تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پالش، جستجو، پی جویی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جستجو، پی جویی، کاوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پالیدن، جستجو کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کمند انداز ، مجاز از نخچیر گر ، شکارچی ، صیاد به سهراب گفت ای یل شیرگیر کمندافگن و گرد و شمشیرگیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیلتنpiltan معنی بزرگ جثه مانند فیل؛ پیل پیکر؛ تناور؛ تنومند مجاز از زورمند ، سرپنجه یل، گرد، پهلوان نشست از بر سینهٔ پیلتن پر از خاک چنگال و روی و د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

استودان، ستودان، ( گورستان زردشتیان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

، صورت پرست، دوستدار شمایل زیبا، صورت باز، فریفته جمال ظاهر، جمال پرست، سایه ٔ شمشاد شمایل پرست سوی دل لاله فروبرده دست .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کمرباریک، لاغراندام، لطیف، لطیف اندام، نازک میان، تنک اندام، نازک اندام، تنک پوست، لطیف تن، معشوق، محبوب، یار، نازک بدنی که می نگنجد در زیر قبا چو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناسازگار، نا همسان، نا همگون، پادواژه، در برابر، روبرو، همیستار، واژگون، خلاف آمد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناسازگار، نا همسان، نا همگون، پادواژه، در برابر، روبرو از خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

افاده'efāde معنی ۱. تکبر؛ خودبینی؛ خودنمایی. ۲. فایده دادن؛ فایده رساندن. ۳. فایده گرفتن. مترادف ۱. باد، پز، تبختر، تفرعن، تکبر، خودبینی، فیس، من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخلبmexlab معنی ۱. ناخن پرندگان شکاری؛ چنگال. ۲. داس. مترادف برثن، چنگ، چنگال، ناخن کمینه مرغی کز باغ او بدشت شود ز چنگ باز بمنقار بر کشد مخلب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوژ پشت، خمیده قامت، منحنی، دوتا، شکسته ، امید خدمت آن خواجه پشت راست کند بر آن کسیکه مر اورا زمانه کرد احدب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دو رنگی ، دورویی، دوگانگی، کسی که بود و نمودش یکی نیست یعنی میان آنچه که هست و آنچه می نماید تفاوت بسیست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاید واژه �مشی� به چم رفتار در زبان اربی از این واژه گرفته شده باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تماشاtamāšā معنی ۱. دیدن و نگاه کردن به کسی یا چیزی. ۲. [قدیمی] راه رفتن و گردش کردن. ۳. [قدیمی] راه رفتن با هم. مترادف ۱. نظاره، نظر، نگاه، نگرش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بد فهم، بیخرد، نادان بدخواه، بد طینت، بد اندیش، بد سگال، تنگ نظر، لییم، حسود،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گریزان شدن، پنهان شدن، خلوت گزیدن، در خویش فرو رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زرد روی، تیغها چون ارغوان و رویها چون شنبلید آن ز خون خلق و این از بیم تاراج و نهب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوتا شده غریو ، خروش، نعره چشمه روشن نبیند دیده از گرد سپاه بانگ تندر نشنود گوش از غو کوس و چلپ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چلبčalab معنی ۱. از آلات موسیقی به شکل دو تخته فلز محدب و دایره مانند که با دست بر هم می زنند؛ سنج: ◻︎ چشمهٴ روشن نبیند دیده از گرد سپاه / بانگ تندر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انعام، شاگردانگی، شاگردمزد، شاگردوار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شاگردانه، میلاوه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میلاویه ، شاگردانه میلاو منی ای فغ و استاد توام من پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه می لاو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موتورپیش keirin, keirin race واژه های مصوب فرهنگستان یکی از مسابقات راهه که در آن یک موتورسوار مسافت معینی را در پیشاپیش دوچرخه سواران حرکت می کند تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شاهزاده، عالی تبار، نیکو نژاد، عالی نسب، نژاده گر تهی شد زین بتان اکنون سرایم باک نیست دل پرست از آفرین خسرو خسرونسب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نهایت مشرق ، به باور قدما شهری خیالی در مشرق که جایگاه برآمدن آفتاب بوده شهنشاهی که شاهان را ز دیده خواب برباید ز بیم نُه منی گرزش به جابُلقا و جابُل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرگذشت، داستان زندگی، زندگی نامه، حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به فرمان، همسوی با خواسته، برابر خواسته، فرمانی که باید بی کم و کاست روان گردد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ابوطلب . [ اَ طَ ل َ ] ( اِخ ) شاعری ترانه ساز و ظاهراً معاصر رودکی و شهید: از دلاویزی و تری چون غزلهای شهید وز غم انجامی و خوشی چون ترانه ٔ بوطلب . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاک اندرون، روشندل، رقیق القلب، معصوم، پاکدامن، پارسا، بیغش، ای خوشا زین پیشتر کاندر سرایم زین صفت کودکان بودند سیمین سینه و زرین سلب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زیبا، اراسته، راست، دلنواز، جانفزا، باریک، نازک، ناسفته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوب، نیکو، خوش، دلخواه، دلپذیر، نو ، تازه، کمیاب، شگفت، شیرین، شیوا ، رسا، نرم، ملایم، پسندیده، صاف، روشن، زلال، نازک، چست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جنبش ، جنب و جوش، جوش و خروش ، آشفتگی، پریشانی، بانک و غریو نبرد،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کَلو ( ) کوتاه شده واژه کالیوه یا کالویه به چم ابله و احمق و دیوانه است، حتی بخش دوم ( لیوه ) آن هم به همین آرش کاربرد دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوشش و جامه زرین و طلادوزی شده ای خوشا زین پیشتر کاندر سرایم زین صفت کودکان بودند سیمین سینه و زرین سلب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اُرس، نام گونه ای سرو کوهی که چوب آن در ساخت در و پنجره و کفش و . . . کاربرد داشته است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرواد،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شعر و چکامه پارسی،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مادر پلیدیها، می و شراب آن تلخ وَش که صوفی ام ُّالخَبائِثَش خواند اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تفقدtafaqqod معنی ۱. جستجو کردن؛ جویا شدن. ۲. گمشده را بازجستن. ۳. دلجویی کردن. مترادف ۱. التفات، تلطف، دلجویی، دلنوازی، مهربانی، نواخت، احسان، ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرم ساز، چرمگر، دباغ، صرام، پوستین دوز، واتگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معطل، لنگ و معطل کسی یا چیزی شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عید قربان،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پالانگر، قَتّاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پالانگر، پالاندوز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باوقار، باشکوه، متین، سنگین یاری بودی سخت بآیین و بسنگ همسایه تو بهانه جوی و دلتنگ این خو تو ازو گرفته ای ای سرهنگ انگور ز انگور همی گیرد رنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قفل، هر چند که از تو بوسه یابم گه بام در آخر شب مرا هوس آید کام بوسه بده و کنار برتست حرام نشنودستی درو غزن باشد شام غزن قفلی . [ غ َ زَ ق ُ ] ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نهاله گاه، نهاله جای، نخیز گاه، مکمن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سَریراس به معنی زیبای بر تخت نشسته ی پارس که از صفات پادشاها زمان هخامنشی است. تلفظ صحیح:Sariras. سریر:به معنی اریکه، اورنگ و تخت پادشاهی است. سری ...