پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٧٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. عیاشی. میگساری ۲. افراط. زیاده روی orgies مجلس عیش مثال: There were orgies, male homosexual orgies, women with women, women with animals, married ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهر سدوم. مرکز فساد مثال: God destroyed Sodom’s people because of their sins. خداوند مردم شهر سدوم را بخاطر گناهانشان نابود کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مکش ۲. {ایجاد} خلاء ۳. مکشی. مکنده مثال: Some pumps and all vacuum cleaners work by suction. برخی از پمپ ها و همه جارو برقی ها با مکش و {ایجاد} ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نامگذاری ۲. نام ۳. فرقه {مذهبی} ۴. واحد ۵. ارزش 6. مخرج مشترک مثال: One country built a chemical bomb, which had some denomination like RG or RS, ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آرامش. سکون. سکوت. خاموشی مثال: , then everything was quiet, the night full of stars, everything calm, in peace, nothing moved, nothing breathed, a c ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

مشعل جوشکاری مثال: the whole earth was consumed by fire, as if a blowtorch had been taken to it. تمام زمین توسط آتش نابود شده بود، گویی بر روی آن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سوی آسمان {ها}. به سوی ملکوت مثال: The angels flew heavenwards. فرشتگان به سوی آسمانها پرواز کردند. / فرشتگان به سوی ملکوت پرواز کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوشکل. خوش قیافه. قشنگ. جذاب مثال: everything was clean and very nice - looking. همه چیز تمیز و بسیار قشنگ و جذاب بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

عقب ماندگی. عقب افتادگی مثال: In the same way that the world and the earth are revived in spring, the Quran revives hearts and saves people from mise ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. خواباندن. لالایی گفتن ۲. آرام کردن. ساکت کردن ۳. آرام شدن. ارامش ۴. وقفه مثال: These were the ones who let the Spirit be lulled to sleep. اینها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تابناک. درخشان. خیره کننده. پر تلالو ۲. باشکوه. عالی. بی نظیر مثال: their white clothing remained resplendent. لباسهای سفیدشان درخشان و خیره کنن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

نقاط قوت و ضعف. جنبه های مثبت و منفی مثال: What pros and cons do they mention? آنها چه نقاط قوت و ضعف {و جنبه های مثبت و منفی} را ذکر می کنند؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

۱. سیر نزولی ۲. جنبه منفی. نقطه ضعف ۲. زیان مالی. زیان احتمالی ۳. {مربوط به} زیان حتمالی مثال: What do you think the downsides of the job would be? ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

متن نوشته صوتی . متنی که از روی صوت نوشته شده باشد. مثال: listen again with an audio script, if they are available, to help you figure out what you ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

عیب. ایراد. اشکال. نقطه ضعف مثال: Can you think of any drawbacks? آیا می توانید به عیب و ایراد و نقطه ضعفی فکر بکنید؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پادکست، فایل صوتی. صدا یا ویدیوی ضبط شده که به طور معمول می توان آن را از طریق اینترنت دریافت کرد مثال: Try to listen to as much English as you can ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مثلا. برای مثال. به عنوان مثال جمله نمونه: Try to listen to as much English as you can outside class in a format you can listen to repeatedly, e. g. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بریده {فیلم} تکه {فیلم} کیلیپ مثال: Try to listen to as much English as you can outside class in a format you can listen to repeatedly, e. g. , a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {شخص}بیماری هراس ۲. بیماری هراسانه // خودبیمار انگار. a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments. یک بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودمحور. خودخواه. خودبین. خودمدار مثال: My nephew is a little egocentric. پسرخواهرم کمی خودخواه {و خودبین} است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. نابردبار. ناشکیبا. کم تحمل. کوته فکر. متعصب ۲. خودکامه. مستبد مثال: He's incredibly intolerant. او به بطور باورنکردنی کم تحمل است. an intoleran ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اب و هوا. سرزمین. اقلیم. مثال: He'd lived in northern climes all his life and was used to snow and ice. او تمام طول عمرش را در اقلیمهای شمالی گذران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لباس رسمی کشیش مثال: and there were people who had no white vestments, and they could not pass, sinking in the water as they entered it. و افرادی بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگ فرش نشده مثال: With another gesture of the hands, he took me to a really poor district, with unpaved streets and mud. با یک حرکت دست دیگر او مرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناتمام مثال: Dickens' last novel was unfinished. آخرین رمان دیکنر ناتمام بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {وسایل برقی} از برق کشیدن. ۲. {تلفن} کشیدن مثال: Please unplug the TV before you go to bed. لطفا قبل از اینکه بروی بخوابی تلویزیون را از برق بکش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. عمل وارد کردن. جا دادن. لای {چیزی} فرو کردن ۲. درج ۳. ضمیمه ۴. آگهی {در روزنامه} مثال: the insertion of a coin into a public telephone قرار دادن ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی شمار. بی حد و حصر مثال: I could see numberless machines and cables. من می توانستم دستگاه ها و کابلهای بی شماری را ببینم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روده . ( معمولا جمع ) روده ( ها ) مثال: They said: 'Liver badly damaged, intestines ruptured, a four inch opening in the diaphragm and esophagus, da ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اینچ {واحد طول برابر ۲. ۵۴ سانتیمتر} ۲. یک کم. یک ذره ۳. ذره ذره پیش بردن. ۴. راه خود را باز کردن مثال: a four inch opening in the diaphragm and e ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( کالبدشناسی و دستگاه گوارش ) مری، لوله ی مری مثال: a four inch opening in the diaphragm and esophagus یک سوراخ چهار اینچی در دیافراگم و مری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. صفرا ۲. زرداب ۳. کج خلقی مثال: damage to the bile ducts in the kidneys, bladder, pancreas etc. آسیب به مجراهای صفرا در کلیه ها، مثانه، پانکراس و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ادراری. {مربوط به} ادرار مثال: a lung badly perforated in two places and urinary system damaged, {در} یکی از شش ها دو جا بطور بدی سوراخ شده بود و س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. سوراخ کردن ۲. {کاغذ} سوراخ سوراخ کردن. پرفراژ کردن مثال: a lung badly perforated in two places and urinary system damaged, {در} یکی از شش ها دو ج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱. کمالگرا ۲. آدم وسواسی ۳. کمال گرایانه مثال: Are you a perfectionist who hates leaving things unfinished? آیا شما یک کمالگرا هستید که از نیمه تمام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برادر ناتنی. نابرادری مثال: His birth certificate shows he is Barack Obama's half - brother. گواهی تولدش نشان می دهد او برادر ناتنی باراک اوباما اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دورهمی خانوادگی. دیدارهای خانوادگی مثال: How often do you have family get - togethers? Do you enjoy them? چند وقت یکبار دور همی خانوادگی دارید؟ آیا ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دارای روابط حسنه، در گفتگو با هم. برقراری رابطه حسنه مثال: Are there any people in your family who aren’t on speaking terms? آیا در خانواده شما افراد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کاملا در توافق بودن، هم عقیده بودن مثال: Are there any subjects on which you don't see eye to eye with other members of your family? آیا در خانواده ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برطرف کننده. رفع کننده. زایل کننده مثال: The Quran is a book of remembrance. It is opposed to neglect, and it is a dispeller of negligence. قرآن کتا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارتباط خوب و ملایم داشتن با دیگری، ارتباط نزدیک و صمیمانه با دیگری داشتن مثال: Is there anyone in your family you don’t get along with? آیا در خانواد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - ( به کسی ) رفتن، شباهت داشتن 2 - ( کسی را ) تعقیب کردن، دنبال کسی راه افتادن مثال: Who do you take after in your family? In what way? به چه کسی ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ارائه سند و مدرک. اثبات ۲. مستندسازی ۳. سند. مدرک. شواهد ۴. مستندات مثال: To process your claim, we need further documentation. برای فرایند دادخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غیر بومی. غیر محلی مثال: However if you aren't careful, your accent will reveal you as a nonnative speaker every time. به هر حال اگر مراقب نباشی، هر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. به خط معمولی برگرداندن ۲. از روی نوار پیاده کردن. ۳. رونویسی کردن. استنساخ کردن ۴. به خط دیگری برگرداندن ۵. آوانویسی کردن 6. {آهنگ} تنظیم کردن ۷. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. زمین بازیهای با توپ ۲. زمین بیس بال ۳. حوزه. محدوده ۴. تقریبی. تخمینی مثال: This expression comes from baseball, when the ball is hit so far that ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. روح. شبح. جن ۲. {مجازی} کابوس مثال: the specter of war and famine. کابوس جنگ و قحطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( جانور شناسی ) رتیل مثال: This tarantula occasionally eats birds. این رتیل بعضی از اوقات پرندگان را می خورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سودآور. سودمند، نافع، پرمنفعت. سود آور، پر سود، پر درآمد، پول ساز، موفق مثال: a lucrative investment. یک سرمایه گذاری سودآور. She has a lucrative d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{قدیمی} تخته رخت شویی. مثال: We need a handheld washboard to help in cleaning clothes. ما به یک تخته رخت شویی دستی برای کمک کردن در تمیز کردن لباسه ...