پیشنهادهای Sm (١,٦٧٤)
بیهوده گویی، سبکسری این ایفده سری به چه کار آید ای فتی در باب دانش این سخن بیهده مگوی
بیهوده گو، سبک سر این ایفده سری به چه کار آید ای فتی در باب دانش این سخن بیهده مگوی
بیهوده گو ، سبکسار،
سبکساری، بیهوده گویی این ایغده سری به چه کار آید ای فتی در باب دانش این سخن بیهده مگوی
عنبر، مشک، بوی عنبر و مشک بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی
علوفه خشک به هم بافته شده یا بسته بندی شده
جمع کردن، گرد کردن، خرمن کردن
وثن، ایبک، نگار، بت، الهه، شمن، فغ، جبت،
بُخت، ریدک، بنده، برده، حلقه کش، سفته گوش، رهی، نوجوان، پسر، جوانک، بیریش
مراد ، ارزو، خواسته
نالان، مکتئب ، اندوهگین، بدحال، دلشکسته آن ابر بین که گرید چون مرد سوکوار و آن رعد بین که نالد چون عاشق کئیب
همنشین و هم صحبت شدن
نقاشی کردن. زینت دادن. به نقش و نگار آراستن. مجسم و مصور کردن معانی را بدو ده سربلندی سعادت را بدو کن نقش بندی
ارج ، عزت، سرافرازی، افتخار صیت، شهرت، اوازه معانی را بدو ده سربلندی سعادت را بدو کن نقش بندی
نامه فرح انگیز و شادی بخش مفرح نامهٔ دلهاش خوانند کلید بند مشکل هاش دانند
شهر بزرگی است در خطای که مشک خوب از آنجا آورند و خوبان را بدانجا نسبت کنند خوشبوی، چنان کز خواندنش فرخ شود رای ز مشک افشاندنش خلخ شود جای
نیک روی ، پسندیده روی، خجسته روی، زیباروی،
مشهور، معروف، برجسته، نامی، نبیه، ستوده، سربلند، بلند اوازه، عالی، اعظم، مشخص
کنایه از رنگ سبز پوشیدن
لت ، چپه، تس، کشیده، تپانچه، چک، تو گوشی، کاج
ناپسند، نکوهیده، بیزارشده، ازچشم افتاده، گجستک ، رانده، مردود، مطرود، نفرت انگیز
ترسناک ، هول آور ، وحشتناک
حیرت زده و سرگشته
حیران و سراسیمه و وحشت زده شدن ، ترسیدن، به جایی که دهشت خورند انبیا تو عذر گنه را چه داری بیا.
البته استعاره از روی معشوق است
پادن، مرتع، مرعی، چراستان، چمن، مرج،
مشورت ، رایزنی، گفتگو
پاده، گله، خیل ، فسیله، ایلخی، گروه، دسته
تیر و ستون چوبی،
مهر نامه، پاکت نامه هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
مهر و عنوان نامه، پاکت نامه، جلد نامه هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
کنایه از رخساره و طلعت معشوق گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا به بوسه نقش کنم برگ یاسمین ترا
جسیم، زبر، ستبر، پرغونه، سفت، گران، ناخوش، نامطلوب، ناهموار. . . . .
: بدرام، خشن، زبر، زفتی، زمخت، سخت، سنگین، صلب، ضخیم، فربه، گنده، ناهموار، ناهنجار، هنگفت
بدریخت، بدشکل، بدمنظر، بدهیکل، بی ریخت، کریه، کریه المنظر، پچل، بد، سوء، مذموم، ذمیمه، رکیک، سخیف، شنیع، فاحش، قبیح، مستهجن، مکروه، ناپسند، نازیبا، ن ...
پوپک، ناسفته، دست نخورده، تازه، نو، طرفه، بدیع
خشمگین و غضبناک شدن، ، چهره گشودن، رخ نمودن، جلوه نمودن چو عارض برفروزی می بسوزد چو من پروانه بر گردت هِزارا
دوران کودکی و خردسالی
سیاه و اسود، سبز تیره خام ، نارس، ناپخته، آبکند ، ابخوست، آبراه، خمیده، کوژ،
دختر زشت روی کوتاه قامت، دختر سیه چرده نازیبا
ابلق ، ، پیسه ، دو رخ، دو چهره، ، مزور ، ریاکار، ناسازگار در حرف و عمل، دو سو، منافق، دو زبان ، دودل، ذو الوجهین، بیگانه، مکار،
سنگدلی، بی رحمی، بیمروتی، نامهربانی،
سنگ دل، بیرحم، بی مروت، ناجوانمرد، بی شفقت، نامهربان،
زاهد ، عابد، پارسا، منزوی، تنهایی طلب،
راضی شدن به قضا و قدر، پذیرفتن سرنوشت
با راه، سر به راه، متواضع، پند پذیر، نصیحت پذیر، اندرز پذیر، عاقل و بالغ، دانا
دکان کوچک، دکانچه ، سکوی بلند و برآمده، حصار و ستون دُکّه =بند و زندان و محبس به ره بر یکی دکه دیدم بلند تنی چند مسکین بر او پای بند
سیاه، شهر ، بدان علت که از دور سیاه به نظر میرسد شهر حبش غریب آمدم در سواد حبش دل از دهر فارغ سر از عیش خوش
اضافه تشبیهی، اجل به باد تشبیه شده مرگ در این باغ سروی نیامد بلند که باد اجل بیخش از بن نکند
نیست و نابود کردن، از جا کندن ، معدوم کردن خراب و ویران کردن