تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

to some extent تا حدی ، تا اندازه ای extent to which تا چه حد ، تا چه اندازه to the extent that تا حدی که، تا اندازه ای که، تا جایی که in so far ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

in common ::::::وجه مشترک in common with :::: در اشتراک با

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در اشتراک با

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در تضاد با

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ - دیر ۲ - اواخر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Depends on the context. It could also mean caused by or inspired by that certain something *consequent on

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

to some extent رو جستوجوکنید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تماماً

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

to some extent/in part /partly

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در رفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شناسایی شده، مشخص شده ، معین شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

well established جاافتاده ، شناخته شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

well established

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

۱ - ?savvy. . . فهمیدی ؟ ۲ - فهم، شم political savvy فهم سیاسی، شم سیاسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣١

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

consequence ::::: نتیجه ، نتیجه ی consequent :::: حاصل consequent on :::: ناشی از ، حاصل از concequently ::: درنتیجه subsequent :::: بعدی subseq ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

absolutely کاملا، مطلقا absolutely not قطعا نه ، مطمعنا نه ، مسلما نه ( این ترجمه ها معمولا در جواب یک سوال به کار میان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. to formally ask someone to do something : فراخواندن، صدا زدن 2. to visit someone for a short time : سرزدن ، دیدن ، ملاقات کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

چون پسوند less داریم ترجمه �بی رحم � بهتر از � سرسخت � است. اگه جمله بار منفی داشت بی رحم ترجمه میشه اما اگه اینطور نبود بیباک یا مصمم معنی میشه. هر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

surpass///فراتر بودن ، فراتر رفتن suppress///سرکوب کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

که زیر آن ( که پایین تر از آن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نسوخته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

[شیمی] فرم پوشیده ( صورتبندی پوشیده )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

so that ::::: به طوریکه ( بین دو جمله می آید ) such that ::: به گونه ای که ( بعد از فعل می آید )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

گرفتن، فهمیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تبادل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

نامگذاری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

called :::: موسوم به so called :::: به اصطلاح ، مثلا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

1 - نعوذ 2 - برپایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

زمامدار، سُکّاندار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

stimulation :::: تحریک simulation ::::: شبیه سازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

stimulation :::: تحریک simulation ::::: شبیه سازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

by doing so in doing so on doing so با این کار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥١

objective ::: هدف ، بی طرف ، عینی ( شهودی ) subjective::: طرفدارانه ( شخصی ) ، ذهنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

depression:::: فرورفتگی ridge:::: برآمدگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

متصدی ، متولی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

مقطع critical juncture::::مقطع حساس ( مقطع بحرانی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

کاربرTG، این کلمه معنی اصولگرا نمیده. درسته رسانه های خارجی به اصولگرای ما میگن تندرو اما این کلمه برای هر ادم تندرویی از هر جناحی به کار میره، مگه ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

غیر از