پیشنهادهای مـجـتـبـی عـیـوض صـحـرا (١,٥٨٣)
واژه ای عربی است ولی در فارسی به این معنا است: مثل، مانند، شبیه، جور و. . . مثالی از مولوی ( مولانا ) : من آن ماهم که اندر لامکانم/مجو بیرون مرا در ...
مردود دانستن، از دور خارج کردن!
نَگیرَد - اثر نکند، مؤثر واقع نشود - درک نمی کند، نمی فهمد، دو هزاریش نمی افتد ( کجه ) ! مثالی از سعدی: فراوان سخن باشد آکَنده گوش/نصیحت نگیرد مگر ...
و فرق می کند با: همپا:پا به پا، همراه، یاور، پشتیبان!
مَلَنگ، گاگول!
تشکر و سپاس از این که گفتین! چالش به معنی:مُعضَل، مسئله، مشکل، بُغرَنج هم می شود! مثال: چالش ما امروزه، رعایت حقوق معنوی مؤلف است!
مِجمَر! - منقل، آتشدان، افروزه، گرمابخش که با مِعجَر: روسری، چارقد. فرق می کند و هم نویسه هستند!
شلنگ تخته انداختن، لِی لِی دویدن، نوعی جَست و خیز کردن کودکان دبستانی!
حاضرم، آماده ام، گوش به زنگ!
نَیَنداخته - از واژه اوستایی هَنداختار: طراحی کردن و اندازه گرفتن اندازه نگرفته، نشمرده، گز نکرده! نمونه ای از شعر سعدی: نباید سخن گفت ناساخته/نش ...
ناساخته:نَسَنجیده، آماده نشده، بنا نشده ولی نَیَنداخته: اندازه نگرفته نمونه ای از شعر سعدی: نباید سخن گفت ناساخته/نشاید بریدن نینداخته >>>>> سخن را ...
جِبهه: پیشانی، جَبین ولی جُبّه:جامه ( لباس، پیراهن ) گشاد و بلند که روی لباس های دیگر پوشند و به هم نویسه ی خوبی اشاره کردی که من تا حالا نمی دونستم ...
یِکّه تاز - مهپاره، بیتا، یکتا، یگانه، بی نظیر و مانند و همتا و لنگه - استاد، ماهر، مسلط!
ناگهان ( ناگه ) ، یکدفعه، یکاره!، یهویی، هُورتی، قَزَن قُورتَکی!
هُلُفدونی - جای کثیف و تاریک - زندان، اتاق توقیف، بازداشتگاه، سیاه چال!
هَیهات - دور است، بَعید است - هرگز، ابداً - حسرت، دریغ، دریغا - ای وای. . . !
هَیُون - مجازاً یعنی: فرستاده، قاصد، خبرآور، پِیک!
وَرپَریده - طُغث، شیطون و بازیگوش، آتیشپاره، وِزِّه!
وارَهان - آزاد و رها کن، نجات بده - دست بَردار، وِلِش کن ( وِلِلِش ) ، بیخیالِش! - چشم بپوش، اهمیت مده.
گاهی نوش به تنهایی معنی: گوارا باد، نوشِ جونِت!
نام شبکه ای در صدا و سیما - سر واژه ی : ن ( نشاط ) ، س ( سرگرمی ) ، ی ( یادها ) ، م ( مسابقه ) ! نسیم نماد انسان های: آزاده، سرافراز، بالنده - شریف، ...
ندا، زمزمه، آهسته حرف زدن، پِچ پِچ کردن، دَرِ گوشی!
نَبازَند - توجه نکنند، نمی پردازند، مشغول و سرگرم نشوند!
ناتانا: به زبان یونانی - دادن، بده، عطاکن، ببخش و. . . ئیل ( ایل! ) : به زبان عبری - خدا، پروردگار خداداده ( خداداد ) ، عطاشده، بخشیده، موهوب - غریز ...
مرحله، دوره، دفعه، بار، گزگ، کرت - نوبت، نوبت کسی در بازی!
دست، دور، مرتبه، نیمه - وقت، زمان، هنگام، موقع، فرصت - به جای واژه ی انگلیسی ( سِت"SET" و تِرم"term" ) مثالی از حافظ: اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببا ...
واژه ای فارسی است - رجوع به لانتور شود!
سِمساری - واژه عربی می توان بجای آن از واژه "خِنزِرپِنزِری" بهره برد!
نمایشی است، طنز آمیز و فُکاهه که برای بیشتر مردم خاطره ساز است ( و با خاطره تعریف کردن فرق می کند ) و اغلب سرپا اجرا می شود: ایستا طنز
گا: کوتاه شده گاو ( ( هنوز هم در کُردی به گاو >>> گا می گویند! ) ) کسی که به مانند گاو، زبان نفهم است و به آسانی گول می خورد مترادف شاسگول!
پانتو: پیشوند است و به معنی همه میم: نمایشِ تقلیدی بدون حرف و صدا در پهلوی: کُپی بازی ( کُپی: گونه ای میمون - پانتومیم ) ادا اطوار، ادا بازی ( در ...
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - آت آشغال، خرده ریزه - اسباب، اثاثیه، مَتاع، جنس، کالا خِرت و پِرت! ( مرکّب اتباعی ) می توان بجای واژه عرب ...
مَگیر - بازخواست نکن، مؤاخذه نکن، گیر نَده! - چشم پوشی کن، نادیده بگیر. مثال: به باد افرۀ این گناهم مگیر >>>>> یعنی بخاطره این گناهم مرا مجازات نکن ...
مُقَشَّر - پوسته پوسته، ورقه ورقه، پولک شده، فلس ( واژه ای فرانسوی ) شده!
مُتَّهَم گردانید - کنایه از به شک و تردید افتادن، گمان کردن، پِنداشتن و. . .
مَعرِکه - خَفَن، شاهکار، کولاک! - جایی برای نمایشِ دوره گردی، سیرک ( واژه ای فرانسوی )
مَظالِم - یرغو، دادگاه، دادسرا. ولی با توجه به معنی آن:مجلسی که در آن به شکایت های مردم درباره ظلم هایی که بدانان شده بود، رسیدگی می شد: شورای حلِّ ...
مَشقی - دستگرمی، تمرینی، امتحانی، آزمایشی، آموزشی! - الکی، کشکی، قزن قورتکی! - تفننی، سرگرمی، خوش گذرونی
رونمایی!
ماسَوا - مخفّف ماسوی الله - آنچه غیر از خداست، همه ی مخلوقات و با کاینات: جمع کاینه - موجودات جهان. مترادف است!
لانتُور - ترکیبی از دو واژه: لان: بی صفت، عوضی، نامرد - تور: دام وتله برای شکار دزدِ تازه کار، دَله دزد، کفزَن، کش رو، دودَره باز و. . .
دَستاوَرد - واژه مرکّب - ترکیبی از دو واژه: دست ، آورد: داشته، بدست آورده، ما حَصَل، محصول، برآورد، برآیند - دستیابی، پیشرفت، بهبود، توسعه، کامیاب ...
رُونَمایی - واژه مشتق مرکّب - ترکیبی از: رو ، نما ، ی ( صامت میانجی ) ، ی ( پسوند نسبت ) پرده برداری، آشکاری، هویدایی، شیوایی، رسایی و. . .
مَهپاره - اسم دخترانه ترکیبی از ماه و پاره:تیکه ای از ماه، قسمتی از ماه - مجاز از خوشگل، زیبارو، دلرُبا، ماهرُخ - آشنا، محبوب، معشوق
همخوانی، هماوازی - لبزنی، لباهنگ ( در خندوانه )
زرنگ ( زیرک ) ، باهوش ( هوشیار ) که با صرافت شبه هم آوا است!
مربوط به جهان ( عالم ) معنا و خدایی، عالم غیب، خُمِستان، نیستان! همستار ( متضاد ) >>> ناسوتی، استومند!
رِند - زیرک، ناقلا، حیله گر، مَکّار - لااُبالی، بی سَروپا، وِلگرد - آن که ظاهر خود را در مَلامَت دارد و باطنش سالم باشد، تمارض گر، خود را به موش مُر ...
لَت و پار - مجروح ، آسیب، صدمه و. . .
لَبِیک - ایستاده ام به فرمان تو، مطیع تواَم، گوش به فرمانم - چَشم، قبول کردن، جانم ( جان ِ دلم ) ، پذیرفتن، آره، بله!