پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٥٥٦)
اوفِی: در لهجه آبادانی همون واژه اوف، که به معنی حسرت است ولی در اینجا غبطه خوب خوردن است ( اووووف! ) این واژه رو بچه جنوبیا خونگرم به ویژه آبادانی ...
لیم لیمی: در لهجه اصفهانی - این واژه رو اصفهونیا و شیرازیا واسه کسی بکار می برَند که خیلی آروم و خونسرد کارش رو بسیار زیرکانه و رِندانه انجام میده! ...
آسِنا، آسینا، آثرین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمستار ( علی ...
آسِنا، آثرین، آترین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمستار ( علی ...
آسِنا - آسینا، آثرین، آترین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمس ...
آرسامَس - آرسام، آرشام، آرسامَن، آرساماس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این ن ...
آرسامَن - آرسام، آرشام، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این ن ...
آرسام، آرشام، آرسامَن، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست سات ...
آرسام، آرسامَن، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست س ...
آرشام، آرسامَن، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست س ...
کابوک ( čābuk ) - واژه اوستایی کاب: شایسته، سزاوار، درخور اوک: پسوند نسبت و وابستگی اوستایی معنی: مناسب، برازنده، درخور، شایسته، پسندیده - پاک ...
کابوک ( čābuk ) - واژه اوستایی کاب: شایسته، سزاوار، درخور اوک: پسوند نسبت و وابستگی اوستایی معنی: مناسب، برازنده، درخور، شایسته، پسندیده - پاک ...
واژه اوستایی - نام پسرانه اوستایی: سَهاز، ساوایز ( sahas, savāiš ) ساو از ریشه اوستایی سانگهانا ( sanghana ) : سخنرانی، سخن گفتن، حرف زدن - آگاه ...
واژه اوستایی ( rana ) - نام پسرانه واژه رانا پنج بار در اوستای قدیم آمده است؛ به گونه: ۱. بایی۲. برایی۳. ازی۴. مثنی ( rānōibiiā ) و وابستگی مثنی ( r ...
واژه injury از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خس ...
واژه injury از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خس ...
از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان - ...
برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : کاهاسیز ( kahasīg ) کاها: کَه - کندن، حفاری کردن - آبکند، گودال، چاله، حفره سیز: ریز ...
برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : کاهاسیز ( kahasīg ) کاها: کَه - کندن، حفاری کردن - آبکند، گودال، چاله، حفره سیز: ریز ...
برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : سروتاس ( srotas ) از واژه سرائوتاستاک ( sraotastac: آب های روان ) گرفته شده است! س: ...
برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : سروتاس ( srotas ) از واژه سرائوتاستاک ( sraotastac: آب های روان ) گرفته شده است! س: ...
دریا واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ساسانی، پارسیک، پارسیگ ) اوستایی آن: برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : tishtrim starem ...
دریا واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ساسانی، پارسیک، پارسیگ ) اوستایی آن: برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : tishtrim starem ...
واژه اوستایی و پهلوی: دِوارَد از واژه اوستایی نیزدُواریتی ( nižduuaraiti ) در تیشتریشت، کرده ششم، بند بیست و یکم گرفته شده است! دِوار: duuar ، dvar ...
بِتازَد - واژه اوستایی و پهلوی: دِوارَد از واژه اوستایی نیزدُواریتی ( nižduuaraiti ) در تیشتریشت، کرده ششم، بند بیست و یکم گرفته شده است! دِوار: d ...
کارشا: کارشاه، کارشایا - نام پسرانه - فارسی باستان - واحد پولی در زمان هخامنشیان در کتیبه های وزنه داریوش شاه ( سنگ نوشته های wa, wb, wc, wd ) از ...
در خُرده اوستا ( خُرتَک اَپَستاک ) ، بخش ماه نیایش ( نیایش سوم - بند 1 تا 11 ) : درباره حرکت و شکل گیری ماه روشنگری کرده است! اَندَر ماه: اوستایی: ...
اوستایی و پهلوی: اوزَنِند - او: او را، زَنِند: زدن - اوستا: گَن - پهلوی: زَتَن معنی: او را زدن و نابود کردن، از بین بردن، سر به نیست کردن، کشتن، جا ...
اوزَنِند - او: او را، زَنِند: زدن - اوستا: گَن - پهلوی: زَتَن معنی: او را زدن و نابود کردن، از بین بردن، سر به نیست کردن، کشتن، جان گرفتن فصل پنجم ...
کیرِنید: کِرنیتَه، کِرنید کیرِن: کَر - بریدن، قطع کردن، انداختن، جدا کردن، گسیختن ید: پسوند وابستگی اوستایی یا برپایه دستور زبان اوستایی: مضاعف با ...
کیرِنید: کِرنیتَه، کِرنید کیرِن: کَر - بریدن، قطع کردن، انداختن، جدا کردن، گسیختن ید: پسوند وابستگی اوستایی یا برپایه دستور زبان اوستایی: مضاعف با ...
یادآوری از واژه هَمِستار! ایستار: ایستادن ( واستادن ) ، برپا و بلند شدن، برخیزیدن، برخاستن، پایدار، پابرجا، استوار ( ( واژه انگلیسی star: ستاره هم ...
هَمِستار یا هَمیستار ( هم ایستار ) - واژه اوستایی ( هَمَه ایستاریه hamēstārīh ) وارونه واژه هم نشین ( همنشین: همپا، همراه ) است و واژه هم دادِستان ...
هَمکَرد: فعل سَبُک - در زبان شناسی: فعلی است تهی، برای ساختن فعل مرکب از آن بهره می گیرند که معنای مشخصی ندارد ولی به فعل مرکب معنا می دهد! هَمکَرد ...
یادآوری از واژه اسنوا! اوستایی: اسنَئوا اسن: sna - شستن، زدودن، پاک کردن - سرد، یخ ( ( اِسنِیج snaeg یا اسنِئزا snaeza در اوستا به معنی: برف سنگین ی ...
درسته این واژه سَرنام هست ولی در اوستا به این معنی بکار می رود: اوستایی: اسنَئوا اسن: sna - شستن، زدودن، پاک کردن - سرد، یخ ( ( اِسنِیج snaeg یا اسن ...
واژه اوستایی، نام پسرانه داو: داوا - از پیشوند اوستایی دِی به معنی: نگریستن آینده نگر، دوراندیش، روشن بین - هدیه، ارمغان، رهاورد، تحفه - بخشش، دَهِ ...
واژه اوستایی - وَئیدا، وَئِدا سانسکریت: ویدهَئتی، ویدهیا ، ویدیا! وید: وَئید، وَئِد، وِست - پیدا کردن، یافتن، به دست آوردن، دستیابی - آورده، دارای ...
مَرَندی - اوستایی: مَرَتو، مَرَنتی واژه انگلیسی memento هم از این واژه گرفته شده است! مَر: گرچه در بیشتر واژه های اوستا به معنی مرگ یا مذکر ( نر ) ...
نام مُغ یا موبد ( روحانی ) زرتشتی که خود را به جای برادر کمبوجیه ( بردیا ) جا زد و هوتانا از سرداران داریوش بزرگ، نخستین کسی بود که فهمید گئومات، برد ...
می پَرَدِد یا پَرَدِد - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) معنی: پرتت می کنه بیرون، میندازه بیرون، رمیدن و پروندن!
دَرجا: به اوستایی: "dareja" این واژه داستانِ باستانی دارد، زیرا زرتشت در آنجا زاده شد و پس از پیامبری هم دوباره در آنجا به دیدار اهورامزدا رفت و به پ ...
راسیکا، راشیکا - واژه سانسکریت ( هند و اروپایی ) - نام دخترانه راستی: نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا یا اَشتاد ( درست و راست ...
ژین: اوستایی و کُردی - از واژه زند اوستا گرفته شده است این واژه در اوستا " ژَئِنا:شادی" و در برابر واژه "کَئِنا: کینه" بوده است! "دانا" در اوستا: زا ...
کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...
کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...
کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...
گرچه جاماسب ( فرنام: بیدَخش یا وزیر گشتاسپ ) یکی از دامادهای زرتشت ( پوروچیستا ) که ستاره شناس، موبد موبدان و پیشگویی بیدار دل ( هوشیار ) بود سرانجام ...
گرامی پهلوان ایرانی به همراه پدرش جاماسپ ( برادر فَرشوشتر، داماد زرتشت ) ، زَریر ( برادر گشتاسپ ) و چند تن از پسران گشتاسپ ( از جمله اسفندیار ) به دش ...
گشتاسپ کیانی ( پادشاه ایران ) برای نگهداری دَئوه ها ( دیوها ) و خدایان دیگر به اَرجاسب ( پادشاه توران ) هر ساله باژ ( باج ) می داد ولی پس از آن که گ ...