پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)
خوانایی. خوانا بودن مثال: The legibility of your signature is important. خوانایی و خوانا بودن امضای شما مهم است.
کف بینی. کف شناسی مثال: Do you believe in palmistry? آیا به کف بینی اعتقاد داری؟
خودخواه، خودپسند، خود محور، ثابت ونامتحرک، متوجه نفس خود، خودگرای، خودشیفته مثال: He is too self - centered to understand others' problems. او خیلی ...
بی خیال. بی قید. راحت مثال: She has a laid - back attitude toward life. او یک نگرش راحت و بی قیدی نسبت به زندگی دارد.
۱. مصمم. با اراده ۲. یک دنده مثال: She was incredibly strong - willed. او به طور باور نکردنی مصمم {و با اراده و یک دنده} بود.
بیماری خطرناک. بیماری تهدید کننده زندگی. بیماری کشنده. بیماری مرگ آور مثال: It’s exhausting trying to convince yourself that you might have a life - ...
بی میل. بی شوق. بی ذوق. بی علاقه. بدون شور و حرارت. بدون اشتیاق مثال: He was unenthusiastic to see her again. او برای دیدن دوباره اش بی میل {و بی عل ...
۱. نامحدود. بی قید و شرط ۲. کامل. تمام عیار. به تمام معنا ۳. فاقد صلاحیت. بدون صلاحیت لازم. ۴. غیر مجاز. بدون مجوز مثال: They were talking about rea ...
بدون اجاره. رایگان مثال: The homeless should be allowed to live rent - free in empty apartment buildings and houses. باید به بی خانمان ها این امکان ...
بی آستین. رکابی. پیراهن رکابی مثال: This is the season for sleeveless dresses. این فصل لباسهای بی آستین و رکابی است.
نقش و نگار دار. نقش دار. منقوش. طرح دار مثال: The walls were covered with patterned wallpaper. دیوارها با کاغذدیواری نقش و نگار دار پوشانده شده بود.
به صورت زیبایی. به طرز جذابی مثال: Women, but not men, are always expected to dress attractively for work or on TV. آقایان نه، اما خانمها همیشه انت ...
۱. نقطه چین ۲. خال خال // نقطه دار. نقطه نقطه ای مثال: Fold the paper along the dotted line. کاغذ را در امتداد خط نقطه چین تا بزن.
۱. کلاهدار ۲. {چشم} خمار ۳. نقاب دار مثال: The class was held hostage by a hooded gunman. کلاس توسط یک فرد مسلح کلاهدار {و نقاب دار} به گروگان گرفت ...
۱. پارچه جین ۲. جین مثال: Ripped denim jeans شلوار جین پاره / شلوار {جنس} پارچه جین پاره
{بلوز یا پیراهن}آستین بلند I only wear long - sleeved shirts. من فقط پیراهنهای آستین بلند می پوشم.
۱. ژولیده پولیده ۲. کثیف It's rather old and scruffy, but who cares? آن نسبتا کهنه و کثیف و ژولیده پولیده است اما کی اهمیت میده؟
از خود راضی. پر مدعا. مغرور. پر افاده مثال: I don't want to seem bigheaded but I frankly don't think it will work. من نمی خواهم از خود راضی و مغرور ...
۱. شمن. جادو پزشک ۲. جادوگر قبیله مثال: Shamans heal people by dealing with their deep emotional problems شمن ها با مواجه شدن با مشکلات عمیق عاطفی م ...
مذهب شمنی. شمنیسم // پیروی از عقاید جادوگران و کاهنان دوران اولیه تمدن بشر، جادوگری مثال: They did not initially believe that shamanism could help th ...
۱. کمون ۲. خانه اشتراکی ۳. جمعیت اشتراکی ۴. کالخوز ۵. انجمن اشتراکی 6. راز و نیاز کردن. خلوت کردن با. درد دل کردن با مثال: She walks in the woods wh ...
صدای طبل. ضربه طبل. آواز دهل مثال: The sound of drumbeats reverberates in the small conference room as the shaman goes into a trance. همان وقت که شم ...
{بیماری} آب سیاه. گلوکوم // ( پزشکی ) آب سبز، آب سیاه، آب آوردن چشم، گلو کوم، طب اب سبز مثال: She was suffering from glaucoma - a degenerative condit ...
{بیماری} حادتر شونده. وخیم تر شونده // فاسد کننده. تباهی آور، تبهگن زا، زوال آفرین، انحطاط آور، فسادآور، ( بدتر شونده ) روبه تباهی، روبه تبهگنی، روبه ...
{هواپیمایی} در حال پرواز . حین پرواز مثال: Listen to some in - flight announcements and match them to pictures. به چند تا {از} آگهی های حین پرواز گو ...
مامور گمرک. افسر گمرک مثال: The customs officer asked him to empty out the contents of his bag. مامور گمرک از او خواست محتویات کیفش را خالی کند.
شیشه آینه ای – شیشه ای که یک طرف آن شیشه عادی است و طرف دیگر آن آینه است مثال: The large two - way mirror in Customs, ( behind which customs officers ...
۱. ترفیع دادن ۲. بالا بردن ۳. کارآمدتر کردن. کارایی {چیزی را} بالا بردن. بهبود بخشیدن. مجهزتر کردن ۴. بهسازی ۵. بهبود. ترفیع مثال: Have you ever bee ...
بلندگو مثال: the doctor was paged over the loudspeaker. دکتر از بلندگو فراخوانده شده بود.
سخنگو. سخنران. ناطق مثال: Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency announcement was activated by error on our flight from M ...
۱. مسیر هواپیمایی. خط هوایی ۲. {به صورت جمع} شرکت هواپیمایی ۳. {معدن} هواکش مثال: Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency ...
۱. حماقت. بلاهت. خریت ۲. عمل احمقانه. حرف احمقانه مثال: It's sheer idiocy to go climbing in such bad weather. در چنین آب و هوای بدی کوهنوردی رفتن ...
۱. آرایش کرده. توالت کرده ۲. ساختگی. دروغین ۳. ساخته. آماده // اختراعی، جعلی، دروغین، بزک کرده، توالت کرده، ساختگی، سرهم بندی شده، تقلبی، مصنوعی مثال ...
قابل استفاده مجدد. چند بار مصرف مثال: I have a reusable shopping bag made of recyclable materials that I always use when I'm shopping. من یک کیف مخص ...
تصفیه خانه. آب شیرین کن مثال: we will be getting much of our water from the ocean ( through desalination plants ) . ما {در آینده} بیشتر آب خود را از ...
۱. شرم آور. ننگین. ۲. بدنام. انگشت نما. معروف // رسوا، بدنام، مفتضح، پست، نفرت انگیز شنیع، رسوای یاور، ننگین، بدنام مثال: The commander was infamous ...
۱. زودرنجی ۲. تندخویی ۳. تحریک پذیری // کج خلقی مثال: Patients usually suffer from increased irritability. بیماران معمولا از زودرنجی و تحریک پذیری م ...
فصل بهار // فصل بهار، جوانی، شباب، بهار زندگانی // بهاران، فصل بهار، بهاران، هنگام بهار مثال: Many birds mate in the springtime. بسیاری از پرندگان د ...
ریسک پذیر . ریسک کننده. اهل ریسک. اهل خطرکردن مثال: How many of the speakers consider themselves risk takers? چند نفر از گوینده ها خودشان را ریسک پذی ...
بانجی جامپ {سقوط از ارتفاع با استفاده از طنابهای الاستیک} مثال: Would you do a parachute jump or bungee jump for charity? آیا پرش با چتر و یا پرش با ...
موتور سوار مثال: Motorcyclists make up just 1% of all the vehicles on the road, but 33% of all deaths and serious injuries happen to motorcyclists. ...
هواشناس. کارشناس هواشناسی مثال: Meteorologists have predicted mild rains for the next few days. هواشناسها برای چند روز آینده بارانهای ملایم را پیش ب ...
۱. بهمن ۲. {مجازی} سیل. انبوه مثال: When an avalanche buried the survivors of a plane crash in the Andes, the survivors whispered to each other, "Br ...
دلواپس، آشفته، مضطرب. متاثر ، شوکه و مستاصل. عمیقا منقلب. سردرگم. درمانده. ناراحت مثال: I'm completely overwhelmed. I don’t know what to say! من کامل ...
حیرت زده، بهت زده، متعجب مثال: They are stunned and "turn into statues" or are so bewildered by what is happening around them that they can't react. ...
۱. ظاهرا. در ظاهر ۲. به طور بصری. از راه چشم // از نظر بصری. مثال: Chairs should be visually attractive as well as comfortable. صندلی ها باید از نظ ...
طرفدار حفاظت محیط زیست. طرفدار نهضت سبزها. سبز مثال: He is a well - known French conservationist and filmmaker who studied the ocean and all forms of ...
تکرار پذیر. قابل تکرار. تکرار کردنی مثال: I hope these results are repeatable. من امیدوارم این نتایج قابل تکرار باشند.
۱. حسرت گذشته ۲. دستخوش حسرت گذشته ۳. دچار غم غربت مثال: Looking through his old letters and photographs filled him with nostalgia. نگاه کردن به نا ...
خوابگردی کردی. در خواب راه رفتن // خوابگردی مثال: About 8 percent of people sleepwalk from time to time. حدود هشت درصد مردم هر چند وقت یک بار در خوا ...