پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٧٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کالری. واحد سنجس گرما ۲. واحد انرژی غذا مثال: If you want to lose weight, consume fewer calories. اگر می خواهی وزنت را کم کنی کالری کمتری مصرف کن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. سلمانی. ارایشگر ۲. {مد لباس و غیره} طراح ۳. {نویسنده} صاحب سبک مثال ۱: How often do you go to the hair stylist? چند وقت یک بار می روید پیش آرایشگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوره نیمه نهایی، نیمه نهایی، نیمه پایانی، مربوط به دوره نیمه نهایی مثال: We played badly in the semifinal game and we lost 5 - 1. ما در بازی نیمه ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. مصوت مرکب . واکه مرکب / ادغام، صدای ترکیبی، اتحاد دو صوت، مصوت مرکب مثال: The sounds of hate, bee, high, bone, few, are the basic diphthongs. صدا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {آوا شناسی} واک دار ۲. {در ترکیب} صدا. با صدای / بیان شده از راه سخن، گفتاری، سخنی، آوایی مثال ۱: The word "jet" begins with a voiced consonant an ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بیان نشدن. اظهار نشده. بر زبان آورده نشده ۲. {زبانشناسی} بی واک // ( آوا شناسی ) بی واک، بی صدا ( شده ) ، به زبان نیاورده مثال: The word "jet" beg ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیپ لاین – حرکت از بین دو ارتفاع با استفاده از طناب به صورت سر خوردن مثال: when we went on a zip line tour, she complained that it was too expensive. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در افتاب خوابیدن. آفتاب گرفتن. حمام افتاب گرفتن مثال: I like to sunbathe in the morning when the sun is not so hot. من دوست دارم صبح ها وقتهایی که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دولت ستیز. آنارشیست ۲. آشوبگرا. هرج و مرج طلب ۳. دولت ستیزانه. آنارشیستی مثال: In 1968 she was an anarchist. در سال ۱۹۶۸ او یک دولت ستیز {و آنار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اشراف زاده، . اعیان زاده ۲. گل سرسبد مثال: The government was under the control of a few aristocrats. دولت در کنترل تعدادی از اشراف زاده ها {و آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترتیب سنج، اسباب سنجش. توالی وتسلسل، پی رفت سنج. ترتیب دهنده. مرتب کننده. توالی سنج مثال: Learn more about time sequencer and connector and practice ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رنج اور، ازار دهنده . برانگیزنده، خشم اور، ناراحت کننده. عصبانی کننده. برخورنده مثال: When I saw people photographing the painting, It was a little i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آهنگ زنگ. زنگ گوشی. صدای زنگ مثال: You should change your ring tone. شما بهتر است زنگ گوشی ات را عوض کنی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شرکت گوگل. در گوگل جستجو کردن مثال: I googled the company name and found out where they're located. من اسم شرکت را در گوگل جستجو کردم و فهمیدم آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. جیک جیک ۲. جیک جیک کردن ۳. توییت کردن. پست گذاشتن در سایت توییتر مثال: Enjoy what you are about to read. And tweet us what you think. از مطالعه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جن. پری مثال: They never pick up their dirty clothes or wet towels from the floor. They think some elves [elf] come later and pick them up. آنها هی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مشخص نشده. نامشخص. غیر اختصاصی. عام. کلی. مثال: The candidate's speech was non - specific. سخنرانی نامزدها نامشخص بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. داماد ۲. تازه داماد مثال: The bridegroom was wearing a black suit. تازه داماد یک دست کت و شلوار مشکی پوشیده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صادقانه. راست. درست مثال: Please answer the question truthfully. لطفا به سوال صادقانه و درست پاسخ بدهید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تخیلی. خیالی. تصوری. غیر واقعی ۲. داستانی ۳. دروغی. متظاهرانه مثال: He was a journalist, but he wrote fictional stories as well. او یک روزنامه ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{زبانشناسی} بی تکیه // بدون کشش، بی تشویش، بدون اضطراب، بدون مد مثال: An unstressed syllable in a word. یک هجای بدون کشش در یک لغت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کرم یا لوسیون ضد آفتاب مثال: Do you always wear sunscreen? آیا شما همیشه کرم ضد آفتاب می زنید؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال . بیمار. مثال: She said she was feeling unwell and went home. او گفت احساس می کند مریض است و رفت خانه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. همزمان کردن، ۲. هماهنگ کردن. منطبق کردن ۳. هم زمان شدن. هم زمان بودن مثال: The music must be carefully chosen so that the tempo is synchronized w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. سرعت. شتاب ۲. {موسیقی و آهنگ} ضرب // گام، وقت، میزان سرعت. میزان و سرعت فعالیت، شتاب، آهنگ، ( موسیقی ) ضرب، مومان، سرعت اجرا، زمان مثال: The musi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وزنه برداری مثال: Music works well with weightlifting or other repetitive actions, but it can also help with running. موسیقی روی وزنه برداری یا دیگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تکراری // وابسته به تکرار، پی در پی، مکرر، دمادم، پدیسار تکراری، راجع، بازانجامی مثال: Music works well with weightlifting or other repetitive action ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پست صوتی یا گفتاری. پیغام گیر. {در تلفن شرکت ها یا. . . زمانی که مشتری تماس می گیرد، با این پیام صوتی مواجه می شود. } مثال: I want to check my voice ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با حالت سربه هوایی. خیال پردازانه // روایی. غرق در رویا مثال: The girl looked out the window dreamily. دختر غرق در رویا از پنجره به بیرون نگاه کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آمرانه، بطور تحکم آمیز، ریاست مابانه، خود سرانه. استادانه مثال: You must be mine! Said Hartley, masterfully. هارتلی آمرانه گفت: تو باید مال من باشی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {در روانشناسی} هراس ۲. ترس. ترس بیمارگونه ۳. نفرت. تنفر مثال: Do you have any phobias? Yes, I’ve been afraid of spiders since I was a child? آیا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ترس از ارتفاع و بلندی مثال: She couldn't get near the edge to see the view because of her acrophobia. او بخاطر ترس از ارتفاع و بلندی نمی توانست نز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ترس از سخنرانی و صحبت کردن در یک جمع مثال: she gets very nervous if she has to speak in front of other people, because she has glassophobia. او وقتی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ترس از مکانهای شلوغ، مرض انزوا طلبی. ( روان شناسی - هراس از مکان های باز و عمومی ) برون هراسی مثال: She had agoraphobia and never wanted to go out of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {پزشکی} دارونما. شبه دارو ۲. دل خوشکنک مثال: The people who were given the pill felt much less afraid than those who take a placebo. افرادی که ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ترس از مکانها و فضاهای ی بسته و محصور مثال: His claustrophobia had become so severe that he could no longer travel on airplanes. ترس او از مکانهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{کت یا پالتوی} بارانی مثال: How much is this reversible raincoat? این کت بارانی دو رو چند قیمت است؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. قابل تغییر. قابل برگشت. برگشت پذیر. قابل برگشت به حالت اول ۲. {لباس} دو رو مثال: How much is this reversible raincoat? این کت بارانی دو رو چند قی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

White - out لاک غلط گیر. لاک گرفتن غلط املایی با لاک غلط گیر. مثال: Dad! All my classmate has white - out but I don’t. بابا. همه هم کلاسی هایم لاک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پوشک {بچه} ۲. پارچه نقش لوزی ۳. پوشک کردن مثال: we need to change the baby's diaper. لازمه که پوشک بچه را عوض کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بوتاکس. بوتاکس کردن مثال: You can get Botox injections for that forehead wrinkle. شما می توانید تزریق بوتاکس برای چین و چروکهای پیشانی تان دریافت کن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. نامتعارف. غیرعادی. عجیب و غریب ۲. {ریاضیات} خارج از مزکر. مختلف المرکز. نا هم مرکز ۳. {مدار} نامدور ۴. آدم غیرعادی. ادم عجیب و غریب مثال: He may ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پر گل ۲. گلدار ۳. خوشبو ۴. {زبان. سبک} متکلف. مصنوع. مطنطن مثال: Heidi was wearing a flowery skirt. هایدی یک دامن گلدار پوشیده بود. a flowery p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دارای کافئین. حاوی کافئین مثال: We have both caffeinated and decaffeinated coffee. ما هم قهوه دارای کافئین داریم و هم قهوه بدون کافئین.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گارسون. پیش خدمت {مهمانخانه}. پسربچه پادو – لغت فرانسوی مثال: He is our best garcon. Yes, and he is very good looking. او بهترین پیشخدمت ما است. بله ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پناهگاه زیرزمینی ۲. مخزن مثال: we will hold this bunker at all costs ما به هر قیمتی شده این پناهگاه زیرزمینی را حفظ خواهیم کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مشت زنی. بوکس بازی. بوکس مثال: he is the boxing champion of the world او قهرمان مشت زنی جهان است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{ورزشهای} دو و میدانی مثال: The United States won most of the track and field events. ایالات متحده آمریکا برنده ی بیشتر رویدادهای {ورزشهای} دو و مید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شمارش معکوس مثال: The countdown to the rocket launch will begin at 00 am. شمارش معکوس برای پرتاب کردن موشک ساعت ۰۰:۰۰ بامداد شروع می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. فاقد صلاحیت ۲. محروم مثال: In the 2003 track and field world championship the 100 - meter runner, Jon Durmond, was disqualified for a false start ...