باکو

/bAku/

معنی انگلیسی:
baku

لغت نامه دهخدا

باکو. ( اِخ ) ( ایالت... ) نام یکی از ایالات ماوراء قفقاز و خطه شیروان که در میان رودخانه کر ( کوروش ) و بحر خزر و طوالش واقع است و از جنوب به قره باغ محدود است ، قسمت شمالی آن را دامنه های سلسله جبال قفقاز و رشته های آن تشکیل میدهد و بلندترین کوههایش : شاه البرز، تفان ، باباطاغ و بش بادمق نامیده میشود و اغلب از برف مستور است.آب و هوایی معتدل دارد و بحاصلخیزی مشهور است. وسعت این ناحیه قریب 39 هزار گز مربع است. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204 ). و رجوع به باکو ( شهر... ) شود.

باکو. ( اِخ ) ( شهر... ) به واو مجهول شهری است قریب شیروان. ( غیاث اللغات ). نام شهری است بشمال ایران. ( آنندراج ). شهری است به عجم. ( منتهی الارب ). باکوبه. باکویه. باکی. ( در تلفظ ترکان ). نام بندری در ساحل غربی دریای خزر که 237000 تن جمعیت دارد. بادکوبه. ( ناظم الاطباء ). شهری در کنار دریای آبسکون در شبه جزیره آپشرون دارای هشتاد هزار جمعیت و از متصرفات دولت روس ( پایتخت فعلی جمهوری آذربایجان ) و گویند این شهر را انوشیروان بنا کرد و دارای آتشکده معتبری بود و معادن نفت آنجا مشهور است. ( ناظم الاطباء ). شهرکیست [ از ناحیت اران ] برکران دریا [ ی خزر ] و به کوه نزدیک و هر نفط که بناحیت دیلمان بکار برند از آنجا برند. ( از حدود العالم ). یاقوت در ذیل باکویه گوید: شهری از نواحی دربند شیروان است که منبعی نفت عظیم دارد که درآمد روزانه آن بهزار درهم میرسد. در کنار این منبع چشمه ای دیگر از نفت سفید است که مانند روغن زیبق است و شب و روز قطع نمیشود و اجاره آن مانند منبع اولی است. و من از یکی دوستان مورد اطمینان بازرگان شنیدم که او در آنجا زمینی را دیده است که درآن همیشه آتش روشن بوده است و حتماً کسی در آن منبعآتش افکنده و آن آتش بعلت ماده معدنی تا به امروز روشن مانده است. ( از معجم البلدان ). شهری است از نواحی دربند شیروان. ( مراصدالاطلاع ). ناحیه ایست در بحر خزر به محاذات جزیره اﷲاکبر که اکنون آباد است. ( نزهةالقلوب ). در نزهة القلوب ذیل باکویه آمده است : باکویه از اقلیم پنجم است. طولش از جزایر خالدات فدل و عرض از خط استوا مرل ، هوایش بگرمی مایل است. حاصلش غله بیشتر باشد. ( نزهة القلوب ج 3 ص 92 ). نفط معادن بسیار دارد و در ایران زمین بزرگترش معدن باکویه است و آنجا زمینی است بر آنجا چاهها حفر میکنند تا به زهاب میرسد. آبی که از آن چاهها برمی آورند نفط برسرآب میباشد. ( از نزهة القلوب ج 3 ص 307 ). جزیره اﷲ اکبر که محاذی باکویه است. اکنون معمور است و بندر آن دریا شده است. ( از نزهة القلوب ج 3 ص 239 ). در ولایت باکویه زمینی است که از او آتش فروزان است چنانکه بدان آتش نان و آش میتوان پخت و در هنگام بارندگی منطفی نمیشود بلکه مشتعلتر میگردد و من آن زمین را دیده ام و عجب اینکه در آن حوالی مرغزاری است چون بر آن مرغزار اندکی حفر کنند از آن حفره نیز آتش مشتعل میشود. ( از نزهة القلوب ج 3 ص 286 ). مؤلف آثار البلاد ذیل باکویه گوید: شهری است در نواحی دربند نزدیک شروان ، در آنجا چشمه نفتی است عظیم که درآمد آن هر روز هزار درهم است و در کنار آن چشمه ای که نفت سپید مانند روغن زیبق از آن جاری است و شب و روز قطع نمیشود. ابوحامد اندلسی از عجائب آنجا نقل کند که در آن ناحیه زمینی است که در ظاهر حرارتی ندارد اما مردم آن ناحیه آهو وسایر حیوانات را که شکار میکنند گوشت آن را قطعه قطعه کرده در پوستش جای دهند و نمک و سایر ادویه آورده و سپس یک نی تو خالی به دست آورده یک سر آن را در پوست شکار فروکرده و سپس آنرا زیر این خاک پنهان کنند،در همین وقت از داخل نی که سر آن در خارج است بخار آب خارج می شود و چون بخار پایان یافت معلوم میشود که گوشت پخته است. ( از آثار البلاد قزوینی ص 578 ). بندری است مشهور و از شهر شماخی سه مرحله دور... آبش قلیل و خوشگوار و هوایش به گرمی مایل و زمینش ریگزار...گویند از بناهای انوشیروان و حصارش از شاهان شیروان است. قریب سه هزار باب خانه در اوست... و باغات و زراعات در اطراف او نیست....مردمش اگرچه ترک زبانند اما لغت مخصوص نیز دارند، حاصلش زعفران و نفت سیاه. از چیزهای حیرت افزای روزگار یکی آتشکده آن دیار است... فرقه هندوان از اقصی بلاد هندوستان آمده به روش کیش خویش طریق پرستش بعمل می آورند. ( از بستان السیاحة ص 159 ). شهر و بندر معروف کنار دریای مازندران که قریب یکصد و بیست هزارتن جمعیت دارد. آبادی امروز باکو بسیار تازه است و بعد از کشف معادن نفت و پس از آنکه راه آهن معروف روسیه بدانجا رسید اهمیت فراوان یافت. باکو در سال 1813 م. بموجب قراردادی به روسیه واگذارشد. راه تجارتی بحر خزر از گیلان شروع شده به باکو ختم و براه های آهن اروپا متصل میشود که از آن راه مبادله محصولات و ارتباط تجارتی ایران و روسیه بعمل می آید بقسمی که اغلب مال التجاره های دول دیگر اروپائی که اجازه حمل از روسیه به آنها داده شده از آن راه به ایران وارد میشود و همچنین محصولات ایران از همین خط باروپا حمل میگردد و هنوز هم این روابط برقرار است. و کشتیهائی که از آن بندر و یا از بنادر ویتروسک وکراسنودسک حرکت میکنند مستقیماً به انزلی یا خلیج استرآباد میرسند. ( یادداشت مؤلف ). باکو از جمله شهرهایی است که بر طبق معاهده گلستان و سپس ترکمانچای ( 1228 هَ. ق. ) بعد از شکست عباس میرزا نایب السلطنه درجنگهای ایران و روسیه ، از ایران منتزع گردید و به روسیه سپرده شد. در این باب رجوع به ترکمانچای شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( باکو دوم ) ناحیه ای نفت خیز در اتحاد جماهیر شوروی بین اورال و ولگا در باشکیری که امروزه میزان استخراج نفت آن از باکو تجاوز کرده است .
شهری است قریب به شیروان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باکو یکی از مهمترین مراکز شیعه نشین جمهوری آذربایجان بوده و هم اینک پایتخت آن کشور است. نام این شهر به صورت های باکو، با کودبه، با کوبه، باکویه، و باکی تلفظ می گردد. باکو از قدیم مهد علم و فرهنگ بوده و فرزانگانی چون حضرات آیات: سید حسین بادکوبه ای، شیخ صدرا بادکوبه ای و شهید شیخ عبدالغنی بادکوبه ای به این شهر منتسب هستند.
سایت اندیشه قم
...

[ویکی شیعه] باکو (به ترکی آذربایجانی: Bakı)، پایتخت جمهوری آذربایجان که بیشتر جمعیت بیش از دو میلیون نفری آن را شیعیان اثناعشری تشکیل می دهند. باکو در گذشته قسمتی از ایران بوده و در دوران صفویه، تشیع مذهب رسمی آن بوده است. باکو در زمان فتحعلی شاه قاجار بر اساس قراردادهای گلستان و ترکمنچای از ایران جدا شد. نام باکو به گونه های مختلفی مانند باکویه، بادکویه، باکوه، باکُه و... از قرن سوم قمری به بعد در آثار اسلامی آمده است.
بی بی هیبت و رحیمه خاتون از زیارتگاه های شیعیان در این منطقه هستند.
مردم باکو پیرو مذهب شیعه اثنا عشری اند و پیروان ادیان دیگر نیز در این شهر زندگی می کنند. از دوره صفویه و شاید اندکی پیش از آن، اهالی باکو مذهب تشیع را پذیرفته بودند؛ به طوری که در ۱۰۱۶، به نوشته منجم یزدی، «تشیع جماعت بادکو در میان شیروانیان شهرت تمام دارد».

دانشنامه عمومی

باکو (نپال). باکو ( به لاتین: Baku ) یک منطقهٔ مسکونی در نپال است که در بخش سولوکومبو واقع شده است. [ ۱] باکو ۴٬۸۴۴ نفر جمعیت دارد.
عکس باکو (نپال)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

12089500-1.jpg
(یا: بادکوبه) پایتخت جمهوری آذربایجان، در شبه جزیرۀ آبشوران، در ساحل غربی دریای خزر، با ۲,۱۱۸,۶۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۳). از شهرهای مهم صنعتی و بندری آذربایجان است و از دهۀ ۱۸۷۰ مرکز مهم استخراج و پالایش نفت به شمار می رود. حوزه های نفت خیز آن با خطوط لوله به بندر باتومی، در گرجستان، متصل است. دبّاغی چرم و فرآوری مواد غذایی از صنایع سبک آن است. این شهر آب وهوایی گرم دارد و در معرض بادهای شدید شمال غربی است. باکو تاریخی کهن دارد و یافته های باستان شناسی حاکی از مسکونی بودن آن از چندین قرن قبل از میلاد مسیح است. مدت ها مقرّ حکومت شروان شاهان بود. در ۹۰۶ق/۱۵۰۰م، شاه اسماعیل صفوی آن را تصرّف کرد. از این زمان به بعد، به استثنای مدت کوتاهی که به اشغال ترکان درآمد، متعلّق به ایران بود. در ۱۱۳۶ق/۱۷۲۳، روس ها آن را تصرّف کردند، اما در ۱۱۴۸ق/۱۷۳۵ مجدّداً در اختیار ایران قرار گرفت. سرانجام در ۱۲۲۱ق/۱۸۰۶ به تصرّف روسیه درآمد و به موجب معاهدۀ گلستان (۱۲۲۸ق/۱۸۱۳) رسماً به روسیه واگذار شد. با استقلال جمهوری آذربایجان در ۱۹۹۱، پایتخت این کشور شد. در ۱۹۹۴، باکو صحنۀ حملات تروریستی و تظاهرات گسترده علیه دولت بود. شبه جزیرۀ آبشوران از دیرباز به سبب منابع طبیعی نفت و گاز دارای آتش های فروزان طبیعی بوده و پیروان آیین زردشت را به سوی خود جلب می کرده است. در کاوش های ۱۹۶۴ در بافت تاریخی باکو، موسوم به ایچری شهر، بازمانده های دو آتشکده در زیر مسجد سینیق قلعه و قیزقالاسی (قلعه دختر) پدیدار شده است.

پیشنهاد کاربران

درود
نام باکو در نوشته های کهن ارمنی به دیس [باکاوان یا باکوان] نگارش یافته که از دیدگاه جناب کسروی بخش نخست آن باکا یا باک همان بَغَ اوستایی و وان هم پسوند جا است به چم شهر خدا،
و بودن آتشکده های همیشه فروزان زرتشتی در آنجا را پشتیبان این دیدگاه می داند.
...
[مشاهده متن کامل]

درباره پسوند وان:
تکواژهای وان و گان در جایگاه پسوند دارای یک چم ( معنا ) هستند که نشان دهنده جا می باشند، دگرش واجِ /و/ به /گ/ از پارسی میانه به پارسی نو به فراوانی دیده می شود مانند ویشتاسپ به گشتاسپ، ویراز به گراز، ویستردن به گستردن و. . . ،
برین پایه می توان پسوند وان را ریخت کهنتر گان دانست که همچنان در نامهایی مانند شیروان، ایروان، نخجوان، سراوان و. . . خود را نشان می دهد.

ریشه نام باکو به درستی روشن نشده است . نخستین بار در ۴۴۸ میلادی ، در دوره ی یزدگرد دوم ، پریسکوس نام آن را �باکو� ضبط کرده است. در ۳۳۲ ه. ق مسعودی آن را �باکُه � ، در ۳۴۱ ه. ق ابودُلَف خزرجی �باکویه �، و در ۳۷۲ ه. ق صاحب حدود العالم �باکو� آورده است. در قرن چهارم ، جغرافیدانان مسلمان ، مانند اصطخری و مقدسی آن را �باکوه� و در ۶۰۵ بکران �باکویه � و �باکُه�، و در ۷۲۱، ابوالفداء �باکوی� ضبط کرده است. از دوره ی صفویان به بعد، ظاهراً چون در باکو بادهای سختی می وزیده است ، آن را �بادکوبه � و �بادکویه � هم گفته اند. [۲]
...
[مشاهده متن کامل]

به نظر کسروی ، باکو در اصل �باکوان� بوده و از دوجزء �باک � یا �بغ � ( از واژة اوستایی باگا ) به معنی خدا و پسوند �وان� به معنی جای ترکیب شده است. امروزه اهالی باکو شهر خود را �باکی � می خوانند.

نام شهر باکو : برگرفته از واژه اوستای و پارسی باستان " بغ ، بگ و باگ " به معنای خدا می باشد و به گونه " بغپان، باگپان ، باکوان " به معنای نگهبان خدا آمده و از این گونه واژگان در زبان پارسی بسیار یافت می شود، مانند : بگ داتی ، بغداد ، بغستان ( بیستون ) ، بگستان ( بجستان ) ، بغابوخش ( مگابیز ) و . . .

بپرس