پیشنهادهای پوریا برزعلی (٥٠٧)
( پزشکی ) موضعی
اشتیاق درونی Inner Steel is what makes you a responsible role model. Inner Steel is what makes you passionate about everything you do.
ازگرفتاری یا درهم پیچیدگی درآوردن
a feeling of pleasure and satisfaction because you are happy with your life رضایت و خرسندی ( اسم )
( فعل ) to make something tidier or more level by cutting a small amount off it: پیراستن و اصلاح کردن ( تراشیدن و تمیز کردن )
1 - ( فعل ) از موضوع اصلی منحرف شدن 2 - ( اسم ) انحراف از موضوع اصلی
عصبانیت the feeling of being angry or annoyed, or something that makes you feel like this
( اسم ) قرار، متنانت، خونسردی ( بخصوص در زمان شُک و اتفاقات بد )
( صفت ) ثروتمند، wealthy
( اسم ) ثروت ; wealth
انحلال ( به معنی انحلال یه موضوع قانونی مثل انحلال یک سازمان یا موسسه و یا یک قرارداد ) ( اسم ) the act or process of ending an official organizatio ...
( اسم ) دعا یا کتاب مقدس the holy writings of a religion
( اسم ) همدلی ( یکدلی، پیوند فکری و احساسی )
ارتباط متقابل داشتن ( فعل )
خطاناپذیر ( صفت )
( اسم ) بیدار وجود در اندیشه های بودایی به موجوداتی که به همه موجودات هوشمند دیگر کمک می کنند تا به مرحله بیدار شدن روحانی ( بوداگی ) برسند بوداسَف ( ...
( صفت ) متین peaceful and calm, or ( of a person ) not worried or excited:
( فعل ) 1 - ستم کردن ( به گروه ) 2 - پریشان کردن ( فرد )
( در فرهنگ هندی و بودایی ) اشراق ( در اروپای قرن 18 به همراه حرف the در ابتدا و با حرف بزرگ ) [عصر ] روشنگری
هیچی - عدم ( اسم )
خطای زندگی ( وقتی یک الگوی رفتاری خطا را از بچگی یاد گرفتیم و مدام آن را در زندگی تکرار میکنیم بدون اینکه از آن مطلع باشیم - Lifetrap is a negative l ...
محرومیت
1 - شمردن ( فعل ) 2 - به حساب آمدن 3 - مهم بودن ( matter ) 4 - ( اسم ) کُنت ( لقب اروپایی برای مردان اشرافی )
دوباره گفتن = repeat = restate
( صفت ) مشارکتی engaging or ready to engage in physically energetic pursuits.
سبک پنداشتن ( بی ارزش یا کم اهمیت در نظر گرفتن چیزی )
درون نگری - خود اندیشی
مطمئن بنفس خود ( صفت ) having confidence in yourself:
لذت بیکران ( اسم )
to make someone look more attractive than usual: ( فعل ) That new hairstyle really flatters her.
( اسم ) جاده رو گذر ( برای عبور ماشین یا قطار )
the number 0 or zero ( اسم ) عدد صفر
provide people with everything they want or need. ( صفت ) همه چیز فراهم/موجود
قایقرانی در رودخانه ( اسم )
( فعل ) به ناز و متنعم پروردن
extremely unpleasant or bad/بسیار بد ( صفت )
( اسم ) شلوغ ترین یا محبوب ترین زمان/the busiest or most popular time. The peak period for holidays is July.
نیاز به کسب موقعیت و احترام
( صفت ) فردی که ابزار وجود میکند = confident
If you get at someone, you keep criticizing or teasing them in an unkind way.
شیوه عمل ( شیوه های عملی اجرای یک برنامة سیاسی که ممکن است در ظاهر با اصل طرح هماهنگ نباشد. )
( صفت ) خائن
( فعل ) 1 - تدارک دیدن، فراهم آوردن 2 - پذیرایی کردن
( اسم ) تحول ( معمولا مثبت )
1 - ( اسم ) دوشیزه 2 - ( صفت ) اولین ( به معنی اولین و جدید )
1 - ( اسم ) مزاح 2 - ( فعل ) مزاح کردن
( فعل ) قبل از دوره یا موقع خاص واقع شدن.
به زبان آوردن، بیان کردن ( فعل )
یکایک گفتن
مرجع آموزش و پرورش