تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

relate ( verb ) = narrate ( verb ) به معناهای: روایت کردن، نقل کردن، داستان سرایی کردن، شرح دادن، نقل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

narrate ( verb ) = شرح دادن یا ارائه کردن به صورت شفاهی یا مکتوب ، نقل کردن، روایت کردن، داستان گویی کردن، صدا پیشگی کردن، نقل کردن معانی دیگر >>>> ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

innovation ( noun ) = نوآوری، ابداع، ابتکار، اختراع، خلاقیت، ایده جدید، شیوه نوین، روش ابداعی جدید Definition = ( استفاده از ) ایده یا روش جدید/اید ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

اصطلاح هست زمانی یک نفر در یک بازی یا کار سختی انجام داده باشه و بعد بهش بگیم این حقت هست که یک جایزه بگیری و لایقش هستی مثال With all the hardship ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اصطلاح هست یعنی : موضوع را نگرفتی، دوزاریت نیافتاد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اصطلاح هست به معنای اینکه حق با طرف است یا اینکه طرف خیلی هم بی ربط نمی گه مثال : 1 - You got a point خیلی هم بی ربط نمی گی ( راست میگی، حق داری ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

اصطلاح هست به معنای اینکه : بخاطر حفظ جونت فرار کن و زندگیت را نجات بده. مثال: Oh my god he’s coming!! Run for your life!! اوه خدای من اون داره می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

به معنای: رحم کردن مثال : he showed no mercy to his enemies او به دشمنانش هیچ رحمی نکرد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصطلاح هست به معنی کسی را قال گذاشتن یا کسی را دست به سر کردن یا سر کار گذاشتن یا پیچاندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصطلاح هست یعنی : کسی را قال گذاشتن، کسی را سر کار گذاشتن معادل دیگر : to ditch somebody ��� دست به سر کردن کسی، سر کار گذاشتن کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصطلاح هست به معنای کمک کردن ( معادل Help ) مثال: italian people are always wiling to lend a hand. مردم ایتالیا همیشه مایل هستند که کمک کنند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Ruse ( noun ) = حیله٬ حقه، نیرنگ، دسیسه مثال: It was just a ruse to distract her while his partner took the money. این فقط یک حقه بود تا وقتی دوس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Deign ( verb ) = لطف کردن، محبت کردن مثال: If she deigns to reply to my letter, I'll be extremely surprised. اگر او محبت کند و به نامه ام پاسخ دهد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

اصطلاح هست یعنی: از کاه، کوه ساختن!

پیشنهاد
٢

اصطلاح هست یعنی منظورم رو اشتباه برداشت نکنی مثال Don’t take this the wrong way!, but you shouldn’t wear that dress for tonight’s party منظورم را ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سه تا اصطلاح و جایگزین برای I am busy به معناهای >>>>درگیر بودن، وقت نداشتن، پر بودن مشغله کاری i have got a lot on my plate = اصلاح هست: معنی تحت ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

I am tied up = اصطلاح هست که معنای تحت الفظیش یعنی دست و بالت بستست و معنای دقیقش اینه که انقدر کار و مسئولیت داری و سرت شلوغ هست که دستت جایی گیره و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

I am up to my ears = اصلاح هست که معنی تحت الفظیش یعنی تا زیر گوشم پره و معنای آن یعنی سرم خیلی شلوغ هست مثال: jack doesn’t have any time to watch ...

پیشنهاد
٦

اصلاح هست: معنی تحت الفظیش اینه که چیزهای زیادی در بشقاب من هست ولی معنای این اصلاح به معنای i am busy هست یعنی سرم خیلی شلوغه و وقت چیزی را ندارم ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

innovator ( noun ) = مبتکر، نوآور، خلاق، ابداع کننده Definition = کسی که تغییرات و ایده های جدید را معرفی می کند/شخصی که طرح ، محصول و غیره جدیدی ر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

creative ( adj ) = innovative ( adj ) به معناهای : خلاقانه، مبتکرانه، ابتکاری، ابداعی، نوآورانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

innovative ( adj ) = ابداعی، ابتکاری، خلاقانه، جدید، بدیع، نو ، مبتکرانه، نوآورانه Definition = با استفاده از روش ها یا ایده های جدید/ ( از ایده ها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

initiative ( noun ) = ابتکار، خلاقیت، طرح جدید، برنامه، رویکرد معانی دیگر ������� قوه ابتکار عمل، حق قانون گذاری عمومی، قدرت تصمیم گیری، همراه با حر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

طبق قوه ابتکار عمل خودت ، طبق قدرت تصمیم گیری خودت Definition = اگر کاری را با ابتکار عمل شخصی خود انجام دهید ، آن را برنامه ریزی کرده و تصمیم دارید ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

استعدادی را نابود ساختن، استعدادی را سرکوب کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

initiation ( noun ) = پذیرش، راه اندازی، آغاز ( به صورت رسمی ) ، اقامه ، آشناسازی، آشناییت Definition = موقعیتی که چیزی شروع می شود/موقعیتی که کسی ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

initiated ( adj ) = آغاز شده، شروع شده، راه اندازی شده، معرفی شده، درج شده، پذیرفته شده، تایید شده معانی دیگر >>>>> پرورش یافته، باتجربه ، امتحان شد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فعالیت های راه اندازی شده، فعالیت های آغاز شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

launch ( verb ) = initiate ( verb ) به معناهای : شروع کردن، آغاز کردن، به اجرا در آوردن، به راه انداختن، به جریان در آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

initiate ( verb ) = شروع کردن، آغاز کردن، افتتاح کردن، راه انداختن، به جریان انداختن، به اجرا درآوردن، آشنا ساختن معانی دیگر >>>> کسی را با چیزی یا م ...

پیشنهاد
٠

اصطلاح هست به معنی : تا بوق سگ کار کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

indifference ( noun ) = بی اعتنایی، بی تفاوتی، بی علاقگی، بی اهمیتی، خونسردی، سهل انگاری، بی توجهی Definition = عدم علاقه به کسی یا چیزی/ویژگی بی تو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

indifferent ( adj ) = بی تفاوت، بی اعتنا، بی علاقه، بی توجه، بی احساس، بی ملاحضه، خونسرد، بی انگیزه معانی دیگر >>>>> متوسط، معمولی ( به لحاظ کیفیت یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

disguised ( adj ) = تغییر شکل داده شده در پوشش ( مخفی شده ) ، پنهان شده، پوشیده، مخفی ، پوشیده در لباس مبدل، غیر واقعی Definition = داشتن ظاهری که ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

conceal ( verb ) = disguise ( verb ) به معناهای: مخفی کردن، پنهان کردن، بروز ندادن، کتمان کردن، لاپوشونی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

disguise ( verb ) = چهره یا قیافه را تغییر دادن، صدا را تغییر دادن، عوض کردن، طور دیگری نشان دادن/بروز ندادن، کتمان کردن، پنهان کردن، مخفی کردن، لاپو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تغییر قیافه ناشیانه ( که زود لو می رود )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

accentuation ( noun ) = تاکید، اهمیت، برجسته سازی، تکیه گذاری، مورد توجه، تکیه Definition = عمل تأکید بر ویژگی خاص چیزی یا قابل توجهتر نشان دادن چیز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

accentuated ( adj ) >>>> برجسته ( اگر به صورت صفت در جمله به کار بیاد ) examples: 1 - These differences are likely to be accentuated when some coun ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

accentuate ( verb ) = برجسته کردن، اهمیت دادن، مورد تاکید قرار دادن، مشخص تر کردن، نمایان تر کردن، با تکیه ادا کردن Definition = برای تأکید بر ویژگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اصطلاح هست به معنی : یه چیز جالب، یه چیز باحال مثال: I really like this feature on the new tv. it's really a nice touch خیلی از این ویژگی تلویزیون ج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصطلاح هست یعنی کسی را تحت نظر گرفتن به شکلی که تهدیدآمیز و آزار دهنده باشه مثال: she was stalked by an obsessed fan او توسط یکی از هوادارانش ( تح ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصطلاح هست به معنی : لیست کارهایی که قبل از مردن می خوای انجام بدی مثال : going to paris is one of the things on my bucket list رفتن به پاریس یکی ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

variability ( noun ) = تنوع، تغییرپذیری، قابلیت تغییر، بی ثباتی، ناپایداری Definition = ویژگی یا واقعیت متغیر بودن ( = احتمالاً اغلب تغییر می کند ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

variation ( noun ) = اختلاف/تغییر، نوسان، گوناگونی/گونه، نوع، شکل/موسیقی واریاسیون ( تکرار یک ملودی ساده به صورت متفاوت و پیچیده ) / Definition = تغ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

variety ( noun ) = تنوع، گستره، طیف، گوناگونی معانی دیگر ����� نوع، جور، گونه، مدل/واریته ( نوعی سرگرمی تلویزیونی یا تاتر شامل آواز ، رقص و طنزو شعب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

variant ( noun ) = نوع ( متفاوت ) ، گونه، شکل معانی دیگر ��� داستان ( روایت ) ، نسخه بدل، نوع دیگر Definition = چیزی که کمی متفاوت از سایر موارد مش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

vary ( verb ) = متفاوت بودن، فرق داشتن، اختلاف داشتن، تفاوت داشتن، کم و زیاد کردن/تنوع دادن، تغییر دادن/تغییر کردن، عوض شدن/متنوع بودن، تنوع داشتن/تب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

various ( adj ) = گوناگون، متنوع، مختلف، جورواجور، متفاوت/متعدد، چندین، سایر معانی دیگر >> انواع Various styles of kitchen furniture = انواع سبک ها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحت نامهای مختلف