیشنهاد
١

پا لب گور داشتن : [عامیانه، کنایه ] بسیار پیر بودن، در شرف مرگ بودن .

پیشنهاد
١

پالان کردن کسی : [عامیانه، کنایه ] فریب دادن کسی.

پیشنهاد
١

پالان کسی را لوخ کردن : [عامیانه، کنایه ] به قصد فریب از کسی تعریف کردن.

پیشنهاد
١

پالان کسی کج بودن : [عامیانه، کنایه ] پاکدامن نبودن، ناپارسا بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پالان خروس : [عامیانه، کنایه ] پاکدامن کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پالان خر : [عامیانه، اصطلاح] دجال کار پایان ناپذیر.

پیشنهاد
٢

پاگیر کسی شدن : [عامیانه، کنایه ] ناخواسته رنجی به کسی رسیدن.

پیشنهاد
١

پالان آفتاب گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] کسی را معاف کردن، مرخص کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پاشنه کوتاه : [عامیانه، اصطلاح] کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پاشنه نخواب : [عامیانه، اصطلاح] کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد .

پیشنهاد
١

پاشنه ی دهان را کشیدن : [عامیانه، کنایه ] دشنام فراوان دادن.

پیشنهاد
١

پاشنه ی کسی را کشیدن : [عامیانه، کنایه ] با فریب کسی را به کاری برانگیختن.

پیشنهاد
١

پاشنه ی کفش ور کشیدن : [عامیانه، کنایه ] آماده ی انجام کاری شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پاشنه ی در : [عامیانه، کنایه ] چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد.

پیشنهاد
١

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن : [عامیانه، کنایه ] کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان ترکی به پاشینه بلند " دیک دابان " گفته می شود .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاشنه ترکیده : [عامیانه، اصطلاح] بی سر و پا، آدم پست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پاسور زدن : [عامیانه، اصطلاح] پاسور بازی کردن.

پیشنهاد
١

پا سوخته ی کسی شدن : [عامیانه، کنایه ] عاشق کسی شدن، زیان بردن به علت دوستی با کسی.

پیشنهاد
١

پارسنگ برداشتن عقل کسی : [عامیانه، کنایه ] خل بودن، دیوانه بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاردم ساییده : [عامیانه، کنایه ] کهنه کار، ناقلا.

پیشنهاد
١

پا را توی یک کفش کردن : [عامیانه، کنایه ] پافشاری کردن روی عقیده ی خود، لج کردن. یک دندگی کردن .

پیشنهاد

پا توی کفش کسی کردن: [عامیانه، کنایه ] با کسی در افتادن، به آزار کسی برخاستن. کسی را از میدان رقابت خارج نمودن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پا پی شدن: [عامیانه، اصطلاح] تعقیب کردن، در صدد تحقیق بر آمدن.

پیشنهاد
١

پاپی شدن کسی به کسی: [عامیانه، کنایه ] ایراد گرفتن، کسی را اذیت کردن.

پیشنهاد
١

پا پیچ کسی شدن: [عامیانه، کنایه ] با کسی در آویختن، به کسی سماجت کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پاپی بودن : [عامیانه، اصطلاح] دنبال کردن، اصرار ورزیدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پا بریده بودن: [عامیانه، اصطلاح] ترک آمد و رفت کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پابند شدن: [عامیانه، کنایه ] دلبستگی پیدا کردن، به چیزی یا کسی گرفتار شدن

پیشنهاد
١

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را قطع کردن، نگا. آفتابه برداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پلاس بودن : [عامیانه، اصطلاح] ویلان و سرگردان بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پلیتیک زدن : [عامیانه، اصطلاح] سیاست به کار بردن.

پیشنهاد
١

پل آن سوی رود بودن : [عامیانه، کنایه ] کاری بی هوده بودن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پلاس شدن : [عامیانه، اصطلاح] مدت زیادی در جایی ماندن، جایی را پاتوق خود کردن.

پیشنهاد
١

پل زدن در کار کسی : [عامیانه، کنایه ] مانع ایجاد کردن، رابطه ی دو کس را به هم زدن، روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پل خر بگیری : [عامیانه، اصطلاح] محل آزمایش، جایی که گریز از آن ممکن نباشد.