تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جمله دعایی است به معنی خداوند تو را سیراب کند. بیا ساقی بده رَطْل گرانم سَقاکَ اللّهُ مِن کَأسٍ دِهاقِ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همدم، همصحبت، همراز، همخانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آرد جو سبوس دار، منم روی از جهان در گوشه کرده کفی پستِ جوین ره توشه کرده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رزاق، روزی رسان، روزی بخش، روزی پاش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. روزه گرفتن، صوم، پرهیز، ۲. روزه گشودن، افطار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیزگوی. نیک سخن . باریک اندیش. دانای معانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دارای جذبه و شور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیوه و روش آیین نو آوردن ، چه طرز آرم که ارز آرد زبان را؟ چه برگیرم که در گیرد جهان را؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شکستن، بریدن، قطع کردن، جدا کردن بدین شمشیر هر کاو کار کم کرد قلم شمشیر شد دستش قلم کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خانه دولت و سعادت و اقبال، دولت منزل، دولتخانه، سرای سلطنتی، قصر ، بارگاه، کوشک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوازنده ٔ دهل . دهل زن در آوردند مرغان دهل ساز سحرگه پنج نوبت را به آواز.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گفتن سخنان پوچ و توخالی آن باد که این دهل زبانی باشد تهی و تهی میانی .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. سوخته لب، تشنه، عطشان، ۲. جایع ، گرسنه، ناشتا، ناهار،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کوچ و سفر ، ترک وطن، رحلت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودی، رازدار، همدم، همدل، آشنا، یکدل، یکجهت، راز نگهدار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودی، رازدار، همدم، همدل، آشنا ، مونس، یار، رفیق یکدل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنایه از خط نورسته شکسته قیمت یاقوت را به عنبر لب نهاده کرسی خط بر فراز عرش عظیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عنبر خالص و خام، عنبر بی لوس و ناک

پیشنهاد
٠

عطر آمیزی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلخواه، دلپسند، خاطر فریب، دلفریب، دلکش، خوش، نیکو، موافق و سازگار طبع و مزاج، باب میل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوشبو کننده، معطر کننده، بخشنده گل و ریحان، صفا دهنده ریاحین بخش باغ صبحگاهی کلید مخزن گنج الهی .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رییس، سرگروه، سردسته، سردار، سپهسالار، سر، بزرگ، فرمانده، پیشوا، رهبر، امام، پیشرو، سرحلقه، سلسله جنبان، بزرگ، سر و سرهنگْ میدان وفا را سپه سالار و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزموده، کاردیده، مجرب، زبردست، کاردان فرومانده، درمانده، گرفتار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نظرور، صاحب نظر، دیده ور، با بصیرت، خردمند، اگاه، بینا، اهل اندیشه چراغ افروز چشم اهلِ بینِش طراز کارگاه آفرینش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معروف و مشهور و نامی کردن شناساندن معرفی کردن، اشنا کردن، اگاه کردن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرافرازی و ارجمندی و بزرگواری یافتن رفعت و بزرگی و عزت یافتن بدین طریق ز یزدان چنین کرامت یافت تو این کرامت ز اجناس معجزات شمر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عنفوان جوانی، اغاز جوانی، اول جوانی،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخور است، شایسته و سزاوار است، لایق و مستوجب است ز ما خود خدمتی شایسته ناید که شادروان عزت را بشاید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زندانی ، گرفتار، دچار، دربند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکوین، به وجود آوردن؛ هستی دادن؛ آفریدن؛ احداث کردن. . آفرینش، ایجاد، پیدایش، تشکیل، خلقت ، آفریدن، ایجاد کردن، خلق کردن، هستی بخشیدن ، هستایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به وجود آوردن؛ هستی دادن؛ آفریدن؛ احداث کردن. ، آفرینش، ایجاد، پیدایش، تشکیل، خلقت ، ایجاد کردن، خلق کردن، هستی بخشیدن، بود دهی

پیشنهاد
٠

قصد و آهنگ آن کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عهدنامه،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اختر مار، اختر شناس، اختربین،

پیشنهاد
٢

قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلیل، بلد، راهنما، رهشناس، پیشرو ، سرحلقه، سلسله جنبان، هادی، هدایت گر، برهان، مرا بر سرّ گردون رهبری نیست جز آن کاین نقش دانم سرسری نیست

پیشنهاد
٠

قبا بستن، اماده و مهیای کاری شدن

پیشنهاد
٠

مرادف رشته به انگشت بستن . چیزی را بستن به قبا یا به انگشت تا قول و وعده ٔ داده را فراموش نکنند : تا وعده ای که ماند بیادت که عاشقان چندین گره به بند ...

پیشنهاد
٠

قبا بستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تنگی ، سختی، ضیق، درماندگی صوفیی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد به دریدن فرج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فقاع عربیده ی فوگان، بوزه رفت آن که فقاع از تو گشایند دگر بار ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده ست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پل، کرپی، قنطره، دهله، مِعبَر، خدک، در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی کشتی رود اکنون که تتر جسر بریده ست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خلوت و تنهایی گزیدن، دوری و پرهیز از امال دنیوی گوشه گرفتم ز خلق و فایده ای نیست گوشۀ چشمت بلای گوشه نشین است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سفر، رحیل، رحلت، کوچ، طی طریق، راه سپردن، نوردیدن راه، جابجا شدن، طی منزل کردن، عزیمت کردن، طی الارض، سیر کردن، راه رفتن، گذشتن،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیرو سفر، جابجایی، رحلت، کوچ، سپردن راه، عزیمت، رحیل، حرکت، نوردیدن راه، منزل بریدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش سخنی، خوش گفتاری، نرم گفتاری، خوش زبانی بیا کی گویی: اندر جام مانند گلابستی به خوشی گویی: اندر دیدهٔ بی خواب خوابستی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

برابر واژه tall. در انگلیسی به چم بلند ، بلند بالا، کشیده قامت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برپایه، ترینان، طبق، سینی بلند، کشیده گونه ای درخت بلوط ( البته شنیدم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برپایه، تال، سینی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درونه، تیراژه