تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محبت کردن، بزرگ داشتن، یاد کردن، توجه کردن، نظر کردن، اهمیت دادن، اعتنا کردن، التفات کردن، سعدی و عمرو زید را هیچ محل نمی نهی وین همه لاف می زنیم از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گشاده قدم،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گام بلند ، قدم گشاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رستان ( رَ ) از رَست به معنی رها شده است با ترکیب ( ا ) و ( ن ) اسم ساز به رستان تبدیل می گردد هر چند که رُست یا رُستن نوعی رها شدن از درون خاک می با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسطرلاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کهترkehtar معنی کوچک تر. #مهتر فارسی به عربی اقل فارسی به انگلیسی junior, minor, under

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قَضیَّت، حکایت، ماجرا، شیری در این قَضیَّت کهتر شده ز موری کوهی در این ترازو کمتر شده ز کاهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گواهیgo ( a ) vāhi معنی شهادت: ◻︎ دل من همی داد گفتی گوایی / که باشد مرا روزی از تو جدایی ( فرخی: ۳۹۴ ) . ⟨ گواهی خواستن: ( مصدر متعدی ) از کسی شهاد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

التماس ، خواهش، لابه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غرامتqa ( e ) rāmat معنی ۱. مالی که بابت خسارت داده یا گرفته می شود؛ تاوان. ۲. زیان؛ ضرر. ۳. مشقت. ۴. ( اسم مصدر ) [قدیمی] پشیمانی؛ ندامت. ⟨ غرام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حقوقی ) [مُ ؤَ جَّ ل] مدت دار، دارای مهلت پرداخت، حالّ نشده، زمان دار، ملک مؤجل: حکومتی که هنوز وقتش باقی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

veshna گرسنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پنجه، چنگال، مخلب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پنجهpanje معنی ۱. ( زیست شناسی ) پنج انگشت دست یا پا در انسان. ۲. ( زیست شناسی ) ناخن های دست وپای جانوران درنده. ۳. ( زیست شناسی ) چنگال پرندگان. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ملولmalul معنی ۱. افسرده؛ اندوهگین؛ دل تنگ. ۲. بیزار. ۳. [قدیمی] به ستوه آمده. مترادف ۱. آزرده، اندوهگین، بیزار، تنگدل، دلتنگ، دلمرده، غمگین، غمن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیدن، نگاه کردن، نگریستن، اندیشه کردن فرشته رشک برد بر جمال مجلس من گر التفات کند چون تو مجلس آرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تابان و درخشان ۲. دلیر ، شجاع ۳. آسیابان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب ، تاریکی شب گاهی به صنع ماشطه، بر روی خوب روز گلگونهٔ شفق کند و سرمهٔ دجا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دادارdādār معنی ۱. داددهنده؛ دادگر؛ عادل. ۲. بخشاینده. ۳. آفریننده؛ آفریدگار: ◻︎ جز این بت که هر صبح از این جا که هست / برآرد به یزدانِ دادار دست ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روزی بخش، روزی ریز، روزی پاش، روزی ده، روزی رسان، دادار غیب دان و نگهدار آسمان رزاق بنده پرور و خلاق رهنما

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نقره خام، سیم خالص و بی غش سیمی بدنی که از تو من می بینم با نقره ٔ شاخدار سر کله زند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کششke ( a ) šeš معنی ۱. [مجاز] جذابیت. ۲. کشیدن؛ حمل کردن. ۳. ( اسم ) ( فیزیک ) نیرویی که به وسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیه گاه خود وارد می شود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرکز تولید فکر ، مرکز تولید طرح و استراتژی معادل کلمه Think Tank

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرکز، وسط میان، مرکز، میانه، مدار، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرکزmarkaz معنی ۱. میان دایره؛ نقطۀ وسط دایره. ۲. محل اقامت شخص یا حاکم و والی؛ پایگاه. ۳. محل؛ مکان. ۴. [قدیمی، مجاز] دنیا؛ جهان. ⟨ مرکز ثقل: ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گذرگاهgozargāh معنی جای گذشتن و عبور کردن؛ گذر؛ محل عبور. مترادف پاساژ، خیابان، راه، شارع، کوچه، مسیر، معبر، ممر و گر عشقی نبودی بر گذرگاه نبودی ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کهرباkahrobā معنی ۱. صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربن ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می کند و مصرف تزیینی دارد. ۲. ( صفت ) [قد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دانش، آگاهی، فرزانگی از ریشه چیت به معنی اندیشیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گره پیشانی، عبوس ، ترشرو، گرفته، دلتنگ رو، خشمگین، زشت رو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دروغ گو، بیهوده گو، منحوس ، مشووم، بد خبر، کسی که خبر بد میدهد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشووم ، منحوس، بد خبر، کسی که خبر بد میدهد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عبوس، دژم روی، گرفته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مایه ی شادمانگیِ روح، شراب روح پرور باده ی لعل لبش کز لبِ من دور مباد راح ِ روح که وپیمان ده پیمانه کیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هم پیمان ، همپیاله، باده ی لعل لبش کز لبِ من دور مباد راح ِ روح که وپیمان ده پیمانه کیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدمتگذار . مامور اجراء . مزدور . گماشته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بزغاله یا بره و کلا نوزاد پستانداران که به تازگی از شیر مادر منع شده و می تواند از راه چریدن تغذیه کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بردع Barda نام شهری در کشور آذربایجان کنونی که انتشار داستان خسرو و شیرین در عهد نظامی ممنوع بوده است. بیاضش در گزارش نیست معروف که در بردع سوادش بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پرده، حجاب، روسری، سربند اگر چه داستانی دل پسند است عروسی در وقایه شهربند است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنج و سختی کشیدن، ، تحمل مشقت و دشواری، حسرت خوردن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشکار و هویدا شدن، جلوه گر شدن، زبانزد شدن، جاودانه شدن، خود نمودن، مشهور و معروف شدن، نامی شدن، افسان ه و سمر شدن، چو سرو از راستی بر زد علم را ندی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیرنگ از دو واژة پی ( پایه، بنیاد ) و رنگ ( طرح، نقش ) ترکیب شده که بنیاد طرح معنی می شود. پیرنگ اصولاً از نقاشی وارد ادبیات شده و طرحی است که نقاش ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رابطه علت و معلول را درقصه روشن میسازد و خواننده متوجه میشود که عناصر گوناگون قصه در ارتباطی منطقی و باورپذیر باهم قرار گرفته اند یا خیر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

دین پوشی، باور پوشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خالی، پرداخته ، پَردَختِه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزد برگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی رواج و رونق کردن، پست و بی ارزش کردن، شکستن بازار چیزی،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برز و بالا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عبارت است از صادرات یک کالا با قیمت کمتر از هزینه های تمام شده یا، به عبارت دیگر، فروش کالا در خارج به قیمتی کمتر از قیمت داخلی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان تبری به معنی گرمای شدید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رزم آزموده، جنگجو