تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

سطح درک و فهم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به تدریج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

مجادله. بحث برانگیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

تناقض. برگشت. ابهام.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

چسبیدن و محکم گرفتن. در رابطه ماندن. با هم در تماس ماندن. تلاش برای نگه داشتن چیزی He clung on to power for another ten years.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

متقاعد کردن تدریجی We do our best to cajole rich countries into helping.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

درک. آگاهی. تشکر It helps children to develop an appreciation of poetry and literature.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

به نزد کسی رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

کم حرف The reticent girl

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

گروه ازدحام A throng of newsmen

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

کم حرف His laconic speech

پیشنهاد
٢٤

تمرین سخت و نا خوشایند کردن The soldiers were put through eight weeks of basic training.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

گیج کننده. مهم تر و بزرگتر از هر چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

شگفت زده. گیج شده. هیجان زده.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

وقت گذرانی بیهوده. پیاده روی و گردش Don't dwadle We're late already

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

a dapper little man in a grey suit مرد خوش تیپ و خوش لباس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

دورگه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

شجاع. قهرمانانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

تغییر غیر منتظره و مبهم. دمدمی مزاج. شرایط متغییر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

به یادماندنی A catchy song

پیشنهاد
٢٦

پشت وپیش کردن لباس. وارونه پارچه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

چی گیر من میاد؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

سه وعده غذا و جایی برای خواب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٠

مسخره ست. شوخی می کنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

a dinky little bag جذاب. زیبا و کوچک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

زیبا و ظریف و کوچک a dainty gold chain

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

متقاعد کردن. تحت تاثیر قرار دادن کسی Unable to sway the others

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

گمشو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

گستاخ. جسور An insolent boy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

اغراق کردن. بزرگش کردن. تملق کسی برای به دست آوردن چیزی

پیشنهاد
٢٣

شانسی نداشتن. فرصتی نداستن Don’t let a chance like that slip through your fingers!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

راز کسی را فاش کردن He let it slip that they were planning to get married.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

چاپلوسی I refused to fawn over her or flatter her.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

مطیع. فرمانبردار. بدون شکایت کاری را انجام دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

مردم. عامه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

آدم خوش گذران که از خوردن و نوشیدن لذت می برد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بدلیجات. بیهوده. بی مصرف. بی معنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

آدم تنبلی که هیچ دستاوردی ندارد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

مختصر و پر معنا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

مبهم. غیر واضح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

علت ضعیف و لاغر شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

دلیل مشکلی که منجر به شرایط بسیار سخت می شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

روش مودبانه ی نه گفتن. حالا هر چی. دروغ می گی. ساکت تنهام بذار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

اهانت و بی احترامی. دست انداختن. قانون شکنی The union had openly flouted the law.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

The thief snatched her purse and ran. به زور گرفتن, دزدیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

قانع گری که بقیه را به سمت مصیبت می برد. DNC officials labeled Trump a “Pied Piper candidate”

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

کول کردن. برپشت یا شانه کسی سوار شدن He piggybacked his wounded friend.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

باهوش. زیرک The student is so perspicacious about this problem.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

خودسر. لجباز. مشکل حل نشدنی the seemingly intractable problem of human greed

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

مغرور She raised her hand in an imperious gesture.