umbrage

/ˈəmbrɪdʒ//ˈʌmbrɪdʒ/

معنی: رنجش، اثر، نگرانی، سایه، تاری، تاریکی، سایه شاخ و برگ، سوظن
معانی دیگر: آزردگی، دلخوری، (قدیمی - شاعرانه) سایه، شاخ و برگ، (قدیمی) شکل سایه مانند، شبه، سایه شا  و برگ، شابهت سایه وار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a feeling of offense, irritation, or resentment (usu. prec. by take).
مشابه: grudge, offense, resentment

- He took umbrage at the implication that he was too old for the job.
[ترجمه فراز] منظور ( آنها ) که او برای این کار زیادی پیر شده است، به او برخورد.
|
[ترجمه گوگل] او از این مفهوم که برای این کار خیلی پیر است، خشمگین شد
[ترجمه ترگمان] از این که برای این کار خیلی پیر شده بود ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she took umbrage at my remarks
از حرف های من رنجید.

2. I invited her because I was afraid ofgiving umbrage.
[ترجمه ali aminian] من از او دعوت کردم چرا که ترسیدم موجب رنجش او شوم. ( اگر او را دعوت نکنم ناراحت شود. )
|
[ترجمه گوگل]من او را دعوت کردم زیرا می ترسیدم آزار بدهم
[ترجمه ترگمان] من اونو دعوت کردم چون از \"ofgiving\" می ترسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He took umbrage at her remarks.
[ترجمه گوگل]او از اظهارات او خجالت کشید
[ترجمه ترگمان]از این حرف ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She took umbrage at my remarks about her hair.
[ترجمه گوگل]او از اظهارات من در مورد موهایش شرمنده شد
[ترجمه ترگمان]از اظهار نظر من در مورد موهای او ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He takes umbrage against anyone who criticises him.
[ترجمه گوگل]او در برابر هر کسی که از او انتقاد می کند تحقیر می کند
[ترجمه ترگمان]از هر کسی که او را ملامت کند ناراحت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Maynard angrily took umbrage at Campbell's remarks.
[ترجمه گوگل]مینارد با عصبانیت از اظهارات کمپبل خشمگین شد
[ترجمه ترگمان]مینا رد از شنیدن سخنان کم بل ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She took umbrage at his remarks, but made no attempt to get her figure back.
[ترجمه گوگل]او از اظهارات او خجالت کشید، اما هیچ تلاشی برای بازگرداندن چهره اش نکرد
[ترجمه ترگمان]از این حرف ناراحت شد، ولی سعی نکرد به او پی ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Republicans, naturally, take umbrage at predictions about what they might do.
[ترجمه گوگل]جمهوری خواهان، به طور طبیعی، از پیش بینی ها در مورد آنچه که ممکن است انجام دهند، خشمگین می شوند
[ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان، به طور طبیعی، از پیش بینی ها در مورد آنچه که ممکن است انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His address gave umbrage to the authorities.
[ترجمه گوگل]آدرس او باعث خشم مقامات شد
[ترجمه ترگمان]خطاب به مقامات گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pope himself had taken great umbrage at the book.
[ترجمه گوگل]خود پاپ از این کتاب استقبال زیادی کرده بود
[ترجمه ترگمان]خود پاپ از کتاب انتقاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Everything gives umbrage to a tyrantny.
[ترجمه گوگل]همه چیز یک ظالم را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان] همه چیز باعث رنجش و رنجش میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So we can all take umbrage in that this will be the Lakers true test of intestinal fortitude.
[ترجمه گوگل]بنابراین همه ما می‌توانیم از این بابت که این آزمایش واقعی لیکرز برای استحکام روده‌ای است، خجالت بکشیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما می توانیم از این موضوع نارضایتی داشته باشیم که این نتیجه تست صحت قلب لیکرز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The three camphors are umbrage left by mother, who gave personalized connotation to them.
[ترجمه گوگل]این سه کافور مورد آزار و اذیت مادری هستند که به آنها مفهوم شخصی بخشیده است
[ترجمه ترگمان]این سه camphors توسط مادر که دلالت شخصی بر آن ها داشت، باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

نگرانی (اسم)
pother, anxiety, worry, solicitude, stew, pine, umbrage

سایه (اسم)
shadow, protection, patronage, auspices, shade, shading, umbrage, hatching, shadiness, umbra

تاری (اسم)
obscurity, opacity, darkness, dimness, umbrage

تاریکی (اسم)
gloom, nigritude, dimness, mare, umbrage, night

سایه شاخ و برگ (اسم)
umbrage

سوظن (اسم)
umbrage

انگلیسی به انگلیسی

• something that provides shade (esp. the leaves of a tree); shade, shadow; subtle hint or indication, suggestion; offense, feeling of resentment or bitterness; sense of suspicion or mistrust
if you take umbrage, you feel upset or hurt by something that someone says or does to you; a formal expression.

پیشنهاد کاربران

Take umbrage at اهانت آمیز دانستن چیزی
رنجش ( اسم )
to feel upset or annoyed, usually because you feel that someone has been rude or shown no respect to you
گوش کن ببین اصغر اقا چی میگه!
ریشه این کلمه از umbrella میاد - کار چتر چیه ؟ محافظت از ادمی ک زیر چتر هست ! فرض کن شما عاشق حیوانات هستی، بعد میان بهت میگن نه نونت با تظاهر کردن به عاشق حیوانات بودن تو روغنه ! اینجاس ک شما برافروخته میشی و از خودت دفاع میکنی و میگی :
...
[مشاهده متن کامل]

After having devoted my life to helping animals, I might TAKE UMBRAGE at the notion that I've been doing it for publicity purposes

بپرس