پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)
۱. کالری. واحد سنجس گرما ۲. واحد انرژی غذا مثال: If you want to lose weight, consume fewer calories. اگر می خواهی وزنت را کم کنی کالری کمتری مصرف کن.
۱. سلمانی. ارایشگر ۲. {مد لباس و غیره} طراح ۳. {نویسنده} صاحب سبک مثال ۱: How often do you go to the hair stylist? چند وقت یک بار می روید پیش آرایشگر ...
دوره نیمه نهایی، نیمه نهایی، نیمه پایانی، مربوط به دوره نیمه نهایی مثال: We played badly in the semifinal game and we lost 5 - 1. ما در بازی نیمه ن ...
۱. مصوت مرکب . واکه مرکب / ادغام، صدای ترکیبی، اتحاد دو صوت، مصوت مرکب مثال: The sounds of hate, bee, high, bone, few, are the basic diphthongs. صدا ...
۱. {آوا شناسی} واک دار ۲. {در ترکیب} صدا. با صدای / بیان شده از راه سخن، گفتاری، سخنی، آوایی مثال ۱: The word "jet" begins with a voiced consonant an ...
۱. بیان نشدن. اظهار نشده. بر زبان آورده نشده ۲. {زبانشناسی} بی واک // ( آوا شناسی ) بی واک، بی صدا ( شده ) ، به زبان نیاورده مثال: The word "jet" beg ...
زیپ لاین – حرکت از بین دو ارتفاع با استفاده از طناب به صورت سر خوردن مثال: when we went on a zip line tour, she complained that it was too expensive. ...
در افتاب خوابیدن. آفتاب گرفتن. حمام افتاب گرفتن مثال: I like to sunbathe in the morning when the sun is not so hot. من دوست دارم صبح ها وقتهایی که ...
۱. دولت ستیز. آنارشیست ۲. آشوبگرا. هرج و مرج طلب ۳. دولت ستیزانه. آنارشیستی مثال: In 1968 she was an anarchist. در سال ۱۹۶۸ او یک دولت ستیز {و آنار ...
۱. اشراف زاده، . اعیان زاده ۲. گل سرسبد مثال: The government was under the control of a few aristocrats. دولت در کنترل تعدادی از اشراف زاده ها {و آ ...
ترتیب سنج، اسباب سنجش. توالی وتسلسل، پی رفت سنج. ترتیب دهنده. مرتب کننده. توالی سنج مثال: Learn more about time sequencer and connector and practice ...
رنج اور، ازار دهنده . برانگیزنده، خشم اور، ناراحت کننده. عصبانی کننده. برخورنده مثال: When I saw people photographing the painting, It was a little i ...
آهنگ زنگ. زنگ گوشی. صدای زنگ مثال: You should change your ring tone. شما بهتر است زنگ گوشی ات را عوض کنی.
شرکت گوگل. در گوگل جستجو کردن مثال: I googled the company name and found out where they're located. من اسم شرکت را در گوگل جستجو کردم و فهمیدم آنها ...
۱. جیک جیک ۲. جیک جیک کردن ۳. توییت کردن. پست گذاشتن در سایت توییتر مثال: Enjoy what you are about to read. And tweet us what you think. از مطالعه ...
جن. پری مثال: They never pick up their dirty clothes or wet towels from the floor. They think some elves [elf] come later and pick them up. آنها هی ...
مشخص نشده. نامشخص. غیر اختصاصی. عام. کلی. مثال: The candidate's speech was non - specific. سخنرانی نامزدها نامشخص بود.
۱. داماد ۲. تازه داماد مثال: The bridegroom was wearing a black suit. تازه داماد یک دست کت و شلوار مشکی پوشیده بود.
صادقانه. راست. درست مثال: Please answer the question truthfully. لطفا به سوال صادقانه و درست پاسخ بدهید.
۱. تخیلی. خیالی. تصوری. غیر واقعی ۲. داستانی ۳. دروغی. متظاهرانه مثال: He was a journalist, but he wrote fictional stories as well. او یک روزنامه ن ...
{زبانشناسی} بی تکیه // بدون کشش، بی تشویش، بدون اضطراب، بدون مد مثال: An unstressed syllable in a word. یک هجای بدون کشش در یک لغت
کرم یا لوسیون ضد آفتاب مثال: Do you always wear sunscreen? آیا شما همیشه کرم ضد آفتاب می زنید؟
مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال . بیمار. مثال: She said she was feeling unwell and went home. او گفت احساس می کند مریض است و رفت خانه.
۱. همزمان کردن، ۲. هماهنگ کردن. منطبق کردن ۳. هم زمان شدن. هم زمان بودن مثال: The music must be carefully chosen so that the tempo is synchronized w ...
۱. سرعت. شتاب ۲. {موسیقی و آهنگ} ضرب // گام، وقت، میزان سرعت. میزان و سرعت فعالیت، شتاب، آهنگ، ( موسیقی ) ضرب، مومان، سرعت اجرا، زمان مثال: The musi ...
وزنه برداری مثال: Music works well with weightlifting or other repetitive actions, but it can also help with running. موسیقی روی وزنه برداری یا دیگر ...
تکراری // وابسته به تکرار، پی در پی، مکرر، دمادم، پدیسار تکراری، راجع، بازانجامی مثال: Music works well with weightlifting or other repetitive action ...
پست صوتی یا گفتاری. پیغام گیر. {در تلفن شرکت ها یا. . . زمانی که مشتری تماس می گیرد، با این پیام صوتی مواجه می شود. } مثال: I want to check my voice ...
با حالت سربه هوایی. خیال پردازانه // روایی. غرق در رویا مثال: The girl looked out the window dreamily. دختر غرق در رویا از پنجره به بیرون نگاه کرد.
آمرانه، بطور تحکم آمیز، ریاست مابانه، خود سرانه. استادانه مثال: You must be mine! Said Hartley, masterfully. هارتلی آمرانه گفت: تو باید مال من باشی.
۱. {در روانشناسی} هراس ۲. ترس. ترس بیمارگونه ۳. نفرت. تنفر مثال: Do you have any phobias? Yes, I’ve been afraid of spiders since I was a child? آیا ...
ترس از ارتفاع و بلندی مثال: She couldn't get near the edge to see the view because of her acrophobia. او بخاطر ترس از ارتفاع و بلندی نمی توانست نز ...
ترس از سخنرانی و صحبت کردن در یک جمع مثال: she gets very nervous if she has to speak in front of other people, because she has glassophobia. او وقتی ...
ترس از مکانهای شلوغ، مرض انزوا طلبی. ( روان شناسی - هراس از مکان های باز و عمومی ) برون هراسی مثال: She had agoraphobia and never wanted to go out of ...
۱. {پزشکی} دارونما. شبه دارو ۲. دل خوشکنک مثال: The people who were given the pill felt much less afraid than those who take a placebo. افرادی که ب ...
ترس از مکانها و فضاهای ی بسته و محصور مثال: His claustrophobia had become so severe that he could no longer travel on airplanes. ترس او از مکانهای ...
{کت یا پالتوی} بارانی مثال: How much is this reversible raincoat? این کت بارانی دو رو چند قیمت است؟
۱. قابل تغییر. قابل برگشت. برگشت پذیر. قابل برگشت به حالت اول ۲. {لباس} دو رو مثال: How much is this reversible raincoat? این کت بارانی دو رو چند قی ...
White - out لاک غلط گیر. لاک گرفتن غلط املایی با لاک غلط گیر. مثال: Dad! All my classmate has white - out but I don’t. بابا. همه هم کلاسی هایم لاک ...
۱. پوشک {بچه} ۲. پارچه نقش لوزی ۳. پوشک کردن مثال: we need to change the baby's diaper. لازمه که پوشک بچه را عوض کنیم.
بوتاکس. بوتاکس کردن مثال: You can get Botox injections for that forehead wrinkle. شما می توانید تزریق بوتاکس برای چین و چروکهای پیشانی تان دریافت کن ...
۱. نامتعارف. غیرعادی. عجیب و غریب ۲. {ریاضیات} خارج از مزکر. مختلف المرکز. نا هم مرکز ۳. {مدار} نامدور ۴. آدم غیرعادی. ادم عجیب و غریب مثال: He may ...
۱. پر گل ۲. گلدار ۳. خوشبو ۴. {زبان. سبک} متکلف. مصنوع. مطنطن مثال: Heidi was wearing a flowery skirt. هایدی یک دامن گلدار پوشیده بود. a flowery p ...
دارای کافئین. حاوی کافئین مثال: We have both caffeinated and decaffeinated coffee. ما هم قهوه دارای کافئین داریم و هم قهوه بدون کافئین.
گارسون. پیش خدمت {مهمانخانه}. پسربچه پادو – لغت فرانسوی مثال: He is our best garcon. Yes, and he is very good looking. او بهترین پیشخدمت ما است. بله ...
۱. پناهگاه زیرزمینی ۲. مخزن مثال: we will hold this bunker at all costs ما به هر قیمتی شده این پناهگاه زیرزمینی را حفظ خواهیم کرد.
مشت زنی. بوکس بازی. بوکس مثال: he is the boxing champion of the world او قهرمان مشت زنی جهان است.
{ورزشهای} دو و میدانی مثال: The United States won most of the track and field events. ایالات متحده آمریکا برنده ی بیشتر رویدادهای {ورزشهای} دو و مید ...
شمارش معکوس مثال: The countdown to the rocket launch will begin at 00 am. شمارش معکوس برای پرتاب کردن موشک ساعت ۰۰:۰۰ بامداد شروع می شود.
۱. فاقد صلاحیت ۲. محروم مثال: In the 2003 track and field world championship the 100 - meter runner, Jon Durmond, was disqualified for a false start ...