پیشنهاد‌های پانته آ وثوقی (٨٧)

بازدید
٢٦٣
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم وابسته، هم وابستگی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیامدهای رفتار، پیامدهای رفتاری، شرطی سازی رفتاری

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

گیر افتادن مثال: The mother is in a bind. مادر گیر افتاده است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیشتر اوقات، بیشتر مواقع، در بیشتر موارد، اکثر مواقع

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک روی زخم پاشیدن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک روی زخم پاشید

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Dysfunctional ناکارآمد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

disliked, hated منفور

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرد باش! بزدل نباش! قوی باش! شجاع باش!

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

plenty of بیش از اندازه، خیلی زیاد، زیاد، بسیار، فراوان

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

playtime. leisure, leisure time زمان بازی، اوقات فراغت، فراغت، زمان تفریح

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

روی لبۀ تیغ راه رفتن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

meticulous, conscientious موشکافانه، ریزبینانه

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

expect, look for انتظار داشتن، منتظر بودن، جستجو کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

به شدت تحت تاثیر قرار گرفتن، تحت فشار قرار گرفتن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خودباوری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبانه روز

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

فردیت، حس خود، درک خود، درک شخص از خود، احساس �خود�، احساس از خود ( کتاب واژگان جامع روان شناسی، دکتر صاحبی و همکاران )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش درآمد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

discern, adjudge تشخیص دادن، دانستن، داوری کردن، قضاوت کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

very little خیلی کم، بسیار کم

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

A period of bliss and happiness, ideal time, moment of bliss, happy days. دوره ای از سعادت و شادکامی، زمان ایده آل، لحظه سعادت، روزهای شاد، روزهای خ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبیعت درمانگر

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

mainstay تکیه گاه، تکیه گاه اصلی، نقطه اتکاء

پیشنهاد
٠

If you get someone to do something, you have convinced them that they should do something. یعنی: شما آن فرد را قانع کرده اید که باید کاری را انجام د ...

پیشنهاد
٠

متخصص بهداشت روانی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

هم زیست، هم باش، هم بود ( از کتاب واژگان جامع روان شناسی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

persuade, coax, pressure متقاعد کردن، راضی کردن، وادار کردن، مجاب کردن، تحت فشار قرار دادن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

prudent عاقلانه، سنجیده، با درایت، حسابگرانه، با دوراندیشی، مدبرانه، با تدبیر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

insofar as possible تا جای ممکن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

achievable, doable, practicable, possible, feasible , reasonable , attainable دست یافتنی، قابل وصول، شدنی، قابل انجام، انجام پذیر، عملی، قابل اجرا، ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

separate off جدا کردن، سوا کردن مثال: to screen nonemergency calls from emergency calls جدا کردن تماس های غیر ضروری از تماس های ضروری

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرسختانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

state something strongly to be the case، insist ( on ) آقای میلاد علی پور درست گفتند، یکی دیگر از معانی maintain، اصرار ورزیدن یا پافشاری کردن است. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

having a positive outcome, fruitful, effective ثمربخش، مؤثر، نتیجه بخش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

unpleasant. unattractive. obnoxious. offensive ناخوشایند، نچسب، منفور، نفرت انگیز، منزجر کننده، زننده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To maintain or prolong, To make a living, To maintain the focus or attention of others, To survive, especially, through work or employment, To look a ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیماری، ناخوشی unhealthy

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پاسخ به مثال: they may leave her behind as a consequence for being late آنها ممکن است در پاسخ به دیر کردن، او را جا بگذارند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست یافتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

depressed, sad, unhappy, heartbroken, miserable, bad, upset افسرده، غمگین، دلشکسته، ناراحت، ناشاد، پریشان، آشفته مثال: She is down او ناراحت است او ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

level, Point, Extent, Intensity سطح، نقطه، وسعت، شدت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

که اینطور مثال: So that’s it then پس که اینطوره! پس که اینطور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا جای ممکن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سردرگم بودن، سردرگم شدن Her parents frequently walk around with a significant sense of guilt والدینش پی در پی در احساس گناهی ژرف، سردرگم می شوند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بدون شک، بدون تردید، مطمئناً without much doubt, No doubt, Surely

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

دیر یا زود، بعد از مدتی، بعد از یک مدت طولانی، کم کم، در آینده، به زودی sooner or later, after a long time, by and by

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عاجز شدن، عاجز کردن، درمانده شدن، درمانده کردن، کلافه شدن، کلافه کردن، به ستوه آوردن she wears her mother down by making the same requests او با درخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مسببِ. . . موجبِ. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به جز موفقیت آمیز، موفق، پیروزمندانه معانی دیگری هم دارد از جمله: خوب، به خوبی، با قدرت، با قاطعیت، به طور کامل یا کاملاً، فراتر از تمام انتظارات، فر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حمایت گری، حمایت گر بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مغلوب شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A statement or action that shows continuing support and approval for someone. و از آنجایی که vote معانی دیگری نیز دارد مثل ( suggest، propose، recom ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متبحرانه، باکفایت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

در صورت امکان If possible

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

با فرض اینکه assuming preposition. Given is used when indicating a possible situation in which someone has the opportunity or ability to do somethi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا حدی، تا حدودی، تا حد معینی، تا حدی که. . . to a certain extent

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درگیر چیزی شدن، درگیر شدن با ( در سطح اجتماعی ) To become involved in something, To be involved with ( on a social level ) به دردسر افتادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

درگیر چیزی شدن، درگیر شدن با ( در سطح اجتماعی ) To become involved in something, To be involved with ( on a social level )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در هر مناسبت، بدون توقف یا تغییر در هر زمان: همیشه غیررسمی: اغلب، بیشتر اوقات، مکرراً on every occasion : always without stopping or changing at an ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنجش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل تغییر بودن، تغییرپذیری، غیر قابل اعتماد بودن، غیر قابل اتکا بودن، نوسان، بی نظمی، تفاوت، عدم شباهت changeableness. variability, unreliability, ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شرط، شرایط، در شرایط خاصی قرار دادن، شرط یا شروطی گذاشتن برای رویداد یا موقعیت احتمالی. در روانشناسی: مشروط، شرطی، وابستگی، هم آیندی، توافقی، اقتضای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرزنش کردن خود ( برای چیزی یا به خاطر کسی ) ، بسیار نگران شدن ( دربارۀ چیزی یا کسی ) If you beat yourself up about something, you worry about it a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سکوت، بی پاسخ، عدم پاسخ یا عدم پاسخگویی، انفعال ( در زمان انجام یک کار ) Silence - This word can be used when there is no verbal or written respons ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیاز به پاسخ دادن نیست، نیاز به پاسخ نیست

پیشنهاد
٠

موضوعات را بد یا نادرست تعبیر کردن، بد فهمیدن، درست نفهمیدن، غلط فهمیدن، اشتباه برداشت کردن، اشتباه فهمیدن، اشتباه تفسیر کردن، اشتباه حساب کردن، ناد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

مرزبندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عمیقاً

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دو معنی دیگر هم دارد: deify=به رتبه ی خدایی رساندن، خدا دانستن، پرستیدن apotheosize= تکریم اغراق امیز نمودن، تبدیل به خدا کردن، مثل خدا پرستیدن پس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در روانشناسی: برانگیزاننده ها، عوامل زمینه ساز و رهاساز، عوامل راه انداز ( منبع: کتاب واژگان جامع روانشناسی ) فعل: بر می انگیزاند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برداشت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روشن شفاف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از جا پریدن: [عامیانه، کنایه ] یکه خوردن، عصبی شدن . مثال: What if she starts up? اگه او عصبی بشه چی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Fairly is used to emphasize that something happens to a very great degree or extent بسیار سریع خیلی سریع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Definitions of reach into. verb. run into or up to. type of: extend to, reach, touch بسط دادن به، گسترش یافتن به، امتداد یافتن، منتهی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر نوع موجود. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به هر شکل موجود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

از این هم بیشتر بیشتر از قبل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گفته ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لبریز کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

A short conversation or an argument "there was a heated exchange" بحث داغی بود یا بحث داغ بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پذیرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

باور

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

تخصصی مثلا an appropriate acute care facility بهتره ترجمه بشه: مرکز مراقبت های حاد تخصصی تا اینکه بگیم: مرکز مراقبت های حاد مناسب!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پشتوانه