پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٨٤٩
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به دل چسبیدن : [عامیانه، کنایه ] مطبوع و گوارا بودن.

پیشنهاد
١

به دل خود صابون مالیدن: [عامیانه، کنایه ] به خود وعده ی خوش دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به دل گرفتن : [عامیانه، کنایه ] رنجیده خاطر شدن.

پیشنهاد
١

به دق آوردن کسی: [عامیانه، کنایه ] تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به دل آوردن : [عامیانه، کنایه ] در خاطر نگاه داشتن، از یاد نیردن.

پیشنهاد
٢

به دست و پا افتادن: [عامیانه، کنایه ] به تلاش و تقلای زیاد افتادن.

پیشنهاد
١

به دست و پای کسی افتادن: [عامیانه، کنایه ] با التماس تقاضای ترحم کردن، نهایت خاکساری کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بام پیروزه : کنایه از آسمان . ( ( روز و شب با نماز و با روزه پاسبانان بام پیروزه ) ) ( حدیقه، ۵۱۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بام بوم : خرابه، ویرانی، بامی که جغد در آن می نشیند. ( ( هرکه از دل نخواست تعظیمش بام بوم است بومش از بیمش ) ) ( حدیقه، ۵۳۴ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بال برنا: ظاهراً به معنی قدرت و نیروی جوان است . ( ( بال برنا نشاط زن باشد صبح اول دروغ زن باشد ) ) ( حدیقه، 309 ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

باغ ابراهیم : اشاره است به آتشی که نیمرود برافروخته بود تا ابراهیم علیه السلام را در آن بیفکند چون ابراهیم علیه السلام را در آتش افکندند آتش به فرمان ...

پیشنهاد
١

باسلیق از برای سر نزنند : نظیر " رگ قیفال بهر پای مزن. ( ( در دونی برای زر نزنند با سلیق از برای سر نزنند ) ) ( حدیقه، ۳۱۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیر ...

پیشنهاد
١

با سگ در جوال شدن : کنایه از هم خانه شدن با مردم بد خو و معارض شدن با هرز ه گو باشد. ( ( با خری در سوال تا شوی با سگی درجوال تا نشوی ) ) ( سیر الع ...

پیشنهاد
١

بازار بر آمدن : کنایه از رونق و اعتبار و پایگاه یافتن است . ( ( گفت مردا سبک بکن کاری تا براید مگرت بازاری ) ) ( حدیقه، ۴۶۵ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...

پیشنهاد
١

بار کسی را کشیدن : متحمل درد و رنج و غم شدن، تحمل بلا و مصیبت کردن و رنج کشیدن . ( ( گاه بوسد به مهر رخسار ش گاه بنوازد و کشد بارش ) ) ( حدیقه، ۸۶ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

باچیز : چیزدار، مالدار، متمول، ثروتمند مقابل بی چیز و نادا. ( ( پیر با چیز نیست خواجه عزیز پیر بی چیز را که داشت به چیز ) ) ( حدیقه، ۷۲۰ ) ( فر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

باب عاریتی: در های عاریتی، در اینجا مراد چهار طبع و چهار عنصر است . ( ( برگذشتی ز باب عاریتی وآمدی در قباب عافیتی ) ) ( شرح سیرالعباد، ۳۲۱ ) ( ف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بابت سرپل: ناچیز، فرومایه، بلایه، زبون، بابت گلخن. در حاشیه لغت نامه آمده است: اکنون شواهد را به خاطر ندارم ولی فکر می کنم سرپل به غزنین یا شهری دیگر ...

پیشنهاد
١

به دستبوس کسی رفتن : [عامیانه، کنایه ] به خدمت کسی رفتن، شرفیاب شدن.

پیشنهاد
١

به درک واصل شدن: [عامیانه، کنایه ] به درک رفتن، برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود.

پیشنهاد
٠

به دردسر انداختن: [عامیانه، کنایه ] کسی کسی را به وضع دشواری دچار کردن. به مخمصه انداختن.

پیشنهاد
٣

به دردسر افتادن: [عامیانه، کنایه ] با مشکلی روبرو شدن، به مخمصه ای گرفتار شدن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به درد بخور : [عامیانه، کنایه ]مفید، چیز یا کسی که سودمند باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به درد خوردن : [عامیانه، کنایه ]مفید بودن، به کاری آمدن.

پیشنهاد
١

به خون کسی تشنه بودن : [عامیانه، کنایه ]کینه ی کسی را سخت در دل داشتن، با کسی سر جنگ داشتن.

پیشنهاد
١

به خورد کسی دادن: [عامیانه، کنایه ] به زور به کسی خوراندن، به کسی قالب کردن. ( ( مردک مثل اینکه این ها را پیش پیش حفظ کرده بود و تا مرا دید آن ها ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به خود گرفتن : [عامیانه، کنایه ]به خود پنداشتن، مربوط به خود دانستن.

پیشنهاد
١

به خورد چیزی دادن : [عامیانه، کنایه ]نفوذ دادن، وارد کردن.

پیشنهاد
١

به خنس و پنس افتادن: [عامیانه، کنایه ] به وضع بد مالی دچار شدن.

پیشنهاد
٠

به خود پیچیدن : [عامیانه، اصطلاح]ناخوش شدن، عتاب کردن. ( ( آن مورچه که افتاده بود رو زمین تو خودش می پیچید و دور خودش حلقه زده بود . ) ) ( صادق چوب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به خط کردن : [عامیانه، اصطلاح]به صف کشیدن.

پیشنهاد
١

به خشت افتادن : [عامیانه، اصطلاح]متولد شدن، به دنیا آمدن.

پیشنهاد
١

به خرج کسی نرفتن : [عامیانه، کنایه ]بر کسی تاثیر نکردن، بر کسی موثر واقع نشدن.

پیشنهاد
١

به خانه ی بخت رفتن : [عامیانه، کنایه ]شوهر کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به خدا سپردن : [عامیانه، کنایه ]برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن.

پیشنهاد
١

به خاطر داشتن : [عامیانه، کنایه ]به یاد داشتن، از بر بودن.

پیشنهاد
١

به خاک سیاه نشاندن : [عامیانه، کنایه ]بدبخت و ذلیل کردن.

پیشنهاد
٢

به ملکوت اعلی پیوستن : [عامیانه، کنایه ]مردن ، به حق پیوستن.

پیشنهاد
٦

به حق چیزهای ندیده و نشنیده : [عامیانه، اصطلاح]پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند.

پیشنهاد
١

به حول و ولا افتادن: [عامیانه، کنایه ] دستپاچه و مضطرب شدن، به تلاش و تقلا افتادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به حق پیوستن : [عامیانه، کنایه ]مردن

پیشنهاد
١

به حساب کسی رسیدن: [عامیانه، کنایه ] از کسی انتقام گرفتن، کار کسی را ساختن.

پیشنهاد
٠

به حساب آوردن : [عامیانه، اصطلاح]کسی برای کسی اهمیت قائل شدن، دخالت دادن کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به حرف کشیدن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. به حرف آوردن کسی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به حساب : [عامیانه، اصطلاح]مثلا، یعنی.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به حال آوردن: [عامیانه، کنایه ] به هوش آوردن، به کسی شور و حال دادن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به حرف آوردن: [عامیانه، کنایه ] کسی کسی را به سخن گفتن واداشتن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به چشم آمدن : [عامیانه، کنایه ]قابل توجه بودن، ارزش داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به چوب بستن : [عامیانه، کنایه ]کسی کسی را با چوب تنبیه کردن، فلک کردن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به چپ چپ: [عامیانه، اصطلاح] فرمان نظامی برای گردش به چپ.