تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسم : ۱ _ لبه ( فنجان ، استکان و . . . ) ۲ _ لبه ( کلاه ) فعل : لبریز کردن ، تا لبه پر کردن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

You made my day روزم رو ساختی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Also : be floating on air رو ابر ها سیر کردن I've been walking on air ever since Chris and I started going out together

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رو ابر ها سیر کردن

پیشنهاد
٠

Be over the moon

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

brigade ( تیپ ) واحدی در نظام کمتر از لشکر و بیشتر از هنگ brigadier = سرتیپ دوم brigadier general = سرتیپ ارشد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

brigade ( تیپ ) واحدی در نظام کمتر از لشکر و بیشتر از هنگ brigadier = سرتیپ دوم brigadier general = سرتیپ ارشد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

brigade ( تیپ ) واحدی در نظام کمتر از لشکر و بیشتر از هنگ brigadier = سرتیپ دوم brigadier general = سرتیپ ارشد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسم : افسار ، لگام ، دهنه ( اسب ) Leather bands around a horse's head to control its movement فعل : ۱ _ افسار بستن put a bridle on ۲ _ خشم خود را بر ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معانی متفاوت این واژه در دیکشنری لانگمن : ۱ _ پل ( ساختن ) structure carrying a road or railroad over a river , etc ۲ _ اتاق فرمان ( کشتی ) raised ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کلمه bride یعنی ( عروس ، تازه عروس ) و bridegroom یعنی ( داماد ، تازه داماد ) bride : woman about to be married or just married bridegroom : man abo ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کلمه bride یعنی ( عروس ، تازه عروس ) و bridegroom یعنی ( داماد ، تازه داماد ) 🛑 در پاسخ به Arash_kurd باید بگم نظرت اشتباهه ! اگه به دیکشنری های مخ ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چندکارگی کردن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوستان دقت کنید که شکل صحیحش illegal هست ❌❌❌❌❌❌

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

درخواست سواری ماشین کردن ( با نشان دادن انگشت شست )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برادران ( در مسجد ، کلیسا و . . . ) Brothers ( used in church , etc )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

📐 در جایگاه فعل : ۱ _ ( مربوط به حیوانات ) تولید مثل کردن ، زاییدن ( Of animals ) produce young ۲ _ پرورش دادن ، تربیت کردن Keep ( animals , etc ) ...

پیشنهاد
٠

فضولی کردن ، پاییدن ، دید زدن to closely watch someone and everything they do, particularly in a way that makes them feel uncomfortable e. g. It's aw ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : الکل سنج تنفسی Piece of equipment used by police to check whether a driver is drunk

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نفس خود را هدر دادن ، خود را اذیت کردن ، بیهوده حرف زدن Talk uselessly e. g. You know it and so do I. So don't waste your breath

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهتره برای یادگیری معناش به مثال ها نگاه کنید 📍The florists say that roses are not in season گلفروش ها میگن که رز ها در این فصل نیستن 📍Watermelon i ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نکته : وقتی بین break و in خط فاصله باشه یعنی در جایگاه اسم بکار رفته اما اگه بدون خط فاصله باشه یعنی در جایگاه فعل استفاده شده 𝗯𝗿𝗲𝗮𝗸 - 𝗶𝗻 = n ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکننده ، شکستنی made of a material such as glass or clay that breaks easily synonym = fragile antonym = unbreakable ✳️ این واژه هم صفته و هم اسم Adj ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

💠 تفاوت دو صفت big و great 🌀 این دو واژه معنای مشابه ای دارند به معنای ( بزرگ ) اما خوب است که بدانید تفاوت جزئی دارن ⏫ کلمه "big" به معنای اندازه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

💠 تفاوت دو صفت big و great 🌀 این دو واژه معنای مشابه ای دارند به معنای ( بزرگ ) اما خوب است که بدانید تفاوت جزئی دارن ⏫ کلمه "big" به معنای اندازه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سپیده دم ، سر صبح ، بامداد ، سحرگاه 𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘 𝑜𝑓 𝑑𝑎𝑦 = 𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘 𝑜𝑓 𝑑𝑎𝑤𝑛 = 𝑑𝑎𝑦𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپیده دم ، سر صبح ، بامداد ، سحرگاه 𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘 𝑜𝑓 𝑑𝑎𝑦 = 𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘 𝑜𝑓 𝑑𝑎𝑤𝑛 = 𝑑𝑎𝑦𝑏𝑟𝑒𝑎𝑘

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : ۱ _ شروع شدن ناگهانی یک اتفاق ناخوشایند مانند جنگ ، شیوع بیماری و . . . If something dangerous or unpleasant breaks out, it suddenl ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ متوقف کردن ، تمام شدن یا کردن Stop ; end ۲ _ جدا کردن ، قطع شدن ( از بخش اصلی چیزی ) Separate from the main part : A branch broke off

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Also : break new ground کار جدید و متفاوتی را انجام دادن Do something new and different

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

be on/near the breadline = to be extremely poor e. g. They are not well - off, but they are not on the breadline آنها مایه دار نیستن ، اما ندار هم نی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

the income level below which a person is considered to be living in poverty or experiencing financial hardship 🔘 a queue of people waiting for free ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر معنی رایجش یعنی نان ، در زبان محاوره معنی � پول � میدهد bread = money

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اسم : ۱ _ نقض ( قانون ، سوگند و . . . ) Act of breaking a law , promise , etc ۲ _ سوراخ یا شکاف ( در دیوار و . . . ) Hole ( in a wall , etc ) فعل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با بی اعتنایی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صفت : بی شرم ، بی حیا فعل : بی شرمی کردن ، گستاخی کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عضله ، ماهیچه ، قدرت عضله / ماهیچه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : آشوب ، جار و جنجال ، نزاع ، هیاهو ، غوغا فعل : آشوب کردن ، جار و جنجال راه انداختن ، نزاع کردن ، هیاهو کردن ، غوغا کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : لاف ، چاخان فعل : لاف زدن ، چاخان کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

براندی ( نوعی نوشیدنی الکی بسیار قوی _ساخته شده از شراب ) a strong alcoholic drink made from wine or fruit juice e. g. She bought me a brandy and ma ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برجسته کردن ، بهبود بخشیدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

شست و شوی مغزی ، شست و شوی مغزی دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح "Silence is golden" به معنای این است که گاهی اوقات سکوت و عدم صحبت کردن بهترین راه برای حل مسائل و جلب توجه است و میتواند باعث آرامش خاطر خود ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخ ، خردمند ، قدرت مغز ، توانایی فکر 1 _ intelligence, or the �ability �to think e. g. A lot of brainpower went into solving the problem تیز هوش ، تی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرار مغز ، فرار مغز ها a situation in which highly intelligent or skilled people of a country move to another country so that they can live a better ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باهوش ، زرنگ ، تیز ، خردمند clever , smart e. g. He always was the brainy one

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی مخ ، بی مغز ، نادان ، کودن ، احمق ، احمقانه Stupid e. g. My sister's latest boyfriend is pretty brainless

پیشنهاد
٠

Think about something continually or too much e. g. You've got cars on the brain. Can't we talk about something else for a change?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : ۱ _ مغز ، مخ The organ in the head that controls thought ۲ _ هوش ، خرد ، ذکاوت Mind , intelligence ۳ _ ( عامیانه ) باهوش ، عاقل Clever person ف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خط بریل ( به فرانسوی: Braille ) که در سال ۱۸۲۱ توسط لوئی بریل ابداع شد، روشی است که به طور گسترده ای در دنیا توسط نابینایان برای خواندن و نوشتن استفا ...