indifference

/ˌɪnˈdɪfərəns//ɪnˈdɪfrəns/

معنی: سردی، بی علاقگی، سهل انگاری، لاقیدی
معانی دیگر: بی تفاوتی، بی توجهی، بی اعتنایی، ناگرایشی، ناپیوندی، یکسان بینی، خونسردی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: lack of interest, esp. when interest is called for, expected, or hoped for.
مترادف: apathy, unconcern
متضاد: ardor, concern, dedication, devotion, enthusiasm, sympathy, zeal
مشابه: disinterest, nonchalance, phlegm, stoicism

- When their elderly mother began to show indifference toward the things she had always cared about, the family began to worry about her.
[ترجمه گوگل] وقتی مادر مسن آنها نسبت به چیزهایی که همیشه به آنها اهمیت می داد بی تفاوتی نشان داد، خانواده شروع به نگرانی در مورد او کردند
[ترجمه ترگمان] وقتی که مادر سالخورده شروع به بی اعتنایی به چیزهایی کرد که همیشه برایش اهمیت داشت، خانواده به نگرانی درباره او پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was excited about his proposal, but it was met with indifference at the committee meeting.
[ترجمه علیرضا] او در مورد پیشنهادش هیجان زده بود، اما در جلسه کمیته با بی تفاوتی مواجه شد
|
[ترجمه گوگل] او از پیشنهاد خود هیجان زده بود، اما در جلسه کمیته با بی تفاوتی مواجه شد
[ترجمه ترگمان] او از پیشنهاد او به هیجان آمده بود، اما در جلسه کمیته با بی تفاوتی مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She infatuated with him, but his attitude toward her was one of complete indifference.
[ترجمه گوگل] او شیفته او بود، اما رفتار او نسبت به او کاملاً بی تفاوت بود
[ترجمه ترگمان] شیفته او شده بود، اما رفتارش نسبت به او یکی از بی تفاوتی کامل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: lack of importance.
مترادف: inconsequence, insignificance, triviality, unimportance

جمله های نمونه

1. her indifference stultified our efforts
بی اعتنایی او کوشش های ما را بیهوده جلوگر ساخت.

2. his indifference toward her was obvious
عدم علاقه ی او به آن زن آشکار بود.

3. their indifference rankled him
بی اعتنایی آنان او را دل چرکین کرد.

4. her apparent indifference piqued her suitor
بی توجهی آشکار او خواستگارش را رنجاند.

5. his pretense of indifference
تظاهر او به بی تفاوتی

6. they showed their indifference toward money
آنان بی اعتنایی خود را نسبت به پول نشان دادند.

7. Ellis spoke with a casual indifference that he did not feel.
[ترجمه گوگل]الیس با یک بی تفاوتی معمولی صحبت کرد که احساس نمی کرد
[ترجمه ترگمان]الیس با لحنی بی تفاوت گفت که احساس نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Determined to be tired heartless indifference.
[ترجمه گوگل]مصمم به بی تفاوتی بی عاطفه خسته
[ترجمه ترگمان]چون مصمم بود که از بی اعتنایی بی عاطفه خسته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She showed total indifference to his fate.
[ترجمه مریم سالک زمانی] او ذره ای اعتنا به سرنوشت آن فرد نکرد.
|
[ترجمه گوگل]او نسبت به سرنوشت او بی تفاوتی کامل نشان داد
[ترجمه ترگمان]به سرنوشت خود بی اعتنایی نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Artie treated most women with indifference.
[ترجمه گوگل]آرتی با بیشتر زنان با بی تفاوتی رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان]آرتی most با بی اعتنایی به همه زنان رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She had built up a protective shell of indifference around herself.
[ترجمه گوگل]او پوسته محافظی از بی تفاوتی در اطراف خود ساخته بود
[ترجمه ترگمان]او خودش یک پوسته محافظ را در اطراف خودش ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was piqued by her indifference.
[ترجمه گوگل]او از بی تفاوتی او متحیر شد
[ترجمه ترگمان]از لاقیدی او رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He made an affectation of indifference.
[ترجمه گوگل]او نوعی بی تفاوتی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]تظاهر به لاقیدی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her recent indifference to her work is all of a piece with her troubled mental state.
[ترجمه گوگل]بی‌تفاوتی اخیر او نسبت به کارش، همگی با وضعیت روحی آشفته‌اش همراه است
[ترجمه ترگمان]بی اعتنایی اخیر او به کارش همه چیز را با یک حالت روحی آشفته و آشفته خویش قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She managed to maintain a facade of indifference.
[ترجمه گوگل]او توانست ظاهری از بی تفاوتی را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خونسردی خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Andy assumed an air of indifference whenever her name was mentioned.
[ترجمه گوگل]اندی هر زمان که نامش به میان می آمد، احساس بی تفاوتی می کرد
[ترجمه ترگمان]هر بار که نامش ذکر شده بود، اندی حالت بی تفاوتی به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The only weapon left in his armoury was indifference.
[ترجمه گوگل]تنها سلاحی که در اسلحه خانه او باقی مانده بود، بی تفاوتی بود
[ترجمه ترگمان]تنها سلاحی که در armoury باقی مانده بود بی تفاوتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He was annoyed by her apparent indifference.
[ترجمه گوگل]او از بی تفاوتی آشکار او آزرده شد
[ترجمه ترگمان]از این بی اعتنایی ظاهری او ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Their father treated them with indifference.
[ترجمه گوگل]پدرشان با بی تفاوتی با آنها رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان]پدرشان با بی اعتنایی آن ها را درمان می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سردی (اسم)
aloofness, coldness, frigidity, iciness, disinterest, disregard, indifference, cold temper, cold temperament

بی علاقگی (اسم)
lethargy, stupidity, apathy, indifference, unconcern, inappetence

سهل انگاری (اسم)
indifference, insouciance, nonchalance, laches

لاقیدی (اسم)
indifference, unconcern, nonchalance

تخصصی

[حقوق] بی طرفی، بی غرضی، بی تفاوتی
[ریاضیات] بی تفاوتی

انگلیسی به انگلیسی

• apathy, unconcern, detachment, disinterest
indifference is a complete lack of interest in something or someone.

پیشنهاد کاربران

بی تفاوتی، بی توجهی
صفت �بی تفاوتی� گرته برداری است در این معنی درست نیست،
بی اعتنایی، لاقیدی، انفعال، بی توجهی
عا ) به تخم گرفتن
رویگردانی ، بی اعتنایی، سردی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : indifference
✅️ صفت ( adjective ) : indifferent
✅️ قید ( adverb ) : indifferently
انفعال
خنثی بودگی
علی السویّگی
علی السویه بودن
عدم تفاوت
indifference ( noun ) = بی اعتنایی، بی تفاوتی، بی علاقگی، بی اهمیتی، خونسردی، سهل انگاری، بی توجهی
Definition = عدم علاقه به کسی یا چیزی/ویژگی بی توجهی به چیزی یا شخص دیگری/
Assume indifference = تظاهر به بی تفاوتی
...
[مشاهده متن کامل]

Indifference of the authorities = بی توجهی مسئولین
Welcome the news with indifference = با بی تفاوتی به این خبر عکس العمل نشان دادن
examples:
1 - Allen's indifference to his schoolwork worried his parents.
بی توجهی ( بی اعتنایی ) آلن به تکالیف مدرسه اش پدر و مادرش را نگران کرده بود.
2 - It was a matter of indifference to Bernie whether the story circulating about his engagement was true or not.
برای "برنی" مسئله بی اهمیتی بود که آیا داستانی که درباره نامزدی اش ( در دهان مردم ) می چرخید حقیقت دارد یا خیر.
3 - He is angry at the indifference of the authorities to his polight
او از بی تفاوتی مسئولان نسبت به گرفتاری اش عصبانی است.
4 - He shows sublime indifference to the sufferings of others
او نسبت به رنجش دیگران بی اعتنایی بیش از حدی نشان می دهد.
5 - Many native speakers of a language show indifference to/towards grammatical points.
بسیاری از بومیان یک زبان نسبت به نکات دستوری بی اعتنا هستند.
6 - Her indifference to sports bothered him.
بی علاقگی او نسبت به ورزش او را آزار می داد.

بی تفاوتی
ناپیوستگی
بی علاقگی و با تنفر متفاوت است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس