initiated


معنی: ابتکاری

جمله های نمونه

1. his master initiated him into the mysteries of sufism
مرشد او،وی را به رموز صوفیگری وارد کرد.

2. five other students were initiated into the fraternity
پنج دانشجوی دیگر به عضویت انجمن اخوت پذیرفته شدند.

3. the economic reforms which were initiated by the government
اصلاحات اقتصادی که توسط دولت آغاز شده بود

مترادف ها

ابتکاری (صفت)
original, initiated

انگلیسی به انگلیسی

• begun, launched; instructed in the basic elements of a subject or skill, taught; admitted into membership by special ceremony

پیشنهاد کاربران

مشرف شده
آغاز کرد؛ مطرح کرد؛ شروع کرد
آگاهان
راه اندازی
initiated ( adj ) = آغاز شده، شروع شده، راه اندازی شده، معرفی شده، درج شده، پذیرفته شده، تایید شده
معانی دیگر >>>>> پرورش یافته، باتجربه ، امتحان شده، تحصیل کرده، دانش آموخته
Definition = معرفی شده در/در حال انجام ، در حال انجام باشد/تحت آغاز/داشتن دانش مبتنی بر بلوغ یا طول عمر در یک زمینه خاص/به جریان انداختن/داشتن دانش از یک واقعیت یا یک زمینه خاص/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - There have been no measures initiated nor a road map charted out, to rectify such fiscal imbalances and to restore balance for long term growth.
هیچ اقدامی برای اصلاح این عدم توازن مالی و ترمیم تعادل برای رشد درازمدت آغاز نشده و نقشه راه نیز ترسیم نشده است.
2 - In central Africa they signal the attainment of rank by the community's elders and by initiated members of secret societies.
در آفریقای مرکزی آنها اکتساب کسب رتبه توسط بزرگان جامعه و توسط اعضای پرورش یافته انجمن های سری هستند.
نکته : اگر به صورت اسم به کار بیاد به معنای افراد شایسته، خبرگان، افراد دارای صلاحیت، افراد با تجربه می باشد.

مبادرت کردن
آغاز شده
initiated efforts
تلاشهای آغاز شده
شروع کردن

بپرس