پیشنهاد‌های میرزایی (١,٥٤٩)

بازدید
٢,٨٢٠
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژگان زیر معادل ( فضول و کنجکاو ) هستند busybody = nosey parker = nosy parker = quidnunc

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He was drunk and had no business driving او مست بود و حق رانندگی کردن نداشت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

busboy = پیشخدمت مرد busgirl = پیشخدمت زن Definition : person who clears restaurant tables

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

busboy = پیشخدمت مرد busgirl = پیشخدمت زن Definition : person who clears restaurant tables

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔍 واژگان polish و burnish معنای مشابه ای دارند مثل : براق کردن ، صیقل دادن ، جلا دادن و . . . اما میانشون یک تفاوت جرئی وجود داره و اون اینه که poli ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

🔍 واژگان polish و burnish معنای مشابه ای دارند مثل : براق کردن ، صیقل دادن ، جلا دادن و . . . اما میانشون یک تفاوت جرئی وجود داره و اون اینه که poli ...

پیشنهاد
٠

📏 put/leave something on the back burner Definition: to delay doing something until a later time 📍The government quietly put the scheme on the back ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سوختن و با خاک یکی شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

معنای اول : خاکسپاری the act of burying a dead body or the ceremony in which a dead body is buried معنای دوم : دفن ( پنهان کردن چیزی در زیر خاک ) co ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱ _ میز تحریر a desk with drawers and a writing surface on top that opens downwards ۲ _ دفتر کار ( بخش خاصی در یک اداره دولتی که مسئولیت وظایف، کارکر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

طاقت فرسا ، کمر شکن ، چالش برانگیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ سرزنده کردن ، سرحال آوردن ، خوشحال کردن ۲ _ شناور نگه داشتن ۳ _ تقویت کردن ، حمایت کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر از معانی که گفته شد معنای باسن نیز میدهد the fleshy part of the human body that you sit on 🛑 توجه کنید که وقتی معنی باسن میده که واژه بصورت جمع ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف مفت insincere talk

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تختخواب چند طبقه beds built one above the other _ این واژه معانی دیگری نیز دارد . . .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دسته ، گروه ، خوشه ، دسته کردن ، جمع شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ نان رول کوچکی که گرد و صاف است و معمولاً غذا هایی مثل همبرگر و هات داگ را با آن صرف میکنند a small bread roll that is round and flat in shape ۲ _ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٨

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٧

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

♾ تفاوت among و between کلمه "among" برای اشاره به بیش از دو مورد یا افراد در یک گروه استفاده می شود اما "between" برای اشاره به دو مورد یا افراد مجز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

♾ تفاوت among و between کلمه "among" برای اشاره به بیش از دو مورد یا افراد در یک گروه استفاده می شود اما "between" برای اشاره به دو مورد یا افراد مجز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) کشتن ، کلک کسی را کندن Kill

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم : ۱ _ موج شکن a protective structure of stone or concrete; extends from shore into the water to prevent a beach from washing away ۲ _ لبه محافظ ع ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

⏺ اسم : ۱ _ قلدر ، زورگو Person who hurts weaker people ۲ _ جنایتکار یا جانی اجیر شده A hired thug ⏹ فعل : ۱ _ قلدری کردن ، زورگویی کردن ، ضعیف کشی ک ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تابلو اعلانات Board on a wall for putting information , pictures , etc for everyone to see ➖ مترادفش میشه bulletin board

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ تابلو اعلانات Board on a wall for putting information , pictures , etc for everyone to see ➖ مترادفش میشه notice board ۲ _ یک شبکه کامپیوتری یا ی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودروی ضدگلوله

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بولدوزر Also : bulldozere e. g. We had some�bulldozers, and they tried to dig out the�tunnels.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بولدوزر Also : dozer e. g. We had some�bulldozers, and they tried to dig out the�tunnels.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پا چلفتی an individual who often breaks things or makes mistakes in situations that require thoughtful behavior or thinking e. g. He's like a bul ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پا چلفتی an individual who often breaks things or makes mistakes in situations that require thoughtful behavior or thinking e. g. He's like a bul ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیپورچی a person who plays the bugle

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : شیپور فعل : شیپور زدن synonym : trumpet , horn 📍bugler = شیپورچی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ درشکه سبک a light, horse - drawn carriage with four wheels, typically used for leisurely rides ۲ _ کالسکه a lightweight, collapsible stroller or ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

لاپوشانی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسیر کسی بودن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اعمال قانون کردن اجرا کردن قانون

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محض احتیاط ، محض اطمینان just in case = to be on the safe side

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

محض احتیاط ، محض اطمینان just in case = to be on the safe side

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : دلقک ، احمق ، لوده synonym : clown , fool فعل : مسخره بازی در آوردن To behave like a buffoon

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منطقه بی طرف ، منطقه حائل a neutral area free of the conflict and danger that is between opposing powers

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ضربه گیر ( ماشین ) Spring on a railroad car that takes the shock when it hits anything 🍀🍀🍀 Car buffer = صیقل دهنده ، برق انداز ( وسیله ای که با آ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لانگمن دیکشنری : ۱ _ چرم زرد Faded yellow color ۲ _ برق انداختن Polish ( metal ) with something soft ۳ _ طرفدار Person interested in subject : a film ...