تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چاره جو، طلب کننده یاری و کمک، بیمار،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیرواج رونق کردن سخن پولاد کن چون سکهٔ زر بدین سکه درم را سکه می بر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تازهtāze معنی ۱. [مقابلِ کهنه] نو؛ جدید. ۲. [مقابلِ پژمرده] [مجاز] شاداب؛ باطراوت. ۳. ( قید ) اخیراً. ۴. [قدیمی، مجاز] بارونق؛ باجلوه. ۵. [قدیمی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فگور، نحس ، بداختر. ناخجسته ، نافرجام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوله پشتی که چوپانان و کشاورزان نیز از آن بهره می برده اند. چمتا از جنس پشم و دست باف است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( افغانستان ) سیب زمینی. کچالو. [ کَ چا لو ] ( فارسی افغانستان ) مانند برخی واژگان دیگر، از هند وارد زبان فارسی دری شده؛ پیشوند �کج� یا �کچه� را به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چم گل زنبق زیر شاخه ی گل سوسن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رحیق مختوم ؛شراب خالص مهر شده . ( تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242 ) : کنار چشمه ٔ کوثر رسد به روزه گشای رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قصه، داستان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پهلوی ) اُجَک، اَماوَند، گَتوَر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رهیاب ، رخنه گر، رمزگشا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واحد کوچک پول، قراضه، پول خرد، واحد کوچک وزن ( و اگر نه لکاس بستان که طمع تو این است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رهنماد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رهند ، چاره، رهگشود، راهنما، تدبیر،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نام فرشته ای که پیوسته در پرواز است و مدام آمین می گوید و هر دعا یا نفرینی که به آمین او برسد مستجاب می شود. ( در شعر معروف نیما یوشیج، مرغ آمین فرشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دعا، سرود ( اوستا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی که به اندازه ده تَن سخن بگوید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیچانه، بزماورد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیرین همانند عسل - اسم دخترانه ترکمنها در ایران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زبان سخنگو و چرب : دهان زهدم ارچه خشک خانی است لسان رطبم آب زندگانی است .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دش'akdaš, 'ekdeš معنی ۱. دورگه، دو تخمه، دونژاده؛ انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: ◻︎ نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز ( نظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیوستن، تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تفکر کردن، اندیشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آنچه آدمی را به فکر فروبرد. خیال انگیز : بدین مشتی خیال فکرت انگیز بساط بوسه را کردم شکرریز.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

سروی که از دوردست انبوه باغ در نظر آید و خودنمایی کند،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بالغbāloq پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن، یا استخوان فیل: با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب آمد به خان چاکر خود خواجه با صواب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آنکه دولت و بخت کامل و مساعد دارد. بدولت برآمده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سخاوتمند ستایش شده . نام و کنیه ى نهمین امام معصوم شیعیان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گجت ( Gadget ) به وسایل کوچک مکانیکی و یا الکترونیکی گفته میشود که اغلب اندازه ای کوچک دارند و دارای کاربرد زیاد و خاص در زندگی هستند. به عبارت دیگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انتظار'entezār معنی ۱. چشم به راه بودن؛ چیزی را چشم داشتن؛ منتظر چیزی بودن. ۲. چشمداشت. مترادف ۱. آرزو، امید، توقع، چشمداشت ۲. شکیب، شکیبایی، صبر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عبارتست از آنکه صورت زهدش منجر به احوال معنوی نباشد و برخی گفته اند زهدی که بی عشق و محبت باشد.

پیشنهاد
٠

کنایه از گم شدن و ناپدید گردیدن است : از که مشرق چو طاووسی برآید بامداد در که مغرب شبانگه خویشتن عنقا کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

که سخنی چون عنقا دارد. بمجاز فصیح : خاقانی است بلبل عنقاسخن ولی عنقاست کبک هم صفت اوش چون نهی .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنایه از زمین و ظلمت شب باشد. کنایه از زمین است : شباهنگام این عنقای فرتوت شکم پر کرد از این یکدانه یاقوت .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مهر ورزیدن، مهربانی کردن، نیکویی کردن، بخشیدن، دستگیری کردن، یاری دادن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تفضلtafazzol معنی ۱. افزون شدن. ۲. برتری یافتن. ۳. نکویی کردن. ۴. لطف و مهربانی. مترادف ۱. عنایت، فیض، لطف، مرحمت ۲. برتری، تفوق، رجحان، فزونی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حشوhašv معنی ۱. قسمت زائد در هرچیزی. ۲. ( ادبی ) بخش میانی هر مصراع. ۳. کلام یا جملۀ زائدی که در میان سخن واقع شود و از حیث معنی احتیاج به آن نباشد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیارتگاه، جای تفرج و گشایش دل ، جای برآورده شدن خواسته ها صوفی صومعه ٔ عالم قدسم لیکن حالیا دیر مغان است حوالتگاهم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل برآورده شدن حاجت ها و خواسته ها،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گردشگاه، تفرجگاه، زیارتگاه، مقام تفرج گرداگرد شهر، صوفی صومعه ٔ عالم قدسم لیکن حالیا دیر مغان است حوالتگاهم .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قلمqalam معنی ۱. هر وسیله ای که با آن بنویسند؛ خامه؛ کِلک. ۲. ( اسم مصدر، اسم ) [مجاز] نویسندگی. ۳. [مجاز] شیوۀ نوشتن؛ سبک. ۴. ( زیست شناسی ) [مجا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخشش همگانی، لطف عالم گیر ، نظر کردن همه را به یک چشم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بنایی که بر بالای آرامگاه ائمه و بزرگان ساخته می شود. ۲. [قدیمی] ناحیه. ۳. [قدیمی] خانه. ۴. [قدیمی] خانقاه؛ صومعه. مترادف ۱. زیارتگاه، مدفن، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگه داشتن افراد مشکوک به بیماری در مکانی خاص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به هم آوردن، مقارن کردن، به تو خرم کنم ایوان شه را قران سازم به هم خورشید و مه را.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به ابرو ، به یک اشاره به چشمی چشم این غمگین گشاییم ؟ به ابرو ییش از ابرو چین گشاییم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سباک، گداخته گر، طلاساز، جوهری، جواهر فروش

پیشنهاد
٠

مشکل گشایی و چاره گری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باج و خراج، ساو، اتاوه، جزیه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گزیت، ساو،