پیشنهاد‌های میرزایی (١,٥٤٩)

بازدید
٢,٨٢٠
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

۱ _ تغییر عقیده دادن to come to an agreement or make someone change their mind e. g. I’ve tried everything to persuade her but she won’t budge an inc ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بودایی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مذهب بودا ، بوداگرایی an Indian religion based on the teachings of Siddhartha Gautama, the followers of which worship in temples

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you want some more cake , please say so اگر کیک بیشتری میخوای ، لطفاً بگو ( لطفاً تعارف نکن )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدامس بادکنکی Chewing gum that can make bubbles

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱ _ آب سرد کن ، آبخوری a public fountain to provide a jet of drinking water ۲ _ هر یک از وسایل مختلف که در آن هوا یا گاز دیگری از یک مایع عبور می کند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از خواب غفلت در آوردن _ شفاف سازی کردن Also : put the record straight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از خواب غفلت در آوردن _ شفاف سازی کردن Also : set the record straight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I just want to know where I stand می خوام بدونم کجای کارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی ادب ( در طرز سخن گفتن ؛ خلاصه کردن واژگان در جمله گویی که بی ادبانه باشد ) ◾ املای اصلی این واژه brusque است اما بعضاً بصورت غیر رسمی brusk مینوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی ادب ( در طرز سخن گفتن ؛ خلاصه کردن واژگان در جمله گویی که بی ادبانه باشد ) ◾ املای اصلی این واژه brusque است اما بعضاً بصورت غیر رسمی brusk مینوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Okay = Ok = 'kay هر سه حالت درسته ✅

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ کیک شکلاتی a square shaped flat cake that is made with chocolate and occasionally nuts ۲ _ نوعی پری یا هوبگوبلین در فرهنگ اسکاتلندی و انگلیسی که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشم غره رفتن ، تهدید کردن to try to make someone do something, especially in a threatening way e. g. But she wasn't going to let him browbeat her.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

📏 عبارت to be afraid دو تا معنی داره ۱ _ ترسیدن ، بیم داشتن ۲ _ متاسف بودن ، شرمنده بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Hold on to yourself به خودت مسلط باش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

draw up = ایستادن ، نگه داشتن ، متوقف کردن draw off = حرکت کردن 📍A taxi drew up outside the bank . ( it stopped ) Two men got out and then the taxi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

draw up = ایستادن ، نگه داشتن ، متوقف کردن draw off = حرکت کردن 📍A taxi drew up outside the bank . ( it stopped ) Two men got out and then the taxi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دیکشنری LanGeek : اسم : جوجه های همزاد all the young of a bird hatched at the same time, or the young of an animal cared at together فعل : ۱ _ با اضط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

معناش میشه ( دل شکسته ) چون در جایگاه صفت بکار میره extremely sad, especially because someone you love has left you He was broken - hearted when she ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ یک کفش چرم سنگین با نقش های تزئینی و زیره میخ a heavy leather shoe with decorative patterns and a hobnailed sole ۲ _ لهجه و گویش محلی و خاص صحبت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بروشور ، دفترک ، کاتالوگ ( متن چاپی با تعداد صفحات معمولاً کم که اطلاعاتی درباره ویژگی های کالا یا نمایش یا نمایشگاه و نظایر آن به دست دهد ) Small b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزرده خاطر کردن ، آتشی مزاج کردن ، عصبی کردن Also : put someone's back up

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به خون ( کسی ) تشنه بودن out for blood = after someone's blood

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به خون ( کسی ) تشنه بودن out for blood = after someone's blood

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جنون رسیدن have a fit = throw a fit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به جنون رسیدن have a fit = throw a fit

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرش زن ، پرش کننده ( در ورزش پرش طول ) broad jumper = long jumper

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرش زن ، پرش کننده ( در ورزش پرش طول ) broad jumper = long jumper

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ورزش ) پرش طول broad jump = long jump

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( ورزش ) پرش طول broad jump = long jump

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان دقت بفرمایید که شکل صحیح کلمه بصورت intuition است 🛑🛑🛑🛑

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پر بودن از Streets bristling with armed guards

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱ _ پروراندن ( کودک ) raise ( children ) ۲ _ ذکر کردن ، مطرح کردن mention ( a subject ) ۳ _ بالا آوردن vomit ( food )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ _ یکدل کردن ، یکی شدن ، پیوند زدن ، وحدت ساختن ، ایجاد همبستگی کردن to make people become closer together or become friendlier, or to help them end ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کلنجار رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اختصاصی ، اختصاص داده شده ، تخصیص یافته ، کنار گذاشته شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انواع کلاه ها به شرح تصویر 🎩

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تفاوت 𝐓𝐚𝐤𝐞 𝐚 𝐭𝐞𝐬𝐭 و 𝐆𝐢𝐯𝐞 𝐚 𝐭𝐞𝐬𝐭 📝 Take a test = امتحان دادن Give a test = امتحان گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تفاوت 𝐓𝐚𝐤𝐞 𝐚 𝐭𝐞𝐬𝐭 و 𝐆𝐢𝐯𝐞 𝐚 𝐭𝐞𝐬𝐭 📝 Take a test = امتحان دادن Give a test = امتحان گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به هوش آوردن Cause to regain conscious Also : 𝚋𝚛𝚒𝚗𝚐 𝚝𝚘