ineffable

/ˌɪˈnefəbl̩//ɪnˈefəbl̩/

معنی: نگفتنی، شخص غیر قابل توصیف
معانی دیگر: وصف نکردنی، غیرقابل توصیف، بر زبان نیاوردنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ineffably (adv.), ineffability (n.), ineffableness (n.)
• : تعریف: beyond description; inexpressible.

- He experienced ineffable joy.
[ترجمه گوگل] او شادی وصف ناپذیری را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان] شادی وصف ناپذیری او را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the ineffable beauty of hafez' beloved
زیبایی وصف ناپذیر نگار حافظ

2. the creator's ineffable name
نام بر زبان نیاوردنی آفریدگار

3. . . . you are ineffable
. . . که تو در وصف نگنجی

4. The beauty of a sunset is ineffable.
[ترجمه شاهین سلطانی] چیزی کهقشنگیش را ن کلمه ها میتونن تعریفش کنن ن جمله ها میتونن تپصیفش کنن
|
[ترجمه گوگل]زیبایی یک غروب غیر قابل وصف است
[ترجمه ترگمان]زیبایی غروب، وصف ناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ineffable realizations are experienced; and in fact, as we read about them, we can only be amazed.
[ترجمه گوگل]تحقق های غیر قابل وصف تجربه می شوند و در واقع، همانطور که در مورد آنها می خوانیم، فقط می توانیم شگفت زده شویم
[ترجمه ترگمان]Ineffable محقق می شوند؛ و در حقیقت، همانطور که در مورد آن ها می خوانیم، تنها می توانیم حیرت زده باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He gazed at an ineffable, agonizing radiance which only he could perceive, banishing whatever throwback emotions the brew had triggered.
[ترجمه گوگل]او به درخششی غیرقابل وصف و دردناکی که فقط خودش می‌توانست آن را درک کند، خیره شد و هر گونه عواطف برگشتی را که دم کرده بود را از بین برد
[ترجمه ترگمان]او به نوری وصف ناپذیر و دردناک می نگریست که فقط از آن می توانست درک کند، و هر احساسی را که the فعال کرده بود، دفع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a spring in his step, and ineffable calmness dressing his sun-brown face.
[ترجمه گوگل]چشمه ای در قدم هایش موج می زد و آرامشی وصف ناپذیر چهره قهوه ای اش را می پوشاند
[ترجمه ترگمان]در این میان یک بهار بود و آرامش وصف ناپذیری بر چهره آفتاب سوخته او رخت بر بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How is midnight baby always ineffable Jing cries to do? What should notice?
[ترجمه گوگل]جینگ همیشه گریه می‌کند، کودک نیمه‌شب چگونه می‌تواند انجام دهد؟ چه چیزی باید توجه شود؟
[ترجمه ترگمان]چگونه بچه نیمه شب همیشه گریه و زاری می کند؟ چه خبر؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Glory is ineffable splendor of His presence!
[ترجمه گوگل]جلال، شکوه وصف ناپذیر حضور اوست!
[ترجمه ترگمان]شکوه و جلال حضور او شکوه و شکوه وصف ناپذیری است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Why on my body often ineffable the erythema since its second?
[ترجمه گوگل]چرا اریتم از زمان دوم در بدن من غیرقابل توصیف است؟
[ترجمه ترگمان]چرا از آن لحظه به بعد بدن من التهاب و التهاب دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Actually those ineffable parts are manifested in practical use.
[ترجمه گوگل]در واقع آن بخشهای غیرقابل وصف در استفاده عملی متجلی می شوند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت آن بخش های وصف ناپذیر در کاربرد عملی آشکار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bill is puffing and blowing, but there is a look of 2ineffable peace and growing content on his rose pink features.
[ترجمه گوگل]بیل پف می کند و می دمد، اما ظاهری از آرامش وصف ناپذیر و محتوای رو به رشد در ویژگی های صورتی گل رز او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بیل به نفس نفس می افتد و باد می کند، اما یک نگاه دو حالت آرامش وصف ناپذیر و محتوای رو به رشد بر روی چهره گل سرخ رنگش دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If only you can imagine an ineffable architectural structure, like a palace in the moon, a fairyland, that is the Winter Palace.
[ترجمه گوگل]اگر فقط بتوانید یک ساختار معماری وصف ناپذیر را تصور کنید، مانند قصری در ماه، سرزمین پریان، آن کاخ زمستانی است
[ترجمه ترگمان]اگر فقط می توانید یک ساختمان معماری وصف ناپذیر را تصور کنید، مانند کاخی در ماه، یک سرزمین افسانه ای، کاخ زمستانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bone of left hand finger often ineffable and aching, be why?
[ترجمه گوگل]استخوان انگشت دست چپ اغلب غیرقابل توصیف و دردناک است، چرا؟
[ترجمه ترگمان]استخوان دست چپش غالبا وصف ناپذیر و دردناک است، برای چه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگفتنی (صفت)
incommunicable, unmentionable, ineffable, irrefrangible, unutterable

شخص غیر قابل توصیف (صفت)
ineffable

انگلیسی به انگلیسی

• inexpressible, indescribable, undefinable; unutterable, unspeakable, unmentionable
something that is ineffable is so wonderful or great that it cannot be described in words; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Indescribable, marvelous
وصف ناپذیر. نگفتنی. غیر قابل بیان
God is ineffable and God is transcategorial – beyond all our categories.
خداوند وصف ناپذیر است. و خداوند فرامقوله است. مافوق همه مقولات {فلسفی} ما است.
غیر قابل بیان ( به دلیل وقاحت و زشتی شان )
امروزه معادل منشوری مناسب ترین معادله که برای همه هم قابل فهمه. البته توی تلویزیون می گن غیر قابل پخش که به جاش صدای بووووق میزارن.
مثال:
ineffable obscenities
سخنان زشت منشوری یا غیر قابل پخش

وصف ناپذیر

بپرس