پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٢)
جعلی، دروغین
وقوع، صورت گرفتن
در عین حال، در عینِ
مقاومت، پایداری، ایستادگی، استقامت
سرشار، لبریز، مالامال
موضع
مقام اجرایی
هرازگاهی
اجبار، جبر، خشونت، درشتی، زور، قهر
عنفا، به جبر، به زور، به عنف، جبرا، زوری، قهرا
1 برحسب 2 به قلمِ، اثرِ، نوشته ی، نگاشته ی، نبشته ی، تالیفِ A book by Adam Brown : کتابی به قلم/نوشته ی آدام براون 3 از سوی، از طرف، از جانب constr ...
حمایت شده، پشتیبانی شده، مورد حمایت، مورد پشتیبانی، در حمایت
اجماع، وفاق، هم آهنگی، هم نوایی، متفق القولی، متحد القولی، هم صدایی، هم آوازی، هم داستانی، هم اندیشی
متفق القولی، متحد القولی، هم صدایی، هم آوازی، هم داستانی، هم آهنگی، هم نوایی، هم اندیشی
داوری/حکمیت سیاسی
ستیز و سازش، مناقشه و مصالحه، تعارض و تراضی، تضاد و توافق، ناسازگاری و سازش
1 انعقاد، بستن ( قرارداد ) 2 جمع بندی
به رهبری، به سرکردگی، به سرپرستی، با هدایت، با راهنمایی، با راهبری، با پیشوایی، به پیشگامی، با ریاست، با دنباله روی از، با پیروی از، با اقتدا به، به ...
led by = به رهبری، به سرکردگی، به سرپرستی، با هدایت، با راهنمایی، با راهبری، با پیشوایی، به پیشگامی، با ریاست، با دنباله روی از، با پیروی از، با اقتد ...
درخصوص، در ارتباط با، مربوط به، مرتبط با
برای نمونه
فی المثل، بر حسب مثال، به طور مثال
گنجاندن، قید کردن، درج کردن، مندرج کردن، مرقوم داشتن/کردن
written by = به قلمِ، نوشته ی، اثرِ، نگاشته ی، نبشته ی، تالیفِ
عناصر
سپر نظامی
هزینه چیزی را پرداختن/تقبل کردن، بهای چیزی را پرداختن
پُرولتاژ
در محاصره دشمن، در میان دشمنان
در احاطه ی، در محاصره ی، در حصارِ، محصور در، احاطه شده با، در میانِ
surrounding = محیط، احاطه کننده، حاصر surrounded = محاط، احاطه شده، محصور
کنونی
ائتلافات
be outmanoeuvred by = پس افتادن از، عقب افتادن از، جا ماندن از، رودست خوردن از، مغلوب شدن با
حاصل، حاصله
طی، از طریق
پیاده سازی، پیاده کردن، کاربرد داشتن
گوش بزنگ، هشیار، مراقب
مسائل، امور، قضایا
سر فرود آوردن
فهمیدنی، فهم پذیر
بازآرایی
پررنگ، درشت، سیاه، برجسته
پرواضح
convincing= thefreedictionary. com/credible متقاعدکننده، مجاب کننده، قانع کننده
مبحث
کلی
مُجَلَّد
:attend to work for or be a servant to/aid, assist, help= thefreedictionary. com/attend to کار کردن برای، در خدمتِ . . . بودن، خدمت کردن، کمک کردن
کار کردن برای، در خدمتِ . . . بودن، خدمت کردن، کمک کردن