تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

unhappy، cheerless

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

joyless، cheerless،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ره نگاشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نقشه راه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پینه، وصله، درپی، رقعه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اِمعان نَظَر؛ تدقیق، تعمق، توجه، دقت، ژرفنگری، غور. || ( لغت نامۀ دهخدا ) نگاه با زیرکی و فراست و غوررسی و عاقبت اندیشی. نیکو نگریستن و دوراندیشی و ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از مصدر پاییدن، به چم زیر نگاه داشتن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرزنش کردن، جز این داشتم اومید و جز این داشتم الچخت ندانستم از او دور گواژه زندم بخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شوخی، خوش طبعی، سرزنش، پیغاره، جهان جای به تلخی است ، تهی بهر و پر دخت جز این بود مرا طمع و جز این بودم الچخت جز این داشتم اومید و جز این داشتم ال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چشمداشت، خواسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به مجاز، کم خرد، خرف، آن که عقلش را از دست دهد : مشعبد جهانی است فرتوت سر کند کار دیگر، نماید دگر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه ای عربی است و باید بدین رخساره ( سلیطه ) نوشته شود زن زبان دراز و فتنه ای و بی حیا این شوی کش سلیطه هر روزی بنگر که چگونه روی بنگارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از اساس ، از بن، از میان از ته دل،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هوس، میل، خواهش ، وسوسه، آن را که چو ما سرشت باشد از گل بی خارشکی نباشد ای مهر گسل من همچو توام ز من چرائی تو خجل تو خارش تن داری و من خارش دل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگ ، چفته. ( پهلوی ) سپزگی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

انگ، تهمت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مهیای سفر شدن، رخت بستن ای دل به سفر چرا نبندی مفرش کاندر حضرت عیش نمی باشد خوش چون آهن آب داده اندر آتش نرمی میکن دلا و سختی می کش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تلخی کردن، بد خلقی کردن، روی گرداندن، خشم گرفتن تندی کردن، گر عاشق دلسوخته بی تدبیر پیغام دهد که از توام نیست گزیر صفرا چه کنی رحم کن ای بدر منیر پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اعتراف میکنم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جاست، شایسته است، سزاوار است سرو را بر سر سرچشمه اگر جای بود جای آن هست که بر چشم نشانند او را

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ایوار ، غروب # شبگیر ، سحرگاه، سحر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( پهلوی ) اندرزگو، مشاور.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لبخند زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روشیدن ، حذف کردن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آتر و آتور و آذر ، ignay به اوستایی یعنی آتش ، ignition در انگلیسی با این ignay اوستایی همریشه است و واژه ای کهن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاردی کوچک برای تراشیدن نی قلم ، قلم تراش بنما به من که مُنکِرِ حُسنِ رخِ تو کیست تا دیده اش به گِزلِکِ غیرت برآورم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محاسن به خون خضاب یا رنگ شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خمار، خواب آلوده، ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غمزqamz معنی ۱. اشاره کردن با چشم و ابرو ؛ چشمک زدن؛ نازوعشوه. ۲. سخن چینی کردن ؛ فاش کردن راز کسی؛ نمامی؛ سخن چینی. ⟨ غمز کردن: ( مصدر لازم ) [قدی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناصواب، ناشایست، ناروا، بی وقار، بی ارزش بی دلیل، بیهوده، سنبلش بی وجه نبود گر بود شوریده حال زانک افتادست چون هندو بترکستان غریب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیاده روی، تخطی کردن، کم فروشی، دست درازی، ستم کردن، از حد گذشتن، بی عدالتی،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تازیانه یا شلاقیست برای رام کردن و زیر سلطه آوردن اسب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازاری،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مَهِل، مگذار، رها مکن، از یاد مبر، فراموش مکن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مَهِل، مگذار شد کویت ای شمع چگل اردوی جان کریاس دل چون می کشی چندین مَهِل در بحر خون مشتاق را

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کلاه تاجیکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هنگام و زمان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عهدنامه،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یلمهyalme معنی جامۀ بلند؛ قبا. ای ماه قیچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را بگشای بند یِلمه و در بند کن قبچاق را

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عمامه ، دستار، کلاه، ای ماه قیچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را بگشای بند یِلمه و در بند کن قبچاق را

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گیسو ، زلف چون مه مهربان من تاب دهد نغوله را در خم عقربش نگر زهره ی شب نقاب را

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پهلوانی، زور مندی، مقابله، برابری، نبرد، قدرت نمایی آن را که زور پنجه ی زورآوری نماند شرطست کاحتمال کند زورمند را

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شور و غوغا به پا کردن، ظلم و ستم کردن، بیداد کردن واله و شیدا و عاشق کردن، مجذوب کردن، از خود بیخود کردن، بی اختیار کردن، پریشان و آشفته کردن، فریف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متناسب، درخور، شایسته، بر حسب، مناسب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مانند چهارپایان، گول، کانا، احمق، ابله، نادان، عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده الا ببزم عاشقان خوبان شوخ شنگ را عامان کالانعام ، مردمان بیخرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبرو، عزت، اعتبار، ارزش، منزلت ، جاه تا چه دیدست ز من دیده که هر دم گوید کاین همه آب رخ از رهگذر ماست تو را

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گوش ماهی، در پوش dorpus

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

dorpus صدف، غلاف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حیله گری، مکاری، دغل بازی، ای زروبه بازی آهوی شما در عین خواب شیر گیران گشته مست از خواب خرگوش شما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به دلیل، به علت، به سبب ، به موجب، بر اثر، به خاطر، به میانجی، از برای،