پیشنهادهای Sm (١,٦٧٤)
unhappy، cheerless
joyless، cheerless،
ره نگاشت
نقشه راه
پینه، وصله، درپی، رقعه
اِمعان نَظَر؛ تدقیق، تعمق، توجه، دقت، ژرفنگری، غور. || ( لغت نامۀ دهخدا ) نگاه با زیرکی و فراست و غوررسی و عاقبت اندیشی. نیکو نگریستن و دوراندیشی و ت ...
از مصدر پاییدن، به چم زیر نگاه داشتن،
سرزنش کردن، جز این داشتم اومید و جز این داشتم الچخت ندانستم از او دور گواژه زندم بخت
شوخی، خوش طبعی، سرزنش، پیغاره، جهان جای به تلخی است ، تهی بهر و پر دخت جز این بود مرا طمع و جز این بودم الچخت جز این داشتم اومید و جز این داشتم ال ...
چشمداشت، خواسته
به مجاز، کم خرد، خرف، آن که عقلش را از دست دهد : مشعبد جهانی است فرتوت سر کند کار دیگر، نماید دگر.
واژه ای عربی است و باید بدین رخساره ( سلیطه ) نوشته شود زن زبان دراز و فتنه ای و بی حیا این شوی کش سلیطه هر روزی بنگر که چگونه روی بنگارد.
از اساس ، از بن، از میان از ته دل،
هوس، میل، خواهش ، وسوسه، آن را که چو ما سرشت باشد از گل بی خارشکی نباشد ای مهر گسل من همچو توام ز من چرائی تو خجل تو خارش تن داری و من خارش دل
انگ ، چفته. ( پهلوی ) سپزگی.
انگ، تهمت
مهیای سفر شدن، رخت بستن ای دل به سفر چرا نبندی مفرش کاندر حضرت عیش نمی باشد خوش چون آهن آب داده اندر آتش نرمی میکن دلا و سختی می کش
تلخی کردن، بد خلقی کردن، روی گرداندن، خشم گرفتن تندی کردن، گر عاشق دلسوخته بی تدبیر پیغام دهد که از توام نیست گزیر صفرا چه کنی رحم کن ای بدر منیر پ ...
اعتراف میکنم
به جاست، شایسته است، سزاوار است سرو را بر سر سرچشمه اگر جای بود جای آن هست که بر چشم نشانند او را
ایوار ، غروب # شبگیر ، سحرگاه، سحر
( پهلوی ) اندرزگو، مشاور.
لبخند زدن
روشیدن ، حذف کردن،
آتر و آتور و آذر ، ignay به اوستایی یعنی آتش ، ignition در انگلیسی با این ignay اوستایی همریشه است و واژه ای کهن است
کاردی کوچک برای تراشیدن نی قلم ، قلم تراش بنما به من که مُنکِرِ حُسنِ رخِ تو کیست تا دیده اش به گِزلِکِ غیرت برآورم
محاسن به خون خضاب یا رنگ شده
خمار، خواب آلوده، ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب
غمزqamz معنی ۱. اشاره کردن با چشم و ابرو ؛ چشمک زدن؛ نازوعشوه. ۲. سخن چینی کردن ؛ فاش کردن راز کسی؛ نمامی؛ سخن چینی. ⟨ غمز کردن: ( مصدر لازم ) [قدی ...
ناصواب، ناشایست، ناروا، بی وقار، بی ارزش بی دلیل، بیهوده، سنبلش بی وجه نبود گر بود شوریده حال زانک افتادست چون هندو بترکستان غریب
زیاده روی، تخطی کردن، کم فروشی، دست درازی، ستم کردن، از حد گذشتن، بی عدالتی،
تازیانه یا شلاقیست برای رام کردن و زیر سلطه آوردن اسب
بازاری،
مَهِل، مگذار، رها مکن، از یاد مبر، فراموش مکن
مَهِل، مگذار شد کویت ای شمع چگل اردوی جان کریاس دل چون می کشی چندین مَهِل در بحر خون مشتاق را
کلاه تاجیکی
هنگام و زمان
عهدنامه،
یلمهyalme معنی جامۀ بلند؛ قبا. ای ماه قیچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را بگشای بند یِلمه و در بند کن قبچاق را
عمامه ، دستار، کلاه، ای ماه قیچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را بگشای بند یِلمه و در بند کن قبچاق را
گیسو ، زلف چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را در خم عقربش نگر زهره ی شب نقاب را
پهلوانی، زور مندی، مقابله، برابری، نبرد، قدرت نمایی آن را که زور پنجه ی زورآوری نماند شرطست کاحتمال کند زورمند را
شور و غوغا به پا کردن، ظلم و ستم کردن، بیداد کردن واله و شیدا و عاشق کردن، مجذوب کردن، از خود بیخود کردن، بی اختیار کردن، پریشان و آشفته کردن، فریف ...
متناسب، درخور، شایسته، بر حسب، مناسب
مانند چهارپایان، گول، کانا، احمق، ابله، نادان، عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده الا ببزم عاشقان خوبان شوخ شنگ را عامان کالانعام ، مردمان بیخرد ...
آبرو، عزت، اعتبار، ارزش، منزلت ، جاه تا چه دیدست ز من دیده که هر دم گوید کاین همه آب رخ از رهگذر ماست تو را
گوش ماهی، در پوش dorpus
dorpus صدف، غلاف
حیله گری، مکاری، دغل بازی، ای زروبه بازی آهوی شما در عین خواب شیر گیران گشته مست از خواب خرگوش شما
به دلیل، به علت، به سبب ، به موجب، بر اثر، به خاطر، به میانجی، از برای،