پیشنهاد‌های مـجـتـبـی عـیـوض صـحـرا (١,٥٦٦)

بازدید
٤,٦٥٩
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

فَراتاگون، فَرتاگون - واژه فارسی باستان - نام دخترانه نام دختر آرتان، برادرزاده داریوش و نوه ویشتاسپ ( برخی آن را از خاندان ماد می دانند، همچنین برخی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیلِر - واژه آشوری ( بابِلی ) - نام پسرانه نام خدای بزرگ ( بیل ) در فرهنگ آشوری معنی: فرزانه، خردمند، دانشمند، هوشمند، باهوش، زیرک، رند - آگاه، بید ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

فَردات، فَرادات - واژه اوستایی - نام پسرانه نام برادر زاده خشایارشا که در نبرد پِلاته که به همراه ماردنیوس ( مَردونیه ) رشادت هایی برای ایران انجام د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هومایتی، هومائیتیا - واژه فارسی باستان - نام دخترانه همتای دخترانه هومَت! فرنام ( لقب ) دختر پادشاه ماد ( هُوخَشتَر، هُووَخشَترَه ) به نام آمیتیس بود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

هومایتی، هومائیتیا - واژه فارسی باستان - نام دخترانه همتای دخترانه هومَت! فرنام ( لقب ) دختر پادشاه ماد ( هُوخَشتَر، هُووَخشَترَه ) به نام آمیتیس بود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

هورِشت - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام دخترانه این واژه از نظر ظاهری با هورِشت ( کردار نیک ) همسان است ولی از نگرش زبان شناسی و م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیگرِس - واژه فارسی باستان - نام پسرانه نام پسر سلدوم، فرمانده نیروی دریایی ایران در جنگ خشایارشا با یونانیان ( نبردهای ترموپیل و آرتِمیزیوم که به فت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

واژه آشوری ( بابِلی ) - نام پسرانه راب: پدر، بابا - بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه سین: پسوند نسبت و دارندگی معنی: خدای بزرگ ماه در فرهنگ آشور ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

پلیسِر، پلیسکَر - واژه کردی و لری - نام دخترانه معنی: پرستو، چلچله، اَبال ( اَبابیل: بر وزن اَفاعیل - پرستوها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

فیرتانا، فیرتینا - واژه ترکی - نام پسرانه فیر: چرخش، گردش، به دور خود چرخیدن، دور زدن تان: پسوند نسبت و دارندگی ا: پسوند اسم ساز، چشمگیری و برتری ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

فیرتان، فیرتین - واژه ترکی - نام پسرانه فیر: چرخش، گردش، به دور خود چرخیدن، دور زدن تان: پسوند نسبت و دارندگی معنی: طوفان، تندباد، گِردباد - تماش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پَردَک، بَردَک - فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام دخترانه معنی: افسانه ای، رویایی ( فرانسوی: ایده آل ) ، دست نیافتنی، خفن! - پرسیدنی، چی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اُورَک، اُورَه - واژه ترکی - دل ( قلب ) ترکا وقتی بخوان از ته دل، از کسی تعریف کنند، این واژه رو بکار می برند! مانند: اورکی قارداش ( گارداش ) >>> عش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - این واژه رو واسه کسی بکار می برند که میخواد بپیچونه یا ما رو لای ( بینِ ) کاری بذاره و بره! معنی: رفیق نی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

نخست پوزش میخوام از ساختن این واژه ولی چه کنم که واژه ای کاربردی است! کون بُلبُلی - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) این واژه را ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جانجان: واژه فارسی ( جانان ) که در ترکی به گونه جانجان کاربرد دارد! معنی: اِشگ ( عشق ) ، دوست داشتنی، خواستنی، عزیز دل، نازنین، نورچشمی!، عزیز دُرّ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

جَخِس وَخِس - در لهجه اصفهانی حالت چطوره، چطوری، احوال پرسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

واژه انگلیسی آن: didactics فن آموزش و یاددهی، فناموز ( فن آموز )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

واژه انگلیسی - فن آموزش و یاددهی، فناموز ( فن آموز ) ، پِداگوژی ( فرانسوی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ستوت یسن: هاتهای 14 تا 18 که به "ستوت یسن: متن راستین"موسوم است ولی همانطور که از معنی آن بر می آید ( مانثرا، ستایش و نیایش ) دعاهایی ویژه ایزدان در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پارسا واژه فارسی است و pious برگرفته شده از فارسی است! معنی: پاک نژاد، سِپَنتا، درستکار، پاکدامن، پرهیزگار ( پرهیزکار ) ، فرهود!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

پارسا واژه فارسی است و pious برگرفته شده از فارسی است! معنی: پاک نژاد، سِپَنتا، درستکار، پاکدامن، پرهیزگار ( پرهیزکار ) ، فرهود!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دِین واژه فارسی است و deign برگرفته شده از فارسی است! معنی: قرض، وام، بدهی - بزرگواری، لطف، بخشندگی، دست و دل بازی، بزرگ دستی!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-٢٧

دِین واژه فارسی است و deign برگرفته شده از فارسی است! معنی: قرض، وام، بدهی - بزرگواری، لطف، بخشندگی، دست و دل بازی، بزرگ دستی!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

دَری وَری واژه مرکب اتباعی فارسی است و drivel برگرفته شده از فارسی است! ( ( بر پایه اوستا: دراییدن اهریمنی و گفتن اهورایی است به مانند "دری وری" هست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

دَری وَری واژه مرکب اتباعی فارسی است و drivel برگرفته شده از فارسی است! ( ( بر پایه اوستا: دراییدن اهریمنی و گفتن اهورایی است به مانند "دری وری" هست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ولگرد واژه فارسی است و vagrant برگرفته شده از فارسی است! معنی: پاپَتی، پابرهنه، یک ( یه ) لاقبا، فقیر، دریوزه، گره گوری، آسمان جُل - آواره، در به در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ولگرد واژه فارسی است و vagrant برگرفته شده از فارسی است! معنی: پاپَتی، پابرهنه، یک ( یه ) لاقبا، فقیر، دریوزه، گره گوری، آسمان جُل - آواره، در به در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

دِرَنگ واژه فارسی میانه ساسانی است و delay برگرفته شده از فارسی است! معنی: دل دل کردن، دیرکرد، تأخیر، معطلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دِرَنگ واژه فارسی میانه ساسانی است و delay برگرفته شده از فارسی است! معنی: دل دل کردن، دیرکرد، تأخیر، معطلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

دشمن واژه اوستایی و enemy از واژه فارسی باستان "اینَیِمی یا اینایِمی" آن گرفته شده است! و همچنین انگره! یادآوری از واژه دوشیارا ( دُشیارا ) : سَیمام ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

دشمن واژه اوستایی و enemy از واژه فارسی باستان "اینَیِمی یا اینایِمی" آن گرفته شده است! و همچنین انگره! یادآوری از واژه دوشیارا ( دُشیارا ) : سَیمام ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

دوشیارا، دُشیارا - واژه فارسی باستان دوش ( دُش ) : بد، ناروا، ناپسند، نادخ - زشت، نکوهیده، پلید ( گُجَستَک ) به مانند دشمن: مرد بد، شخص پلید یارا: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دوشیارا، دُشیارا - واژه فارسی باستان دوش ( دُش ) : بد، ناروا، ناپسند، نادخ - زشت، نکوهیده، پلید ( گُجَستَک ) به مانند دشمن: مرد بد، شخص پلید یارا: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٣

پَرتِتَش ( partetash ) - واژه فارسی باستان - بهشت، مینو! در نوشته های آیینی تخت جمشید از مکان هایی نام برده شده است که کیش های پیشکشی و نذرهای آیینی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

پَرتِتَش ( partetash ) - واژه فارسی باستان - بهشت، مینو! در نوشته های آیینی تخت جمشید از مکان هایی نام برده شده است که کیش های پیشکشی و نذرهای آیینی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

پَرتِتَش ( partetash ) - واژه فارسی باستان - بهشت، مینو! در نوشته های آیینی تخت جمشید از مکان هایی نام برده شده است که کیش های پیشکشی و نذرهای آیینی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٢

هَمپُرسِگی، هَمپُرسی - واژه اوستایی ( apərəse ) یَسن های 9 تا 11 به گفتگو میان اهورامزدا و زرتشت می پردازد! پُرسیدن در اوستا یا معنی پیشین آن: جویا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

هَمپُرسِگی - واژه اوستایی یَسن های 9 تا 11 به گفتگو میان اهورامزدا و زرتشت می پردازد! پُرسیدن در اوستا یا معنی پیشین آن: جویا و آگاه شدن از حال کسی، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

پادیاو، پادیاب - واژه اوستایی در اوستا: "پَیتی یاپَه" در پهلوی: "پادیاب، پاتیاپ، پادیاو" معنی: آبدست، دست نماز، وضو، شست و شو و بَرِشنوم ( پاکیزه ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

پادیاو، پادیاب - واژه اوستایی در اوستا: "پَیتی یاپَه" در پهلوی: "پادیاب، پاتیاپ، پادیاو" معنی: آبدست، دست نماز، وضو، شست و شو و بَرِشنوم ( پاکیزه ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پادیاو، پادیاب - واژه اوستایی در اوستا: "پَیتی یاپَه" در پهلوی: "پادیاب، پاتیاپ، پادیاو" معنی: آبدست، دست نماز، وضو، شست و شو و بَرِشنوم ( پاکیزه ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

پاوی، پَزِش - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - جشن یَسنا در اتاقی ویژه در آتشکده برگزار می شود که این اتاق را پاویگاه ( پَزِشنگاه ) می ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پَتَیت - واژه اوستایی اوستا: پَی تیتَه پهلوی: پَتَت ( پَتَیت ) در ادبیات دینی زرتشتیان چهار متن پَتَت، به زبان پهلوی و پازند در دست است: 1. پتتِ آذ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

پَتَت - واژه اوستایی اوستا: پَی تیتَه پهلوی: پَتَت ( پَتَیت ) در ادبیات دینی زرتشتیان چهار متن پَتَت، به زبان پهلوی و پازند در دست است: 1. پتتِ آذر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پَتَت - واژه اوستایی اوستا: پَی تیتَه پهلوی: پَتَت ( پَتَیت ) در ادبیات دینی زرتشتیان چهار متن پَتَت، به زبان پهلوی و پازند در دست است: 1. پتتِ آذر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تناپور ( تنافور، تناپوهر ) - واژه اوستایی تن: بدن، پیکر، اندام، کالبد آپور ( آفور، آپوهر ) : آب کثیف و آلوده، لجن و فاسد شده معنی: گناه بزرگ، گناهی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دَستواژه!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دَستواژه!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دَستواژه - واژه مرکب آمیخته ای ( ترکیبی ) از دو واژه: دست ، واژه معنی: جمله، گزاره، گفتار، متن، نوشته، نویسه فرهنگ لغت، واژه نامه، فرهنگنامه، دیکشنر ...