پیشنهادهای Nazanin💯 (١٣٢)
شکم را تحویل گرفتن، دل از عزا در اوردن
صادق است،
رستوران کوچک که خیلی ارزان نیست اما
Chack out that new car به آن ماشین نگاه کن نگاه کردن
قصر در رفتن از مجازات
کالبدشکافی، بررسی
Being over the top بیش از حد جلب توجه کردن
با تمرکز کامل
مهارتهای موسیقیایی
بیش از حد ثبت نام شده، بیش از حد پر شده، بیش از حد تقاضا شده
شلوارک
دوگانه مثلا: dubious attributes ویژگی دوگانه
1 - جلوگیری از صحبت کردن 2 - شوخی 3 - حالت تهوع
درک تفاوت بین `migrate`، `emigrate` و `immigrate` بسیار مهم است: 1. **Migrate**: - *معنا*: حرکت یا نقل مکان به یک مکان دیگر، معمولاً به طور فصلی. ...
Heart poundingly
برجک
در آن زمان و اکنون
متظاهر
شیرین جلوه دادن، به شکلی ملایم مطرح کردن
قوت قلب دادن
مامور تجسس
راه اندازی یک اجرای بزرگ
خطرات احساس شده/درک شده
پیوند دادن، متصل کردن، نزدیک کردن . . . . which glue people together
محموله، حواله
مراقبت محلی
یکی از معانی: قدغن
اموزش دادن
به هوش اوردن به عقل اوردن
رفتار نیک، رفتار درست
وقتی کارهای زیادی برای انجام دادن دارم WhenI have a lot to going on
بضاعت. داشتن
جهان را به مبارزه طلبیدن
دولت مستقل
تصمیم حکومتی
فراوانی، گستردگی
مسلط به تکنولوژی
گزینش کردن
کلمه فانتزی، تخیلی
همانطور که در . . . وجود دارد، همانطور که در. . . . . صادق است
برتری دادن، مزیت دادن، . . .
Well catered for به خوبی تأمین شده
کمک بیارین، کمک،
از هم گسیختن، باز شدن، خراب شدن
. . . . is made out of. ساخته شده است از
در عقبی
تنوع
Nuanced interactions تعاملات دقیق و ظریف
Isolationis tendencies تمایلات انزواطلبانه
انزواطلبانه
کند
یک وقتی، یک زمانی ( در آینده )
جبرانی انجام نشده، به اندازه کافی جبران نشده
نوسان شدید
در مورد مسئله ی . .
در طول مسیر
مسیر، مسافت
مسافت
پیش رفتن، ادامه دادن ( با قدرت و مصمم با وجود مشکلات ) مثال: As far as I'm concerned there's a need to plough ahead with the discoveries and appli ...
Take رعایت کردن Turnنوبت Take turnsنوبت ها رو رعایت کردن
عذاب
نگاه اجمالی، نگاه دزدکی
از کسی یا چیزی پیشی گرفتن، پشت سر گذاشتن
مجلس گرم کن، یک فر اجتماعی و سرگرم کننده
نقل مجلس
جدایی غیر رسمی
همسری ( زن ) که متارکه کرده ( باشوهرش مشکل داره و باهاش زندگی نمیکنه ) و ( شایدم بعدن از هم قانونی طلاق بگیرن! )
همسر متارکه ای
اعطای دسترسی دادن، اجازه دسترسی دادن
مادری که بدون ازدواج یا رابطه جدی ( رل ) صاحب فرزند شده،
خانواده از هم پاشیده ( به دلیل طلاق یا جدایی )
طلاق پردردسر،
درهمان چارچوب زمانی
به طور ذاتی
به بلندی ه، به ارتفاع ه،
شگفتی ساز شدن
جای خود را پیدا کردن، مشخص شدن
مثل ابوریحان بیرونی بلخی
مقدار معینی از
با وجود
روشنفکرانه نگریستن، روشنفکرانه برخورد داشتن،
ذهن را مشغول کردن
متعلق به بخش خصوصی
زعفران، saffron
ناچار به عقب نشینی شدن
کنترل کردن
چیزی که نباید غافل شویم. . . . . .
غیر مولد، مخرب، زیان بخش
غیر مفید، زیان بخش،
فاصله ی زیادی داره ( از نظر زمانی
بیش از حد
مولد، بوجود اورنده، پدید اورنده، خالق،
به راه حل رسیدن
رسیدن They've hit on good things به چیزهای خوبی رسیده اند ( به جاهای خوبی رسیده اند )
رسیدن به ( هدف، ایده، راه حل، استراتژی، تاکتیک، مفهوم و. . . )
اتاق پذیرایی
نشانه رفتن به سمت، ، ،
موج ایجاد کردن!
گسترش یافتن به. . . . تاثیر گذاشتن بر. . .
چند تا مثال باحال: Unblemished performance عملکرد بی عیب و نقص Unblemished image تصویر بی عیب و نقص Unblemished track record سابقه ی بی عیب و نقص
بی عیب ونقص she managed to maintain an unblemished reputation throughout her career . او توانست در طول حرفه اش شهرت بی عیب و نقصی را حفظ کند.
Rub away the grease - زدودن چربی Rub away the smudge - پاک کردن لکه Rub away the residue - زدودن باقی مانده Rub away the tarnish - زدودن کدری Rub awa ...
زدودن، پاک کردن، از بین بردن. ( در مورد خاک، الودگی، لکه، گرد و غبار، کدری، چربی، کثیفی و. . . )
Leave mark. علامت گذاری کردن
Struck by. . . 1 - تحت تاثیر قرار گرفتن 2 - مورد اصابت قرار گرفتن ( مثل طوفان، صاعقه. . . )
صدف دار، دارای پوسته ( موجودات دریایی )
جستجو برای . .
کارمند یا کارگر سیار
با نگاهی به اطراف
مسئله ی. . . . . مشکل ه. . . . .
Impersonal manner رفتار سرد
Being struck by lightening مورد اصابت صاعقه قرار گرفتن
آشکار شود، پدیدار شود، خود را نشان دادن
اگر در مورد استخوان شکسته بیاد یعنی :شکسته بندی کردن
هاج و واج ماندن، زبان بند آمدن
Ecozones زیستگاهها، مناطق بومی
I took a leap of faith به خدا توکل کردم،
با توکل به خدا، توکلت علی الله، با امید به خدا،
گل و بلبل، بر وفق مراد،
بکار گرفتن، استفاده کردن، اهرم قرار دادن
پایین اوردن کم کردن کنترل کردن
ارزیابی کننده، ارزش یاب، ممتحن،
Popular common sense باور رایج
Popular common sense خرد عمومی
تشعشعات کوچک نور TinyPinpricks of light
بیا سر این موضوع کوچک دعوا نکنبم
ورزش کردن محاسبه کردن دراوردن، بیرون کشیدن
Script
It will lift the stain right uot آن لکه را سریع پاک میکند
دریافت کردن I don't get paid enough for the work i do here
حقوق گرفتن