بردع

لغت نامه دهخدا

بردع. [ ب َ دَ ] ( اِخ ) شهری است بزرگ ( در قفقاز ) بانعمت بسیار و قصبه ای در آن است و مستقر پادشاه این ناحیت است و او را سوادی است خرم و کشت و برز و میوه های بسیار و انبوه و از این شهر ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. ( حدود العالم ). ملکی است ازتوابع ایران در آذربایجان به اقلیم پنجم. ( غیاث اللغات ). شهری است آباد کرده نوشابه و نام آن بردم بودکه بجای عین میم باشد و در زمان اسکندر بردع و بردعه نام نهادند. ( برهان ) ( آنندراج ). آن قسمت سرزمینی است که باکو و گنجه و حوالی جزء آنست. مارکوارت در کتاب ایرانشهر ( ص 117 ) بردع را شکل عربی پرتو ( پهلو ) دانسته. در یاقوت برذعه ضبط شده و گفته است اصل آن از برده بمعنی اسیر است که آنجا اسیران را نگه میداشتند. نام شهری است که در اول هروم نام داشت. در عهد اسکندر آمره آن نوشابه بود در شاهنامه است که قیدافه آمره آن بوده است. ( شرفنامه منیری ). بردع معرب برده دان نام شهری است باقصای آذربایجان میان او و گنجه شانزده فرسنگ است. ( یادداشت مؤلف ). بردع = برذعه معرب پرتو = پهلو، پارت شهری بود در قدیم مرکز اران بوداکنون در آذربایجان شوروی واقع و خرابست. ( از فرهنگ فارسی معین ). نام کنونی آن باردا شهری است با جمعیت 10700 تن در آذربایجان شوروی. بقول بلاذری قباد اول ساسانی آنرا بنا نهاد. بردع در دوره ساسانی و بعداً در دوره اعراب شهری مستحکم در مقابل حملات مهاجمین شمالی و غربی بود. احتمالاً پس از 32 هَ ق. = 652 م. بدست اعراب افتاد. در 332 هَ ق. = 943 م. روسها آنرا تصرف کردند و چندین ماه در دست آنان بود سپس بتدریج از اعتبار افتاد. ناحیه حاصلخیز و مصفای اطراف آن اندرآب نام داشت. ( دایرة المعارف فارسی ) :
چو او را چنان سختی آمد بروی
ز بردع بیامد پسر کینه جوی.
فردوسی.
خوشا ملک بردع که اقصای وی
نه اردیبهشت است بی گل نه دی.
نظامی.
چو از مرغ و ماهی تهی کرد جای
بنوشابه بردع آورد رای.
نظامی.
هرومش لقب بود از آغاز کار
کنون بردعش خواند آموزگار.
نظامی.
و رجوع به تاریخ سیستان ص 330 و نزهة القلوب ص 91، 92 و 181 و تذکرة الملوک چ 2 ص 77 و تاریخ غازان ص 350 و آنندراج شود.

فرهنگ فارسی

شهری بود در قدیم مرکز اران بود . اکنون در آذر بایجان شوروی واقع و خرابست .
شهری اسست بزرگ با نعمت بسیار و قصبه در آن است و مستقر پادشاه این ناحیت است و او را سوادی است خرم و کشت و برز و میوه های بسیار و انبوه و از این شهر ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا ملکی است از توابع ایران در آذربایجان به اقلیم پنجم .

دانشنامه عمومی

بَردَع[ ۲] ( به ترکی آذربایجانی: Bərdə ) شهری در شهرستان بردع کشور جمهوری آذربایجان است که در جنوب یولاخ ( به ترکی آذربایجانی: Yevlax ) و سمت چپ لبه رود ترتر ( به ترکی آذربایجانی: Tartar ) جای دارد. این شهر پایتخت آلبانیای قفقاز در گذشته بوده[ ۳] و گمان می شود که در سدۀ چهارم میلادی بنیادگذاری شده است. در روزگار اسلامی این شهر پایتخت اران شد و تا پایان سده دهم همچنان پایتخت کهن و کلاسیک اران ماند. [ ۴] جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۱۹۸۹ میلادی، ۳۰٬۹۰۸ نفر و بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی، ۳۸٬۲۰۰ بوده است. [ ۵] [ ۶]
نام این شهر از عربی بَرْذَعَه ( به عربی: برذعة، آوانگاری:  Bardhaʿa ) برگرفته شده که از ارمنی کهن پارتاو ( به ارمنی: Պարտաւ، Partaw ) بوده است. [ ۷] گفتنی است که نام ارمنی نیز خاستگاهی از زبان های ایرانی دارد. چنان که آن را برگرفته از پیش - ایرانی پَری تاوَ ( pari - tāva ) به معنای برج و بارو است که از دو پاره *پَریـ ( pari* ) به معنای پیرامون و ستاک *تاوـ ( tā̆v* ) به معنای افکندن است. [ ۸]
در سده ۴۶۰ پیش از میلاد، شاه واچه دوم ( به ارمنی: Վաչե Բ ) آلبانیای قفقاز زیر سلطه شاهنشاه پیروز یکم ( به پهلوی: 𐭯𐭩𐭫𐭥𐭰 𐭸 ) ساسانی درآمد و پارتاو را به عنوان نشستگاه و پایتخت خود برگزید و به افتخار شاه ساسانی آن را پیروزآپات ( به ارمنی: Պերոզապատ، Perozapat ) نامید و جایگزین پایتخت پیشین آلبانیای قفقاز یعنی قبله ( به ترکی آذربایجانی: Qabala ) نمود. [ ۹] [ ۱۰] برپایه نقشه های سده هفتم، آشخاراتسوئیتس ( به ارمنی: Աշխարհացոյց، Ashkharatsuyts ) ، به نوشته جغرافی دان و ریاضی دان نامور ارمنی، آنانیا شیراکاتسی ( به ارمنی: Անանիա Շիրակացի، Anania Shirakatsi ) ، برده بانام پارتاو ( Partaw ) در روزگار باستان شناخته می شده و در بخش اوتی آراندزناک در استان اوتیک ( به ارمنی: Ուտիք، Utik ) جای داشته که تحت سلطه آلبانیا[ ۱۱] ( و گاهی نویسندگان به عنوان استانی تحت الحمایه ارمنستان یاد می کرده اند ) بوده است. [ ۱۲] [ ۱۳] در سال ۵۵۲، پارتاو به عنوان نشتسگاه جاثلیقی کلیسای آلبانیای قفقاز تبدیل گشت. در میانه سده هفتم، جوانشیر، از شاهزادگان خاندان مهران پهلوانی، که فرمانروا و سرور گاردمان ( به ارمنی: Գարդման، Gardman ) بود، جنبشی را برای آزادسازی ایران بانام مرزپان - که منسوخ و شکست خوده بود را - از اوتیک راه انداخت و پارتاو را به عنوان مرکز فرماندهی برگزید؛ از اینرو کلیساها و ساختمان های بسیاری در آن شهر ایجاد کرد. [ ۱۴] کارها و کرده های این سردار ایرانی در نوشته های تاریخ دان ارمنی، مُوسِس کاغانکاتواتسی ( به ارمنی: Մովսէս Կաղանկատուացի، Movses Kaġankatvac’i ) که از روستایی در همسایگی آن شهر بوده؛ یادداشت و ثبت شده است.
عکس بردععکس بردععکس بردععکس بردععکس بردععکس بردع
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بردع Barda نام شهری در کشور آذربایجان کنونی که انتشار داستان خسرو و شیرین در عهد نظامی ممنوع بوده است.
بیاضش در گزارش نیست معروف
که در بردع سوادش بود موقوف
وه چه خوش گفت ان حکیم بردعی / سر همانجا نه که باده خورده ای / گویا مولوی در تمجید سنایی گفته و بنابراین سنایی می باید اهل بردع باشد .

بپرس