پیشنهادهای Sm (١,٦٧٤)
چاره جو، طلب کننده یاری و کمک، بیمار،
بیرواج رونق کردن سخن پولاد کن چون سکهٔ زر بدین سکه درم را سکه می بر
تازهtāze معنی ۱. [مقابلِ کهنه] نو؛ جدید. ۲. [مقابلِ پژمرده] [مجاز] شاداب؛ باطراوت. ۳. ( قید ) اخیراً. ۴. [قدیمی، مجاز] بارونق؛ باجلوه. ۵. [قدیمی، ...
فگور، نحس ، بداختر. ناخجسته ، نافرجام
کوله پشتی که چوپانان و کشاورزان نیز از آن بهره می برده اند. چمتا از جنس پشم و دست باف است.
( افغانستان ) سیب زمینی. کچالو. [ کَ چا لو ] ( فارسی افغانستان ) مانند برخی واژگان دیگر، از هند وارد زبان فارسی دری شده؛ پیشوند �کج� یا �کچه� را به ...
به چم گل زنبق زیر شاخه ی گل سوسن
رحیق مختوم ؛شراب خالص مهر شده . ( تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242 ) : کنار چشمه ٔ کوثر رسد به روزه گشای رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.
قصه، داستان
پهلوی ) اُجَک، اَماوَند، گَتوَر.
رهیاب ، رخنه گر، رمزگشا
واحد کوچک پول، قراضه، پول خرد، واحد کوچک وزن ( و اگر نه لکاس بستان که طمع تو این است )
رهنماد
رهند ، چاره، رهگشود، راهنما، تدبیر،
نام فرشته ای که پیوسته در پرواز است و مدام آمین می گوید و هر دعا یا نفرینی که به آمین او برسد مستجاب می شود. ( در شعر معروف نیما یوشیج، مرغ آمین فرشت ...
دعا، سرود ( اوستا )
کسی که به اندازه ده تَن سخن بگوید
پیچانه، بزماورد
شیرین همانند عسل - اسم دخترانه ترکمنها در ایران
زبان سخنگو و چرب : دهان زهدم ارچه خشک خانی است لسان رطبم آب زندگانی است .
دش'akdaš, 'ekdeš معنی ۱. دورگه، دو تخمه، دونژاده؛ انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: ◻︎ نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز ( نظ ...
پیوستن، تن در دادن، راه یافتن، دست یافتن، رسیدن، نائل شدن، نزدیک شدن، رضایت دادن، موافقت کردن
تفکر کردن، اندیشیدن
آنچه آدمی را به فکر فروبرد. خیال انگیز : بدین مشتی خیال فکرت انگیز بساط بوسه را کردم شکرریز.
سروی که از دوردست انبوه باغ در نظر آید و خودنمایی کند،
بالغbāloq پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن، یا استخوان فیل: با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب آمد به خان چاکر خود خواجه با صواب
آنکه دولت و بخت کامل و مساعد دارد. بدولت برآمده
سخاوتمند ستایش شده . نام و کنیه ى نهمین امام معصوم شیعیان
گجت ( Gadget ) به وسایل کوچک مکانیکی و یا الکترونیکی گفته میشود که اغلب اندازه ای کوچک دارند و دارای کاربرد زیاد و خاص در زندگی هستند. به عبارت دیگر ...
انتظار'entezār معنی ۱. چشم به راه بودن؛ چیزی را چشم داشتن؛ منتظر چیزی بودن. ۲. چشمداشت. مترادف ۱. آرزو، امید، توقع، چشمداشت ۲. شکیب، شکیبایی، صبر ...
عبارتست از آنکه صورت زهدش منجر به احوال معنوی نباشد و برخی گفته اند زهدی که بی عشق و محبت باشد.
کنایه از گم شدن و ناپدید گردیدن است : از که مشرق چو طاووسی برآید بامداد در که مغرب شبانگه خویشتن عنقا کند
که سخنی چون عنقا دارد. بمجاز فصیح : خاقانی است بلبل عنقاسخن ولی عنقاست کبک هم صفت اوش چون نهی .
کنایه از زمین و ظلمت شب باشد. کنایه از زمین است : شباهنگام این عنقای فرتوت شکم پر کرد از این یکدانه یاقوت .
مهر ورزیدن، مهربانی کردن، نیکویی کردن، بخشیدن، دستگیری کردن، یاری دادن،
تفضلtafazzol معنی ۱. افزون شدن. ۲. برتری یافتن. ۳. نکویی کردن. ۴. لطف و مهربانی. مترادف ۱. عنایت، فیض، لطف، مرحمت ۲. برتری، تفوق، رجحان، فزونی، ...
حشوhašv معنی ۱. قسمت زائد در هرچیزی. ۲. ( ادبی ) بخش میانی هر مصراع. ۳. کلام یا جملۀ زائدی که در میان سخن واقع شود و از حیث معنی احتیاج به آن نباشد ...
زیارتگاه، جای تفرج و گشایش دل ، جای برآورده شدن خواسته ها صوفی صومعه ٔ عالم قدسم لیکن حالیا دیر مغان است حوالتگاهم
محل برآورده شدن حاجت ها و خواسته ها،
گردشگاه، تفرجگاه، زیارتگاه، مقام تفرج گرداگرد شهر، صوفی صومعه ٔ عالم قدسم لیکن حالیا دیر مغان است حوالتگاهم .
قلمqalam معنی ۱. هر وسیله ای که با آن بنویسند؛ خامه؛ کِلک. ۲. ( اسم مصدر، اسم ) [مجاز] نویسندگی. ۳. [مجاز] شیوۀ نوشتن؛ سبک. ۴. ( زیست شناسی ) [مجا ...
بخشش همگانی، لطف عالم گیر ، نظر کردن همه را به یک چشم
۱. بنایی که بر بالای آرامگاه ائمه و بزرگان ساخته می شود. ۲. [قدیمی] ناحیه. ۳. [قدیمی] خانه. ۴. [قدیمی] خانقاه؛ صومعه. مترادف ۱. زیارتگاه، مدفن، ...
نگه داشتن افراد مشکوک به بیماری در مکانی خاص
به هم آوردن، مقارن کردن، به تو خرم کنم ایوان شه را قران سازم به هم خورشید و مه را.
به ابرو ، به یک اشاره به چشمی چشم این غمگین گشاییم ؟ به ابرو ییش از ابرو چین گشاییم
سباک، گداخته گر، طلاساز، جوهری، جواهر فروش
مشکل گشایی و چاره گری کردن
باج و خراج، ساو، اتاوه، جزیه
گزیت، ساو،