پیشنهادهای مرتضی (١٥٥)
Condensation تراکم ، میعان ( تبدیل بخار به مایع ) Condense متراکم کردن ، میعان شدن
Primrose گل پامچال که به آن گل مغربی هم می گویند : Evening primrose گل پامچالِ مغربی ( گل مغربی ) دلیلش هم اینه که میگن تو غروب افتاب شکفته میشه
Pathogen عامل بیماری زا Pathogenic بیماری زا ( صفت )
چیره شدن
Sink فرو رفتن ( to go down ) Immerse فرو بردن ( to put into )
تفریح recreational facilities امکانات تفریحی
proceed / go ahead پیش رفتن
analog قیاسی ، مشابه digital رقمی ( توصیه میکنم حتما در اینترنت تفاوت این دو مفهوم رو سرچ کنید )
Suffice فعل است به معنی " کفایت کردن / کافی بودن "
فرضیه
pebble ::: سنگریزه cobble :::: قلوه سنگ
اسم : undergraduate ::: دانشجوی کارشناسی graduate :::: فارغ التحصیل postgraduate ::: دانشجوی تحصیلات تکمیلی صفت : undergraduate :::: کارشن ...
اسم : undergraduate ::: دانشجوی کارشناسی graduate :::: فارغ التحصیل postgraduate ::: دانشجوی تحصیلات تکمیلی صفت : undergraduate :::: کارشن ...
اسم : undergraduate ::: دانشجوی کارشناسی graduate :::: فارغ التحصیل postgraduate ::: دانشجوی تحصیلات تکمیلی صفت : undergraduate :::: کارشن ...
graduate student دانشجوی تحصیلات تکمیلی ( US ) Postgraduate student ( UK ) دانشجوی تحصیلات تکمیلی
منجنیق حتما دیدید که پهپاد های کوچک و سبک رو چطور به وسیله یک چنین وسیله ای به هوا پرتاب میکنند . البته ناوهای هواپیمابر هم چنین وسیله برای به جلو ...
detective کارآگاه inspector. بازرس
detective کارآگاه inspector. بازرس
Pillow بالشت Cushion بالشتک
زیراستکان ، زیراستکانی
جا یخی
frying pan ماهی تابه skillet ماهی تابه در دار ( که عمیق تر هم هست )
frying pan ماهی تابه skillet ماهی تابه در دار ( که عمیق تر هم هست )
cooker, stove : اجاق oven : فر cooktop, stovetop, hob : صفحه ی اجاق ( که بهتر است همان اجاق ترجمه کنیم ) هر اجاقی دارای دو قسمت است ؛قسمت بالایی ...
cooker, stove : اجاق oven : فر cooktop, stovetop, hob : صفحه ی اجاق ( که بهتر است همان اجاق ترجمه کنیم ) هر اجاقی دارای دو قسمت است ؛قسمت بالایی ...
cooker, stove : اجاق oven : فر cooktop, stovetop, hob : صفحه ی اجاق ( که بهتر است همان اجاق ترجمه کنیم ) هر اجاقی دارای دو قسمت است ؛قسمت بالایی ...
cooker, stove : اجاق oven : فر cooktop, stovetop, hob : صفحه ی اجاق ( که بهتر است همان اجاق ترجمه کنیم ) هر اجاقی دارای دو قسمت است ؛قسمت بالایی ...
cooker, stove : اجاق oven : فر cooktop, stovetop, hob : صفحه ی اجاق ( که بهتر است همان اجاق ترجمه کنیم ) هر اجاقی دارای دو قسمت است ؛قسمت بالایی ...
cooker , stove : اجاق oven : فر cooktop, stovetop, hob : صفحه ی اجاق ( که بهتر است همان اجاق ترجمه کنیم ) هر اجاقی دارای دو قسمت است ؛قسمت بالایی ...
اسم : 1 - کباب 2 - کباب پز ( منقل ) فعل : کباب کردن
شن کش ، چنگک
Gutter جوی Downspout ناودان ( بریتیش ) Drainpipe ناودان ( بریتیش ) Drain=Drainpipe راه آب ( آمریکن )
جوی the low part at the edge of a road where water collects and flows away
saliva ::: بزاق ، آب دهان ( برای هضم غذا ) spit :::::: تف ، آب دهان تولید آب دهان به طور طبیعی برای هضم غذا : بزاق the liquid that is produced na ...
intestine , bowel روده
intestine , bowel روده
bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) gall bladder ::: کیسه صفرا bladder ::: مثانه ، کیسه
bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) gall bladder ::: کیسه صفرا bladder ::: مثانه ، کیسه
bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) gall bladder ::: کیسه صفرا bladder ::: مثانه ، کیسه
bile , gall ::: صفرا ( زردآب ) gall bladder ::: کیسه صفرا ( زَهره ) bladder ::: مثانه ، کیسه
spine ::: ستون فقرات cord :::: طناب ، سیم
نخاع
relieve :::راحت کردن ، راحت شدن relief :::::: راحتی ، احساس راحتی ، امدادی comfort::: راحتی comfortable ::::راحت
relieve :::راحت کردن ، راحت شدن relief :::::: راحتی ، احساس راحتی ، امدادی comfort::: راحتی comfortable ::::راحت
transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ) transition::: انتقال transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل ) transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل ) transmit: ...
transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ) transition::: انتقال transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل ) transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل ) transmit: ...
transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ) transition::: انتقال transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل ) transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل ) transmit: ...
transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ) transition::: انتقال transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل ) transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل ) transmit: ...
transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ) transition::: انتقال transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل ) transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل ) transmit: ...
transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل ) transition::: انتقال transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل ) transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل ) transmit: ...