fruitful

/ˈfruːtfəl//ˈfruːtfəl/

معنی: مفید، بارور، میوه دار، زایا
معانی دیگر: ثمر بخش، پر سود، پر فایده، سود بخش، نتیجه بخش، پر میوه، پر بار، حاصلخیز، فراور، پر زا، برومند، پر برکت، مثمر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fruitfully (adv.), fruitfulness (n.)
(1) تعریف: producing fruit in large quantities.
مترادف: fecund
متضاد: barren, fruitless, unfruitful
مشابه: abundant, bounteous, fertile, fructiferous, lush, plentiful, productive, proliferative, prolific, rife

(2) تعریف: producing a rich and abundant growth.
مترادف: fertile, lush, productive, prolific
متضاد: barren, sterile, unfruitful
مشابه: bounteous, plenteous, rich

- The plants will thrive on this fruitful soil.
[ترجمه R.yazdani] گیاهان در این خاک حاصلخیز رشد می کنند رشد می کنند.
|
[ترجمه گوگل] گیاهان در این خاک پربار رشد می کنند
[ترجمه ترگمان] گیاهان در این خاک بارور رشد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having good results.
مترادف: advantageous, effectual, efficacious, gainful, productive, profitable, successful
متضاد: abortive, fruitless, sterile, unfruitful, vain
مشابه: beneficial, lucrative, remunerative

- fruitful efforts
[ترجمه گوگل] تلاش های مثمر ثمر
[ترجمه ترگمان] تلاش های مثمر ثمر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a fruitful plan
نقشه ی ثمر بخش

2. be fruitful and multiply and replenish the earth
(انجیل) پرثمر باش و تکثیر شو و دنیا را پرکن.

3. our efforts proved to be fruitful
کوشش های ما موثر واقع شد.

4. . . . and god made the earth fruitful
. . . و خداوند زمین را پر برکت نمود.

5. Newton's laws were fruitful for science.
[ترجمه گوگل]قوانین نیوتن برای علم مثمر ثمر بود
[ترجمه ترگمان]قوانین نیوتن برای علم مفید بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was a fruitful meeting; we made a lot of important decisions.
[ترجمه گوگل]جلسه پرباری بود ما تصمیمات مهم زیادی گرفتیم
[ترجمه ترگمان]این یک جلسه مفید بود؛ ما تصمیمات مهم زیادی گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We had a long, happy, fruitful relationship.
[ترجمه گوگل]ما یک رابطه طولانی، شاد و پربار داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما یه رابطه خیلی طولانی و شاد داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Today's meeting proved more fruitful than last week's.
[ترجمه گوگل]جلسه امروز پربارتر از هفته گذشته بود
[ترجمه ترگمان]جلسه امروز more از هفته قبل ثابت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My researches into adventure holidays were very fruitful.
[ترجمه گوگل]تحقیقات من در مورد تعطیلات ماجراجویی بسیار مثمر ثمر بود
[ترجمه ترگمان]تحقیقات من در زمینه تعطیلات ماجراجویی خیلی مفید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Newton's laws were fruitful for the future development of science.
[ترجمه گوگل]قوانین نیوتن برای پیشرفت علم در آینده مثمر ثمر بود
[ترجمه ترگمان]قوانین نیوتن برای توسعه آینده علم مفید بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is really a fruitful novelist.
[ترجمه گوگل]او واقعاً رمان نویس پرباری است
[ترجمه ترگمان]او نویسنده بزرگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The research has proved extremely fruitful.
[ترجمه گوگل]تحقیقات بسیار مثمر ثمر بوده است
[ترجمه ترگمان]این تحقیق به شدت مثمر ثمر بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This research has been enormously fruitful in helping our understanding of the disease.
[ترجمه گوگل]این تحقیق در کمک به درک ما از این بیماری بسیار مفید بوده است
[ترجمه ترگمان]این تحقیق برای کمک به درک ما از این بیماری بسیار مفید بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lacking its tumultuously fruitful influence, our mental lives would be almost as barren as the moon.
[ترجمه گوگل]زندگی ذهنی ما بدون تأثیر پر فراز و نشیب آن تقریباً به اندازه ماه بی ثمر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]به خاطر نفوذ tumultuously، زندگی روحی ما تقریبا به اندازه ماه خشک و بی آب و علف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's a fruitful relationship that's proving a recession beater.
[ترجمه گوگل]این یک رابطه مثمر ثمر است که ثابت می کند رکود را شکست می دهد
[ترجمه ترگمان]این یک رابطه مفید است که باعث رکود اقتصادی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مفید (صفت)
available, useful, effective, advantageous, beneficial, helpful, fruitful, beneficent, off use, profitable, utile

بارور (صفت)
fruitful, fertile, fecund, prolific, fructuous, parturient

میوه دار (صفت)
fruitful

زایا (صفت)
fruitful, prolific

انگلیسی به انگلیسی

• productive, prolific; fertile; profitable, worthwhile
something that is fruitful produces good and useful results.

پیشنهاد کاربران

۱. مفید. سودمند. موثر. مثمر ثمر. موفقیت آمیز ۲. پر بار. بارور. پر ثمر
مثال:
. and God made the earth fruitful.
و خداوند زمین را بارور و پر ثمر قرار داد.
کارآمد
سودمند - پربار
( مثمرثمر را به کار نبرید! نادرست است! )
مثمر ثمر
مثمرثمر، پرثمر، ثمره زیادی داشتن
پرسود، پرفایده، ثمربخش، پربار، پرثمر، نتیجه بخش، به درد بخور، مفید، خوب
پربرکت، پرمحصول، برمایه

بپرس