arbitration

/ˌɑːrbəˈtreɪʃn̩//ˌɑːbɪˈtreɪʃn̩/

معنی: داوری، حکمیت، نتیجهء حکمیت، رای بطریق حکمیت
معانی دیگر: پابندان، کدخدامنشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the consideration and decision of an issue or dispute by an arbiter.

- After long arbitration, a decision was reached.
[ترجمه گوگل] پس از داوری طولانی، تصمیم گرفته شد
[ترجمه ترگمان] بعد از داوری طولانی تصمیمی گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the process of hearing an issue or dispute by an arbiter.

- The dispute between the credit card company and the customer was resolved through arbitration.
[ترجمه گوگل] اختلاف شرکت کارت اعتباری و مشتری از طریق داوری حل شد
[ترجمه ترگمان] اختلاف بین شرکت کارت اعتباری و مشتری از طریق داوری حل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to submit (take) to arbitration
به حکمیت گذاشتن

2. both sides in the dispute have agreed to go to arbitration
هر دو طرف مرافعه قبول کرده اند که به داور مراجعه کنند.

3. Both sides have agreed that the arbitration will be binding.
[ترجمه گوگل]هر دو طرف توافق کرده اند که داوری الزام آور خواهد بود
[ترجمه ترگمان]هر دو طرف توافق کرده اند که داوری الزام آور خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The dispute is going to arbitration .
[ترجمه گوگل]اختلاف به داوری می رود
[ترجمه ترگمان]اختلاف بر سر داوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The judge said that arbitration was a fair and expeditious decision-making process.
[ترجمه گوگل]قاضی گفت که داوری یک فرآیند تصمیم گیری عادلانه و سریع است
[ترجمه ترگمان]قاضی گفت که داوری یک فرآیند تصمیم گیری سریع و سریع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The wage disagreement is under arbitration.
[ترجمه گوگل]اختلاف دستمزد تحت داوری است
[ترجمه ترگمان]اختلاف حقوقی تحت داوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The union finally agreed to go to arbitration as a way of ending the strike.
[ترجمه گوگل]اتحادیه در نهایت با رفتن به داوری به عنوان راهی برای پایان دادن به اعتصاب موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]سرانجام این اتحادیه موافقت کرد که به داوری به عنوان راهی برای پایان دادن به اعتصاب برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Trade unions want the question referred to arbitration.
[ترجمه گوگل]اتحادیه های کارگری خواستار ارجاع این سوال به داوری هستند
[ترجمه ترگمان]اتحادیه های کارگری خواهان این هستند که این پرسش به داوری ارجاع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. UK employment law embodies arbitration and conciliation mechanisms for settling industrial disputes.
[ترجمه گوگل]قانون استخدام انگلستان مظهر داوری و سازوکارهای سازش برای حل و فصل اختلافات صنعتی است
[ترجمه ترگمان]قانون استخدام بریتانیا متضمن رویه های داوری و سازش برای حل اختلافات صنعتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The matter will be settled by arbitration.
[ترجمه گوگل]موضوع با داوری حل و فصل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]موضوع از طریق داوری حل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The matter is likely to go to arbitration.
[ترجمه گوگل]احتمال دارد موضوع به داوری برود
[ترجمه ترگمان]این موضوع احتمالا به حکمیت واگذار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And investors whose cases are too old for arbitration are less likely to be blocked by brokers from going to court.
[ترجمه گوگل]و سرمایه گذارانی که پرونده آنها برای داوری بسیار قدیمی است، کمتر توسط کارگزاران از مراجعه به دادگاه مسدود می شوند
[ترجمه ترگمان]و سرمایه گذارانی که cases برای داوری بیش از حد مسن هستند، به احتمال کمتری توسط دلالان پیش از رفتن به دادگاه مسدود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The California Legislature has provided for mandatory arbitration of all cases involving amounts less than $ 000.
[ترجمه گوگل]قانونگذار کالیفرنیا، داوری اجباری را برای همه پرونده‌های مربوط به مبالغ کمتر از 000 دلار پیش‌بینی کرده است
[ترجمه ترگمان]قانون گذار کالیفرنیا برای داوری اجباری تمام موارد مربوط به میزان کم تر از ۱۰۰۰۰ دلار فراهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The reform of arbitration procedure is a controversial subject, with many wishing to detach arbitration from close adherence to litigation procedures.
[ترجمه گوگل]اصلاح رویه داوری موضوعی بحث برانگیز است که بسیاری مایلند داوری را از پایبندی دقیق به رویه های دعوی جدا کنند
[ترجمه ترگمان]اصلاح روش داوری یک موضوع بحث برانگیز است و بسیاری از افراد مایل به جدا کردن داوری از انطباق نزدیک به رویه های قضایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داوری (اسم)
decision, umpire, adjudication, arbitration, judgment, judgement

حکمیت (اسم)
umpire, arbitration

نتیجهء حکمیت (اسم)
arbitration

رای بطریق حکمیت (اسم)
arbitration

تخصصی

[حسابداری] حکمیت، داوری
[حقوق] داوری، حکمیت

انگلیسی به انگلیسی

• mediation, settling of a dispute through a mutually chosen mediator
arbitration is the judging of a dispute between people or groups by someone who is not involved.

پیشنهاد کاربران

تحکیم، نتیجه ء حکمیت، رای بطریق حکمیت، داوری، معماری: حکمیت، قانون فقه: داوری، حکمیت، روانشناسی: حکمیت، بازرگانی: داوری
settlement, adjudication, decision, determination, judgment
حکمیت. داوری. رای به طریق حکمیت/ کدخدا منشی
مثال:
Both sides in the dispute have agreed to go to arbitration.
هر دو طرف مناقشه توافق کرده بودند که به حکمیت و داوری مراجعه کنند.
داورى
میانجی گری
واسطه گری

بپرس