تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

توضیح درباره اصطلاح from the horse's mouth سن اسب ها را با دیدن دندان هایشان می شود تشخیص داد. برای همین مهم نبود تاجرها یا افراد دلال اسب چه می گفتن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

واژه wind به معنای باد معنای اول و اصلی واژه wind، باد است. باد به هوایی گفته می شود که بنا به دلایل طبیعی با سرعت در حال حرکت است. مثال: . there w ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فعل understand به معنای درک کردن فعل understand به معنای درک کردن تقریبا با دیگر معانی این فعل یکسان است. تنها تفاوت آن، شناخت قبلی از شخصیت و طبیعت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

صفت ready به معنای آماده و حاضر معادل فارسی صفت ready آماده و حاضر است. - صفت ready در مفهوم برای کار یا عملی، کاملا آماده بودن و یا شرایط انجام ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

توضیح درباره اصطلاح piggyback واژه pig در این اصطلاح هیچ ربطی به خوک ندارد. این اصطلاح از زمان انگلیسی کهن از واژه های pick - apack و pick - a - back ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

صفت hot به معنای تند صفت hot به معنای تند به خوراکی ها و نوشیدنی هایی اطلاق می شود که فلفل و ادویه های تند داشته و حس سوختگی در دهان ایجاد می کنند. م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ضمیر one به معنای یکی معادل فارسی ضمیر one یکی است. زمانی که به چیزی یا کسی از قبل اشاره شده باشد و یا مخاطب از آن مطلع است، از این ضمیر استفاده می ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

توضیحاتی در رابطه با money معادل اسم money در فارسی پول است. به واحدی برای مبادله در قالب سکه و کاغذ گفته می شود و اکثر مبادلات امروزه از طریق تبادل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

اسم water به معنای کیسه آب اسم water به معنای آب معادل دقیق اسم water در فارسی آب است. آب به مایعی بدون رنگ، بو و مزه گفته می شود که بصورت قطرات با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

صفت difficult به معنای بدقلق صفت difficult به معنای بدقلق به افرادی گفته می شود که خوش برخورد نیستند و معذب هستند و برخورد با آنها آسان نیستو همینطور ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اسم time به معنای زمان اسم time در فارسی به معنای زمان است. زمان در واقع مفهومی انتزاعی و نامحدود است که با استفاده از اعداد آن را تبدیل به معیاری قا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

فعل dance به معنای رقصیدن فعل dance به معنای رقصیدن به حرکت دادن بدن هماهنگ با ریتم و ضرب موسیقی است. این فعل هم حالت گذرا و هم ناگذر دارد. فعل dance ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه clock به معنای ساعت واژه clock به معنای ساعت به دستگاهی گفته می شود که برای اندازه گیری و نشان دادن زمان استفاده می شود. clock را در اتاق، روی د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

صفت sad به معنای غمگین، ناراحت، غم انگیز از معادل های فارسی صفت sad می توان غمگین، ناراحت و غم انگیز را نام برد که هر سه به یک معنا هستند. این صفت حا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم plate به معنای بشقاب اسم plate در مفهوم بشقاب به ظرفی مسطح و معمولا گرد گفته می شود که برای ریختن غذا روی آن و صرف کردن غذا استفاده می شود. مثال: ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

صفت short به معنای کوتاه قد صفت short در مفهوم کوتاه قد، قد و قامت یک فرد را توصیف می کند و به کوتاه بودن او اشاره می کند. مثال: . i'm really short ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

فعل please به معنای خشنود کردن فعل please در مفهوم خشنود کردن اشاره دارد به خوشحال کردن کسی با چیزی یا عملی و یا موجب شادی کسی شدن و لبخند بر لب او آ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فعل have به معنای داشتن فعل have ( یا در برخی کاربردها have got ) به معنای صاحب بودن، نگه داشتن یا مالک چیزی بودن است. مثلا: dad has a headache ( با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

فعل cook به معنای آشپزی کردن فعل cook به معنای وعده ی غذایی آماده کردن به وسیله اجاق گاز یا وسایل آشپزی دیگر است. فعل cook شامل پختن، جوشاندن، سرخ کر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

توضیحاتی در رابطه با اسم museum معادل فارسی اسم museum موزه است. به ساختمانی که در آن آثار تاریخی، هنری، فرهنگی و علمی نگهداری شده و برای عموم به نما ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اسم sister به معنای خواهر معادل فارسی اسم sister خواهر است. - به دختر یا زنی که پدر و مادر مشترکی با فردی دیگر دارد، sister یا خواهر گقته می شود. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اسم skirt به معنای دامن معادل اسم skirt در فارسی دامن است. به نوعی لباس زنانه یا دخترانه که با حالتی آویزان از کمر به پایین را می پوشاند، skirt یا دا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فعل think به معنای نظر داشتن ، عقیده داشتن یکی از معانی فعل think در فارسی نظر داشتن و یا عقیده داشتن است. فعل think در این مفهوم به معنای درباره چیز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضمیر me معادل فارسی ضمیر me من است که با حرف های اضافی چون به، برای، از و را بکار می رود. از لحاظ دستوری me یک ضمیر مفعولی و از لحاظ صرفی اول شخص مفر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضمیر he به معنای او ضمیر he به جای اسم مذکری که یک بار در جمله تکرار شده می آید و مانع از تکرار شدن آن می شود. البته ضمیر ممکن است مرجع مشخصی در جمله ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

فعل miss به معنای دوری کردن فعل miss در این مفهوم اشاره دارد به دوری از چیزی که معمولا ناخوشایند است، چیزی که موجب ناراحتی و دردسر می شود. مثال: . y ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

توضیح درباره اصطلاح out of the blue در این اصطلاح the blue به معنای آسمان است. گاهی اوقات چیزهای غیرمنتظره ای مانند رعد و برق یا شهاب سنگ یا هواپیمای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

توضیح درباره اصطلاح from hand to mouth اصطلاح از دست به دهان یعنی هرچه یک نفر در می آورد همان قدر است که بخورد و گرسنه نماند و اصطلاحا به زندگی فقیر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

واژه cracker به معنای بیسکویت ترد واژه cracker در این کاربرد به نوعی بیسکویت خشک و باریک گفته می شود که اغلب شور است و معمولا در کشورهای غربی به عنوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه factory به معنای کارخانه واژه factory به معنای کارخانه به ساختمان یا مجموعه ساختمان هایی می گویند که کالایی در آن تولید می شود یا خدماتی ارائه م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرف ندای hi به معنای سلام حرف ندای hi حالت غیررسمی واژه hello ( به معنای سلام، درود ) است که افراد هنگام رسیدن به هم یا شروع کردن مکالمه پشت تلفن از ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

توضیح درباره اصطلاح apple of one's eye ترجمه تحت اللفظی این اصطلاح مردمک چشم کسی بودن است. مردم با چشم خود می توانند ببینند و در نتیجه از مهمترین اعض ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه a lot به معنای خیلی قید a lot معنای نزدیکی با خیلی یا بسیار در فارسی دارد. قید a lot شدت یک صفت یا عمل را افزایش می دهد. مثلا: he looks a lot ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فعل sing به معنای ( آواز ) خواندن معادل فارسی فعل sing ( آواز ) خواندن است. برای بیان عمل تولید آوای موسیقیایی توسط صدا بصورت یک آهنگ یا ترانه از فعل ...

پیشنهاد
٥

توضیح درباره اصطلاح bite the hand that feeds one ترجمه تحت اللفظی این عبارت دستی که بهت غذا می دهد را گاز بگیری است که اصطلاحا به افرادی اطلاق می گرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه example به معنای الگو واژه example به معنای الگو به یک فرد یا رفتار یک فرد اشاره می کند که آن فرد یا رفتار نمونه ای قابل قبول است و دیگران دوست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

توضیح درباره اصطلاح eat crow crow به معنای کلاغ چون مردارخوار است گوشتی بد مزه و چندش آور دارد و برای همین خوردن گوشت کلاغ کاری بسیار سخت و ناخوشایند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه beach به معنای ساحل واژه beach به معنای ساحل به فضای کنار دریا یا رودخانه گفته می شود که معمولا از شن یا سنگریزه های کوچک است. واژه seaside هم م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

فعل buy به معنای خرید کردن فعل buy به معنای خرید کردن است و کاربردهای زیر را دارد: - فعل buy یعنی به دست آوردن چیزی در ازای پرداخت پول. مثلا: ?whe ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه young به معنای جوان و کم سن و سال در زبان فارسی هنگامی از واژه جوان استفاده می شود که بخواهیم به فردی بالغ در یک بازه سنی مشخص اشاره کنیم. علاوه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

فعل get up به معنای بیدار شدن فعل get up یک فعل عبارتی جداشدنی است، یعنی حرف اضافه اش می تواند با فاصله از فعل اصلی بیاید. فعل get up به معنای بلند ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه drink به معنای نوشیدنی واژه drink به انواع نوشیدنی گفته می شود که معروف ترین آن آب است. مثلا: food and drink ( خوراکی و نوشیدنی ) drink برخی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

حرف اضافه below به معنای زیر کاربرد حرف اضافه below به معنای زیر به پایین بودن سطح یا موقعیت مکانی چیزی اشاره دارد. مثلا: send your answers to the a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

واژه daughter به معنای فرزند دختر واژه daughter به معنای فرزند دختر است. این واژه تنها برای انسان ها به کار می رود. مثلا: liz and phil have a daught ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

صفت twelve به معنای دوازده معادل صفت twelve در فارسی دوازده است. دوازده جزء اعداد زوج و یک صفت شمارشی است که قبل از عدد 13 و بعد از عدد 11 است. مثال: ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه flower به معنای گل واژه flower به معنای گل به بخش رنگی یک گیاه گفته می شود که از بالای ساقه می روید و تبدیل به میوه یا دانه می شود. گل ها معمولا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١

واژه jacket به معنای کاپشن واژه jacket به معنای کاپشن به لباسی گفته می شود که روی لباسی دیگر پوشیده می شود، معمولا بالاتنه را می پوشاند، آستین دارد و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

فعل help به معنای کمک کردن فعل help به معنای آسان تر کردن یا ممکن کردن چیزی برای دیگری است، حال با کاری انجام دادن یا با دادن چیزی که مورد نیاز آنها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

واژه window به معنای پنجره معادل واژه window در فارسی پنجره است. منظور از پنجره بطور کلی منفذی بر روی دیوار و یا سقف خانه و اتومبیل و. . . است. پنجره ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

واژه bag به معنای کیسه واژه bag در مفهوم کیسه معمولا به صورت خالی استفاده نمی شود و همراه با یک اسم دیگر می آید. bag به هر کیسه پلاستیکی، پارچه ای یا ...