پیشنهاد‌های علی اکبر منصوری (١,٣٠٦)

بازدید
٩٨٨
تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

هر یکساعت در میان، هر دو ساعت یکبار،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

یک ماه در میان، هر دو ماه یکبار،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هر دو هفته یکبار، یا یک هفته در میان

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

بی عیب و نقص، بدون انتقاد، کامل و بدون کم وکاست

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

من را کامل گرفتار خودت کردی، منو کاملا عاشق خودت کردی ، خوب منو تور کردی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

اینجا bad ، بیشتر برای تاکید بکار رفته و معنی مثبت دارد به معنی بدجور، بدجوری ) بدجوری من را گرفتار خودت کردی، بدجور منو عاشق خودت کردی، بدجوری منو ت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

منظور من را اشتباه برداشت کردی، منظور من را بد فهمیدی ( با این عبارت You got me bad ، خیلی فرق دارد با آنکه تو زبان فارسی شاید مترادف به نظر برسند ول ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

منظور من را اشتباه برداشت نکن، Don't get me wrong, I'd love to come with you but I have to go to work منظور منو اشتباه برداشت نکن ( بد برداشت نکن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

شمالی، خدای شمالی ( افسانه یونانی ) الهه باد شمال مثلا aurora borealis شفق قطبی، شفق شمالی، نور یا فجر شمالی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

خیابان گیر، مقداری یا تعدادی از افراد یا چیزی که خیابان میتواند دربرگیرد!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

دیوانه شدن، go crazy

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

قایق سواری! I'd like to take you for a ferry ride after lunch میخوام بعد از ناهار تو رو ببرم قایق سواری! ( Ferry ride یک عبارت قدیمی بوده و امروزه ز ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

قایق، کشتی کوچک! Ferry ride یعنی قایق سواری!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

رفتن برای یک پیاده روی طولانی و لذت بخش ( معمولا با عشقت یا همسرت که هدف بیشتر صحبت کردن و لذت بردن است تا سایر علل مثل ورزش ) let's go for a long wa ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

فضای رومانتیک یا عاشقانه که توسط نور شمع ایجاد شده است. When I came home, there was a candlelit dinner on the table وقتی اومدم به خونه، یک شام رومانت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

شام رومانتیک، منظور یک وعده شام که در یک فضای کاملا رومانتیک صرف شود و این فضای رومانتیک توسط نور شمع یا شمع ها ایجاد شده، a candlelit dinner for two ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در پول غلت زدن، ثروتمند بودن،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

کم ارتفاع، کوتاه قد، سطح پایین

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سرتاپای عاشق شدن، کاملا عاشق شدن، he's head over heels in love with Mariah او سرتاپای عاشق ماریاست!

پیشنهاد
٩

نگاه به نیمه پر لیوان، جنبه های مثبت قضیه را دیدن، خوش بینانه نگاه کردن، با دید مثبت به قضیه نگاه کردن، looking on the bright side, though, things ma ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

حاضر شدن یا آماده شدن برای کسی یا چیزی، مثال I geared myself up for Sarah , who was coming here to see me من خودم را برای سارا که داشت برای دیدن من م ...

پیشنهاد
٣

قادر بودن به تحمل مقدار محدودی از ناراحتی ها یا نا خوشی ها مثلا He's able to take just so much او فقط تا اندازه ای ظرفیت تحمل ناراحتی را دارد!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Only so much یا only so many یا just so much یا just so many همگی به این معنا هستند که برای هر چیزی ظرفیتی یا محدودیتی هست مثلا I'm able to take just ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

صفت ) دست ساز، هنر دست، with a handcrafted engine با یک موتور دست ساز، با یک موتور ساخت هنر دست!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

مارمایت، یک چاشنی تند انگلیسی درست شده از خمیر ترش که حاوی ویتامین های B و اسید فولیک بوده و اولین بار در سال 1902 در انگلستان تولید شد و امروزه طرفد ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

1 - محاصره شده، احاطه شده، تحت محاصره 2 - عاجز، مستأصل،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

روشن پوست، سفید پوست، ( در مقابل سیاهپوست )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

1 - پول کم آوردن، بی پول شدن، پول نداشتن I am short of cash now من فعلا پول ندارم 2 - بی پول، دست خالی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

1 - اضافه کردن به درآمد، جبران کردن کاستی های درآمد، تکمیل درآمد ( ناقص ) 2 - دوام آوردن با درآمد ناقص، با پول بخر و نمیر زندگی کردن، با مشقت زندگی ک ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

کم کردن، کاهش دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

1 - پرسه زدن با، گشتن با، to roll with someone با کسی گشتن یا پرسه زدن 2 - سازگار شدن با ( شرایط دشوار ) ، کنار آمدن، آداپته شدن با . . . ، آداپته ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

به هنگام spooning ( بصورت بغل کرده در کنار هم خوابیدن ) شخصی که ( معمولا زن ها ) پشتش به همخوابه بوده و توسط big spoon در بغل گرفته شده باشد را littl ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

هنگام خوابیدن دو نفر در کنار هم ( معمولا زن و شوهر ) big spoon یک اصطلاحی است که برای آن شخصی ( معمولا مرد ها ) که از پشت، همخوابه خود را در بغل میگی ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

بصورت بغل کرده در کنار هم خوابیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی را خواب کردن، کسی را خواباندن ( مثلا با لالایی، دارو ، داستان خواندن و. . . )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

( این عبارت برای موقعی استفاده می شود که فرد گوینده برای آنچه می گوید کاملا مطمئن است ) ، مطمئنا میتوان گفت، یقینا می شود گفت، بخوبی میتوان گفت،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦٤

آبنبات یا شکلات های شمش مانند، شکلات یا آبنبات مکعب مستطیلی که حاوی دانه های فندق، بادام و. . . میباشد، شکلات تخته ای ( candy شکلات هم معنی میشود ) ، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

اذیت نمی شوید اگر ، اشکالی ندارد اگر ( البته تن صدا و نحوه گفتن آن بیشتر حالت سوالی یا درخواست گونه می باشد، مثلا میگویید اشکالی ندارد اگر من لامپ را ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤٥

ترجمه لغت به لغت آن زیاد برای ما فارسی زبان ها آشنا و رایج نیست، ولی در کل به عنوان تقاضای محترمانه یا رسمی برای انجام کاری است. بهترین واژه ها شاید ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

پیش پرده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بعضی وقتها، معنای ill یا همان ناخوش و رنگ پریده میدهد، مثال: Oh no, you look green today اوه، نه! امروز ناخوش احوال و رنگ پریده به نظر میایی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

یک قیافه معمولی، یک قیافه متوسط ( نه زشت نه زیبا )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

اهمیت دادن، علاقه نشان دادن ( بیشتر در حالت منفی کاربرد دارد ) مثال I don't give a hoot about what they say من به آنچه که آنها میگویند اهمیتی نمی ده ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

گلیم خود را از آب کشیدن! I tried to fend for myself سعی کردم گلیمم را خودم از آب بکشم!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

کلاسور

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٥

پختن بر روی اجاق گاز ( فرق بین bake و cook اینست که cook یک اصطلاح کلی برای پخت و پز هست که البته شامل bake هم نوعی از طبخ غذا است می باشد، انواع مخت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

این جا و آنجا حمل کردن ( کسی یا چیزی ) ، با خود این ور و اون ور بردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

از بیراهه رفتن، از کمربندی رفتن، از جاده فرعی رفتن، مترادف made a detour مثال: let's take a detour to avoid the traffic jam بیا تا از کمربندی بریم ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

از بیراهه رفتن، از جاده فرعی رفتن، از کمربندی رفتن ، مترادف take a detour مثال: we made a detour to avoid the town centre ما بخاطر اجتناب از مرکز ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

مدیون بودن، بدهکار بودن، متعهد ( در قبال چیزی ) بودن، مکلف بودن