تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Hang in there ( phrase ) = یعنی تحمل کن، دوام بیار، مقاومت کن مثال: Their marriage was breaking apart, but they decided to hang in there and give ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Let your guard down = اصطلاح هست یعنی انقدر جبهه نگیر، ریلکس باش مثال : He never lets his guard down because he trusts no one. او هیچوقت دست از جب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Raise the bar ( phrase ) = سطح یا لول را بالا بردن مثال: Why are you dating this guy Jessica? You’ve gotta raise the bar. جسیکا چرا با این یارو مل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

reactive ( adj ) =واکنشی، واکنش پذیر، ناپایدار، واکنشگر/تهاجمی، مبارز، جنگجویانه، تحریک پذیر، زودرنج، حساس/منفعل، بی علاقه، دلسرد/تحریک شده، برانگیخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

reactively ( adv ) = از نظر واکنشی، به صورت واکنشی/به طور واکنش پذیر ، به طور ناپایدار ( در ترکیبات شیمیایی ) /به طور حساس، به طور تحریک پذیر، به صور ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور مستمر، به صورت پیوسته، به صورت پیش فعال، به طور فعال، به نحو موثر مثال: These children are reactively aggressive, but not proactively aggres ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به عنوان جواب، به نشانه پاسخ/با تاثر یا حساسیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Get off your high horse = اصطلاح هست به معنی از خر شیطون بیا پایین ( همون معنی رو میده فقط بجای کلمه خر از کلمه اسب در این اصلاح استفاده میشه ) مثا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

response ( noun ) = reaction ( noun ) به معناهای : واکنش، پاسخ، عکس العمل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

reaction ( noun ) = واکنش، عکس العمل، انفعال، پاسخ/حساسیت نشان دادن ( به محصولات یا مواد خوراکی ) /فعل و انفعال ( در واکنش های شیمیایی ) / ( مخالفت ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

واکنش اولیه و غریزی ، عکس العمل غریزی مثال : My gut reaction to him wasn't good. واکنش اولیه ام به او، خوب نبود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

plenty ( noun ) = به اندازه کافی، بیش از حد نیاز، کافی، مقدار ( زیاد ) ، فراوان ، کٌلی، بسیاری Definition = به اندازه کافی یا بیش از اندازه کافی ، ی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

plentifully ( adv ) = به وفور، به مقدار زیاد، به صورت فراوان ، به قدر کافی ، به مقدار مکفی ، به طور فزاینده، به طور قابل ملاحضه ای، کاملاً معانی دیگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

abundant ( adj ) = plentiful ( adj ) به معناهای : فراوان، سرشار، وافر، زیاد، پربار، پرمحصول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

plentiful ( adj ) = فراوان، وافر، زیاد/، سرشار، مکفی، پربار، پرمحصول، پربار/متعدد Definition = اگر چیزی فراوان است ، مقدار زیادی از آن در دسترس می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

placidly ( adv ) = با متانت، با ملایمت، به آرامی، با آرامش، با خونسردی Definition = به شیوه ای آرام/ examples: 1 - Eleanor smiled placidly. الینور ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

placid ( adj ) = آرام، خونسرد، متین، سر به راه، سر به زیر /کند ( از لحاظ جنبش و حرکت ) /ساکت و آرام Definition = داشتن ظاهر یا ویژگی های آرام/ متر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

philanthropy ( noun ) = نیکوکاری، انسان دوستی، بشر دوستی، خیرخواهی /کمک مالی/ Definition = فعالیت کمک به فقرا ، به ویژه با دادن پول به آنها/واگذاری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

philanthropist ( noun ) = خَیِر، نیکوکار، انسان هم نوع و بشردوست، خیرخواه Definition = شخصی که به فقرا کمک می کند ، به ویژه با دادن پول به آنها/کسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

humanitarian ( adj ) = philanthropic ( adj ) به معناهای : انسانی، انسان دوستانه، بشردوستانه، خیریه، نیکوکارانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

philanthropic ( adj ) = انسان دوستانه، بشر دوستانه، نوع دوستانه، خیریه، نیکوکارانه، خیرخواهانه Definition = کمک به مردم فقیر ، به ویژه با دادن پول ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

phenomenon ( noun ) = رویداد، پدیده، واقعه، رخداد/اسطوره ( شخص موفق و جزو نوادر ) /رویداد خارق العاده یا شگفت انگیز/ Definition = چیزی که وجود دارد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

phenomenal ( adj ) = خارق العاده، فوق العاده، شگفت انگیز، چشمگیر، قابل توجه Definition = بسیار موفق یا خاص ، به ویژه به طرز شگفت انگیزی/به طور فواق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

household name ( name ) = آدم معروف، برند معروف، اسم معروف، نام تجاری مشهور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

phenomenally ( adv ) = به طرز خارق العاده، به طور چشمگیر، به طور قابل توجه، به طرز فوق العاده، به طرز شگفت آور Definition = بشدت، به ویژه به گونه ای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

events ( noun ) = phenomena ( noun ) به معناهای : پدیده، رخداد، رویداد، حوادث، واقعه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

phenomena ( noun ) = پدیده ، رویداد، رخداد، واقعه، اتفاق نکته: plural ( جمع ) کلمه phenomenon است. Definition = رویدادهای طبیعی یا حقایق ؛ اتفاقا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

To be in safe hands = اصطلاح هست به معنی در امن و امان بودن مثال: With insurance, your home and your car are in safe hands با بیمه ، خانه و ماشین ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Deep down inside = اصطلاح هست به معنی از اعماق وجود مثال: Although morty and Jessica aren’t together, deep down inside they love each other. اگر ...

پیشنهاد
٢

Dont bite the hand that feeds you = ضرب المثل هست که معنی تحت الفظیش میشه دستی که بهت غذا میده را گاز نگیز و همان معنای نمک خوردن و نمک دون شکستن خود ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

In broad daylight = توی روز روشن مثال : He stole my car in broad daylight, I don’t know what to do! ماشین من را توی روز روشن دزدید، من نمی دونم چی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Face the music = معنی تحت الفظیش یعنی با موسیقی رو به شدن ولی این یک اصطلاح پرکاربرد هست یعنی باید پای عواقب کارت بمانی مثال: If you’ve done someth ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

At any cost = اصطلاح هست به معنی به هر قیمتی مثال: He wants to win at any cost او می خواهد به هر قیمتی برنده شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Lets get this over with = اصطلاح هست به معنی اینکه بیا قال قضیه رو بکنیم مثال: Let’s get this over with, I think we should talk face to face بیا ق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

habit ( noun ) = pattern ( noun ) به معنای: الگو / در تعاریف مترادف این کلمه با pattern به گرایش یا تمرین ثابت یا منظم اشاره شده است. مثال : a ha ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

patterned ( adj ) = طراح دار، منقوش، پر نقش و نگار ، نقش و نگار دار Definition = با طراحی ساخته شده از خطوط ، اشکال یا رنگهای تکراری روی سطوح/ patt ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

pattern ( verb ) = الگو برداری کردن، بعنوان نمونه یاسرمشق بکاربردن/همتا بودن/طرح انداختن، نقش و نگار انداختن، منقوش کردن، رنگ و لعاب دادن، نقش و نگار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

معنیش میشه : الگوی انتظار سقوط سهام Definition = وضعیتی که در آن فعالیت یا تغییر کمی وجود دارد و مردم تجارت نمی کنند ، پول خرج نمی کنند و غیره زیرا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

pattern bargaining = چانه زنی نمونه، یک فرایند در روابط کار است ، جایی که اتحادیه کارگری از یک کارفرما حق جدید و برتر را به دست می آورد و سپس از این ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

pattern ( adj ) = طاسی ( نوعی ریزش موی سر ) /نمونه Definition = در ترکیبات برای اشاره به طوری که نوع خاصی از ریزش مو اتفاق می افتد و عمدتا در قسمت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

pattern ( noun ) = طرح، نقش، الگو/نمونه، مدل، سرمشق/دستور العمل، طرح/طرح و نقش و مدل روی پارچه و لباس/روال، شیوه Definition = شیوه خاصی که در آن چیز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

biased ( adj ) = partisan ( adj ) به معناهای : هواداری کورکورانه، حامی دو آتیشه، متعصب، جانب دار، مرید، طرفدار افراطی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

partisan ( noun ) = طرفدار پرو پاقرص، پارتیزان، پیرو، متعصب، مرید، حامی دو آتیشه، فدایی، چریک / Definition = ( در کشوری که شکست خورده است ) یکی از ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

partisan ( adj ) = طرفدار سرسخت، متعصب، پارتیزانی، حامی، متعصب، متعصبانه، هوادار متعصب، حزبی، جانب دار Definition = از شخص ، اصل یا حزب سیاسی قوی حم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Stick to the plan = اصطلاح به معنی طبق برنامه پیش رفتن و برنامه را دنبال کردن مثال : The players must stick to the plan in order to win the match. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Pester ( verb ) = یعنی کسی را خیلی اذیت کردن یا به اصطلاح موی دماغ کسی شدن مثال : She has been pestered by reporters for days. روزهاست که توسط خبرن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

یعنی : هیچ راهی برام باقی نگذاشتی مثال : I’m afraid I can’t live with you. You’ve left me no choice. من متاسفانه نمی توانم با تو زندگی کنم. هیچ را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

3 تا از واژه های جایگزین پرکاربرد برای annoy و hurt به معنای اذیت کردن Molest ( verb ) = یعنی آزار و اذیت جنسی که مترادف با فعل abuse می باشد مثا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

Cut a deal = اصطلاح هست به معنای معامله کردن مثال: Let’s cut a deal. If you do my homework, I’ll clean your room! بیا یک معامله کنیم. اگر تکالیف من ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

motion ( verb ) = اشاره کردن، به کسی با اشاره چیزی را فهماندن، با علامت دست یا سر اشاره کردن یا فهماندن، نشان دادن، با اشاره تعارف کردن Definition = ...